ایمان مشعلچیان: یک مرد، پدر یک خانواده و ناجی یک ملت؛ مرد صلح و آرامش؛ مردی که با همه زیست برای آنکه بگوید همزیستی کار سختی نیست؛ مردی که می‌گویند انگار دافعه نداشته، هر چه بوده جاذبه بوده؛ البته اگر آزادی و آزادگی را عده‌ای تاب بیاورند و دافعه ندانند!

دختر امام موسی صدر

سيدبوده، ريشه‌اش به شهر طلبگي مي‌رسيد؛ قم. اما بار و برگ درخت تنومندش در لبنان ريشه دواند و تا سوريه و عراق و ايران و شمال آفريقا و ليبي را ميوه داد. موسي بود، به جاي عصا كلامش سحر داشت. آنها كه صدايش را شنيده‌اند و همكلامش بوده‌اند روايت مي‌كنند كه جهود و كليمي را پاي سفره مسلمانان نشاند و از كلام و رفتار، گلستاني ساخت براي آتش‌هاي جنگ‌هاي داخلي در لبنان. مي‌گويند معلوم نيست اگر او نبود و براي شيعيان لبنان آن همه كار نمي‌كرد، آيا تا الان اثري از آنها باقي مانده ‌بود يا نه؟ و بالاخره اينكه صدر بود و آنقدر بزرگوار و بزرگمنش كه امام صدايش كنند و آنقدر دوست داشتني و محبوب كه حالا بعد از 13هزار و 148روز كه از ربوده شدن او در ليبي مي‌گذرد دوستدارانش خانه به خانه به‌دنبالش بگردند. در سالگرد ربوده‌شدن «امام سيدموسي صدر» با دختر ارشد او «حورا صدر» همكلام شديم. او از پدر براي ما گفت، پيش از آنكه براي امتي در لبنان، امام شده باشد.

  • شما از كي پدر را به‌خاطر مي‌آوريد؟

درست به‌خاطر ندارم اما من از بدو تولد كه در لبنان به دنيا آمدم كنار ايشان بودم. تا دوم ابتدايي در شهر صور بودم و بعد هم كه منتقل شديم به بيروت و من همانجا درسم را ادامه دادم.

  • شما حتما به‌عنوان دختر بزرگ‌تر خيلي رابطه نزديكي با پدرتان داشتيد؛ او را چطور توصيف مي‌كنيد؟

مشغله زياد، حضور كم ايشان را براي ما توجيه مي‌كرد. ما هم اعتراضي نداشتيم و با جان‌ودل اين وضعيت را پذيرفته بوديم. سفرهاي ايشان زياد بود. مادرم تعريف مي‌كند كه يك‌بار به پدر گفته كه خوب است شما وقت بيشتري براي تربيت بچه‌ها اختصاص دهيد. پاسخ پدر اين بوده كه من بيش از گفتار با رفتارم بر آنان تأثير مي‌گذارم. اين فعاليت و تلاش‌هاي من بهترين آموزش براي آنهاست. حتي مي‌شد كه ما يك هفته ايشان را نمي‌ديديم اما وقتي در خانه حاضر بودند واقعا با تمام وجود حضور داشتند. بعضي روزهاي يكشنبه كه تعطيل بوديم ايشان ترتيبي مي‌دادند كه ما همه دور هم باشيم، هميشه روي زمين مي‌نشستند و ما هم دورشان. در خارج شهر، اگر جايي براي تفريح مي‌رفتيم يا مثلا كنار رودخانه‌اي، زيراندازي پهن مي‌كرديم و با همه ما گفت‌وگو مي‌كردند.

  • در دوره نوجواني واقعا پدرتان همدم شما بود؟

خيلي از خاطرات ما از شنيده‌ها تشكيل شده است و من هم دلم مي‌خواهد از خاطرات مستقيم خودم بگويم. من 15سال داشتم كه پدر ربوده شد. آن زمان من يك سال بود كه به پاريس رفته بودم و از خانواده دور بودم. جنگ داخلي لبنان آغاز شده بود و دل ما هم نمي‌خواست كه زياد مزاحم پدر شويم اما با اين حال نمي‌دانم چه كرده بودند كه با وجود فاصله زياد، حضور و حمايت ايشان را حس مي‌كرديم. هميشه احساس مي‌كرديم كه پشتوانه‌اي قوي داريم.

  • يك تصوير معروف هم هست در مجلس اعلا كه ايشان سخنراني دارند. همان زمان خواهر كوچك شما وارد مي‌شود و گويا دمپايي‌اش در‌مي‌آيد. امام در ميانه سخنراني مي‌نشيند و دمپايي را پاي او مي‌كند. اين نشان مي‌دهد كه مشغله سياسي باعث نشده از خانواده عقب بماند.

پدر توجه خاص به احساسات بچه‌ها داشتند. قصه آن عكس اين است؛ ساختمان مجلس 4طبقه بود كه 2طبقه آن دفاتر اداري مجلس و طبقه چهارم هم دفتر شخصي امام موسي صدر بود؛ خانه ما طبقه سوم بود. براي همين گاهي بچه‌ها به طبقات اداري رفت‌وآمد داشتند. مليحه خواهرم هم براي همين آن روز آنجا رفته و ناگاه خود را در ميان جماعت كثيري ناآشنا ديده بود. وقتي پدر متوجه سردرگمي او مي‌شوند او را در آغوش مي‌كشند و او را از نگراني در مي‌آوردند وآن عكس گرفته مي‌شود. بايد بگويم كه رفتار ايشان همه جا يكسان بود و بيرون و اندرون ايشان تفاوت نداشت. از مادرم شنيده‌ام كه آن زمان كه ايشان در قم تحصيل مي‌كردند هيچ ملاحظه‌اي در باب بغل كردن كودكان خود در كوچه و خيابان نداشتند، درحالي‌كه اصلا رسم نبود روحانيون اين كار را بكنند؛ اما پدر واقعا اين كار را كسر‌ شأن خودش نمي‌دانستند.

  • از رابطه پدر و مادرتان چيزي به ياد داريد؟ هيچ وقت بحث و جدلي بين‌شان اتفاق نيفتاد؟

واقعا هيچ تنش و دعوايي در خانواده يادم نيست. هيچ موقع ما جدايي بين پدر و مادرم احساس نمي‌كرديم و انگار هردوي آنها واقعا يك نفر بودند. هر كاري كه داشتيم اگر به يكي از آنها مي‌گفتيم كافي بود. مادر من همواره در كنار ما در خانه بودند و مديريت خانه را به‌عهده داشتند و اين هم بيشتر به اين خاطر بود كه ايشان شرايط دشوار پدر را درك مي‌كردند.

  • پس امورات خانوادگي به‌عهده مادر بوده...

در جامعه لبنان رسم نبود يك مرد آن هم در چنين موقعيتي خانمش را در تصميم‌ها شريك كند. آن زمان اين حساسيت‌ها زياد بود. پدرم اصلا اين مسئله را مهم نمي‌دانست. مثلا اگر ما دعوتي به مهماني خانوادگي داشتيم پدرم مي‌گفت كه با «ام صدري» (يعني مادرم) هماهنگ كنيد. حتي گاهي به آنها برمي‌خورد كه چرا مردي برنامه‌اش را با همسرش هماهنگ مي‌كند ولي ايشان واقعا مديريت خانواده و اختيارات را به مادرم داده‌ بودند كه هرطور مي‌خواهند درباره مهماني رفتن و مهمان آمدن نظر بدهند.

  • درباره مسائل خانواده همه اختيارات را به خانمشان داده بودند؟

بله، ايشان اختيارات را سپرده بودند اما درباره مسائل بچه‌ها مثل مدرسه و تصميم‌هاي اساسي قطعا مادرم با ايشان همفكري مي‌كردند و اينطور نبود كه خودراي باشند.

  • يكي از نقاط بارز زندگي امام موسي‌صدر تأكيد و تلاش براي همزيستي اديان مختلف كنار هم بود.

بله، همينطور است. ما حتي دوستاني داشتيم كه مسيحي بودند و با آنها رابطه و رفت و آمد خانوادگي داشتيم و اين هم به‌خاطر اعتقاد عميقي بود كه پدر ما به گفت‌وگو و تفاهم داشت. اين رابطه ما باعث شده بود كه آنها هم رعايت ما را بكنند. يادم هست كه يك روز همسايه براي ما غذايي آورد كه مادرم شك داشتند گوشتش حلال باشد كه پدر گفتند شما همين كه ديدي يك مسلمان آورده كافي است و ديگر بيشتر از اين تفحص نكن.

  • در يك كشور غريبه ‌احتمالا به‌خاطر موقعيت پدرتان شما بايد تحت فشارهاي خاصي قرار مي‌گرفتيد؛ چيزي يادتان مانده؟

بله، درست مي‌فرماييد، پدرم دشمناني داشتند و ما در معرض خطر بوديم. يكي از اتفاقات مهم تيراندازي به‌صورت برادرم بود كه مدت‌ها معالجه آن طول كشيد و هنوز هم آثار آن در چهره‌اش هست. البته تلاش پدر و مادر اين بود كه اين سختي‌ها ما را آزار ندهد و مضطربمان نكند اما به هر حال اين مسئله را پذيرفته بوديم كه شرايط و سختي‌ها را بايد تحمل كرد.

  • روزي كه امام مفقود شد را به ياد داريد؟

پس از سفر به ليبي مدتي از ايشان بي‌خبر بوديم. در ابتداي ماجرا برادرم براي اينكه اضطراب به ما منتقل نشود تماس‌ها را خارج از خانه مي‌گرفت تا از ايشان اطلاعي كسب كند. خانم رباب صدر، خواهر امام و مجلس اعلا هم پيگيري‌هايي داشتند. ابتدا كسي باور نمي‌كرد كه ميزبان، يعني قذافي، مهمان رسمي خود، يعني امام موسي صدر را دزديده باشد. در سطوح مختلف و از سوي مقامات گوناگون تلاش‌هاي متعددي شد؛ ازجمله تماس‌هايي از طريق سفارتخانه ليبي در لبنان برقرار شد ولي تلاش رئيس‌جمهور لبنان براي گفت‌وگو با قذافي ناكام ماند. سرانجام پس از چند روز خاطرم هست كه آقاي صادق طباطبايي آمدند و نشستند با ما مسئله را مطرح كردند و گفتند كه از وضعيت امام موسي صدر بي‌خبريم اما اميدواريم كه به‌زودي مشكلات خاتمه پيدا كند و ايشان زودتر بازگردند. همه فكر مي‌كرديم كه يك يا 2روز بيشتر طول نخواهد كشيد.

  • زندگي بدون پدر چطور گذشت؟ مثلا سر سفره عقد چشم دختر هميشه به پدر است. سر عقد چه حسي داشتيد؟

مراسم ازدواج به اصرار من خيلي ساده‌ برگزار شد. سر عقد چند نفر بيشتر نبوديم. عقد هم در خانه مادربزرگم برگزار شد. حتما جاي پدر خالي بود... .

  • در نبود پدر، برادرتان در زندگي شما چقدر نقش داشتند؟

با حضور او ما نبودن پدر را كمتر احساس مي‌كرديم. دوست ندارم پدر و برادرم را با هم مقايسه كنم اما واقعا اين حس درباره هر دو بود كه سعي مي‌كردند ما را تحت حمايت خود قرار دهند. البته بايد عرض كنم كه گرچه از دوري پدر رنج مي‌بريم ولي او را همواره حاضر و پشتيبان احساس مي‌كنيم.

  • صدرالدين، برادر بزرگ‌تر شما پيگير پرونده پدر هستند؛ او به شما درباره كارها گزارش مي‌دهد، درست است؟

بله، او پيگير امور است و درباره تمام مسائل با اطلاع و همفكري همه اعضاي خانواده تصميم‌گيري مي‌كند؛ حتي در مسائل بسيار دشواري از لحاظ عاطفي مثل ماجراي تاجورا كه توضيح خواهم داد، برادرم ما را در جريان قضايا مي‌گذارد. حتي پيش آمده كه ما همه يك جا جمع شويم و براي مسئله‌اي تصميم‌گيري كنيم. يكي از اين نمونه‌ها مربوط به همان مسئله تاجور است كه در آن زمان هركدام از ما در كشوري بوديم و امكان جمع‌شدن فوري و مشورت حضوري نبود، او تلفني ما را در جريان ادعاهاي ليبي گذاشت و همفكري و تصميم‌گيري كرديم.

  • برادر شما در لبنان است؟

بله، مسئوليت مركز مطالعات و تحقيقات امام موسي‌صدر را به‌عهده دارد و پرونده را تعقيب مي‌كند.

  • فكر مي‌كنيد چقدر از زندگي پدر و مادر خود تأثير مي‌گيريد؟

آرزوي من اين است كه تأثير گرفته باشم ولي واقعيت اين است كه نتوانسته‌ام همه خصوصيات آنها را كسب كنم‌. اي كاش مي‌توانستم صبر و استقامت آنها را داشته باشم.

  • اينكه شما دختر امام موسي صدر بوده‌ايد يك امتياز بوده يا نه، شما را محدودتر كرده است؟

ما اينطور يادگرفتيم كه هرگز از عنوان خود استفاده نكنيم و اگر هم كسي ما را نشناخت از پدرمان اسم نبريم تا از آن استفاده كنيم. اين در حالي بود كه شايد خيلي‌ها به‌خاطر يك آشنايي دور هم از عنوان پدرم استفاده كرده باشند. يادم هست يك‌بار براي نماز وضو مي‌گرفتم، پدر به من گفت يك وقت فكر نكني چون دختر موسي‌صدر هستي، پيش خدا عزيزتري! هرگز اينطور نيست.

*تيتر مطلب، بيتي است از غزل امام موسي براي همسرش

گور دسته جمعي تاجورا

2سال پيش، از طرف ليبي با كميته پيگيري وضعيت امام موسي صدر تماسي گرفته مي‌شود مبني بر اينكه ما يك گور دسته جمعي در منطقه تاجورا كشف كرده‌ايم و احتمال مي‌رود كه گمشدگان شما در آنجا باشند. از طرف خانواده اين ادعا پذيرفته نمي‌شود. برخي معتقد بودند كه اين ماجرا يك تله است زيرا خانواده صدر هميشه ماجراي شهيد تندگويان را جلوي چشمشان دارند. در آن ماجرا وقتي ادعاي عراق مبني ‌بر شهادت شهيد تندگويان پذيرفته شد، تازه او را به شهادت ‌رساندند وگرنه تا قبل از آن تندگويان زنده بود.

بعد از اين تماس كميته تصميم مي‌گيرد يك‌بار براي هميشه اين راه را تا انتها برود؛ نمونه‌هايي از اجساد به آزمايشگاهي در بوسني انتقال مي‌يابد تا آزمايش‌هاي ژنتيك قضيه را روشن كند. طي بررسي‌هايي كه توسط آزمايشگاه صورت گرفت با قطعيت مشخص شد كه اجساد، مربوط به هيچ‌يك از آن عزيزان، يعني امام موسي‌صدر و 2همسفرش آقايان شيخ محمد يعقوب و عباس بدرالدين نيستند. آنطور كه حورا صدر، دختر امام مي‌گويد چيزي كه خيلي براي خانواده صدر جالب بوده اين است كه بافت‌هايي كه براي آزمايش فرستاده شده بودند مربوط به پيكر منصور الكيخيا وزير خارجه اسبق ليبي بوده كه توسط قذافي از مصر ربوده شده و كشته مي‌شود.

چراغ اميد روشن است

پيگيري آخرين وضعيت پرونده امام موسي صدر در سالگرد ربوده شدن وي

«بيشتر از 3سال است كه دولت ليبي سقوط كرده اما...، كاش خود قذافي زنده مي‌‌ماند تا وقايع را از زبان او بشنويم. اين خيلي براي ما ناگوار بود كه او را بدون هيچ سؤال و جوابي كشتند و خيلي از واقعيت‌ها مخفي ماند.»

غم‌انگيز است كه روزنه اميدي گشوده و بعد از آن بسته شود. براي خانواده امام موسي‌صدر اين اتفاق در قضيه سقوط دولت ليبي افتاد. آنها اميدوار بودند با سقوط حكومت ديكتاتوري معمر قذافي خبري از محل اسارات امام به‌دست آورند اما آن شليك ناگهاني به او، اميدها را عقيم گذاشت.

حورا صدر، دختر امام درباره اين بيم‌ها و اميدها مي‌گويد: «نظام قذافي، سيستم بسته‌اي بود و خيلي از مسائل را فقط شخص او مي‌دانست. حتي اگر كسي هم اطلاعي مي‌يافت ممكن بود توسط خود او كشته شود. هر اطلاعي به‌دست ما برسد بررسي مي‌كنيم اما هيچ سندي درباره عدم‌حيات امام وجود ندارد و گرنه حتما مسئولين دولت ليبي آن را ارائه مي‌كردند. درحالي‌كه سندي نيست چرا برخي انتظار دارند كه ما ديگر پيگيري نكنيم و تسليم شويم؛ چطور مي‌شود پس از گذشت 36سال ماجرا روشن نشود. كسي در زندان به سر مي‌برد كه اگر حضور داشت قطعا خيلي از مسائل و بحران‌ها به‌وجود نمي‌آمد و در روند فعلي تحولات منطقه‌اي تأثيرگذار بود.»

او درباره آخرين تلاش‌هاي بين‌المللي براي روشن شدن ماجراي ربوده شدن امام توضيح مي‌دهد:«اوايل اتفاقات و تحولات ليبي بود و حتي قبل از اينكه دولت قذافي سقوط كند، دولت لبنان كميته‌اي را براي پيگيري وضعيت امام موسي‌صدر تشكيل داد كه رياست اين كميته به‌عهده وزير خارجه اين كشور بود. اين كميته 2روز بعد از سقوط طرابلس به ليبي رفت و با مسئولين آن دوره- البته دولتي هنوز تشكيل نشده بود- ديدار كرد. آنها به بازديد زندان‌هايي هم رفتند كه گفته مي‌شد امام موسي صدر در آنجا حضور داشته و حتي با چندتن از زندانبان‌ها هم گفت‌وگو كردند. يكي از زندانبان‌ها گفته بود در سال 98 من زندانبان امام بودم اما رئيس زندان اجازه نمي‌داد كه من با ايشان ارتباط برقرار كنم و از آن زمان به بعد از آنجا منتقل شدند. اطلاعات و اخبار به ما نشان مي‌دهد كه ايشان را يك جا نگه نمي‌داشتند ولي تمام اين انتقال‌ها به‌طور كامل پنهاني و سري بوده.

دومين سفر كميته رسمي پيگيري در زمان استقرار كامل دولت ليبي صورت گرفت و هيأت بلندپايه لبناني به رياست وزير خارجه لبنان، دكتر عدنان منصور و رئيس كميته با آقاي عبد الجليل، رئيس دولت انتقالي ليبي و 6 تن از وزرا ديدار و گفت‌وگو كرد. برادر و همسرم اين هيأت را همراهي مي‌كردند. مذاكرات و گفت‌وگو‌هاي اين سفر ما را به تسريع در آزادي امام بسيار اميدوارتر كرد چون مقامات ليبي پيگيري قضيه امام صدر را اولويت دولت خود مي‌دانستند و معترف بودند كه ربودن امام مصداق آدم‌ربايي است و در اين مورد نبايد تأخير و تعلل كرد.

وزير كشور ليبي گزارش مهمي داد و گفت كه مناطق وسيعي از كشور هنوز در تصرف دولت نيست و هنوز زندان‌هايي در مناطق مختلف كشور هست كه كشف نشده. در ادامه سفرهاي كميته پيگيري قرار شد كه دادستاني كل ليبي مسئوليت اين قضيه را برعهده بگيرد و 2تن از دستياران دادستان مسئول اين پرونده شدند. اينها همچنان رابطه خود را با كميته رسمي لبناني حفظ كرده‌اند و اين معاونان هم سفري به لبنان داشته و با خانواده‌هاي ربوده‌شدگان ديدار كرده‌اند. اما ما همواره با تأخيرهاي بسيار زياد در پيگيري پرونده روبه‌رو هستيم. الان وقتي است كه بايد مسئولان ليبي شرايط ما را درك كنند نه اينكه همچنان ما با شرايط آنها كنار بياييم.»

خانم صدر ادامه مي‌دهد: «قطعا شما هم تصديق مي‌كنيد كه پيگيري‌ها و فشارهاي خانواده تأثير خيلي زيادي نمي‌تواند داشته باشد به علاوه اينكه امام موسي‌صدر متعلق به يك خانواده يا حتي يك كشور نيست. اين وظيفه همه است كه براي آزادي او و همراهانش تلاش كنند. »

در آخرين اتفاقات بين‌المللي براي پيگيري پرونده تفاهمنامه‌اي بين دولت لبنان و ليبي به امضا رسيده مبني بر تسهيل تلاش‌هاي جست‌وجو و تبادل اطلاعات و مستندات براي رسيدن به مكان زندان امام موسي صدر.

 

کد خبر 270500

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha