زندگی سرشار از لحظههای خوب و بد و زشت است. اما چنانچه نسلهای امروز و دیروز در این لحظهها کنار یکدیگر باشند، به معنای این است که فصلهای مشترکی با یکدیگر دارند؟ همچنان که وجود فصلهای مشترک عاطفی، عامل پیوند نسلهاست و فقدان آن موجب گسست نسلها میشود.
از نشانههای جدایی دو نسل، کاهش دلبستگی جوانان به فرهنگ و ارزشهای نسل گذشته است. در این موارد جوانان به گرایشهای فرهنگی نسل پیشین با تردید و بیاعتمادی مینگرند و همین زمینه را بهانهای برای فاصله گرفتن از آنها میدانند. آیا دلیل این اتفاق را نباید در اشتباهات سرنوشت ساز گذشتگان جستوجو کرد؟ مگر نباید تجربههای شکست خورده را چراغ راه کرد؟
جامعه ایرانی در گذشته از روال معینی در زندگی پیروی میکرد؛ جامعهای که به شیوههای سنتی و جا افتاده، نظام ارزشها، مناسک هنجارها را استمرار میبخشید. فرزندان خیلی راحت به روال پدران زندگی را ادامه میدادند. بدین گونه مشکلات محدودتر و کم و مسیر زندگی مشخص و روشنتر بود. اما در دو دهه اخیر، جامعه ایران دستخوش دگرگونیهای شدید و سریعی شد و ساختارها، ایدهها و افکار دیگری، آیین زندگی را تغییر داد. جامعه ما تحولات شگرفی را پشت سر گذاشته و دیگر نمیتوان با نگاه سنتی جوانان را جذب کرد. این جامعه به اندیشیدن و تأمل الگوهای عملی، برنامهریزی صحیح و حسننیت نیاز دارد.
نسل جوان ما درک درستی از زندگی مدرن ندارد و احساس خود را به درستی بیان نمیکند، تحولات اجتماعی بیشتر به ما تحمیل میشود و کمتر آگاهانه به استقبال آنها میرویم. این حالت گذرا، دوران بسیار سخت و دشواری است.همین که فرد به نوجوانی و جوانی میرسد، از افکار و ایدههای بزرگترها فاصله میگیرد، چون نه آنها را میپذیرد و نه با وضعیت نیازهایش انطباق دارد.
حتی دو نسل پی در پی، فرسنگها از هم دور میشوند و حرف همدیگر را نمیفهمند و درد و مشکلات یکدیگر را درک نمیکنند. بیتردید یکی از انواع ارتباطهای مؤثر و رایج و مناسبات انسانی، ارتباط کلامی است؛ ارتباطی متکی بر تفاهم و صمیمیت، حال آن که اگر ارتباط کلامی میان نسلهای پیشین و نسل جوان کم باشد و این روز به روز عمیقتر شود، تا حد بسیاری بیانگر جدایی دو نسل است.
از ویژگیهای ارتباط میان دو نسل، الگوپذیری نسل جوان از گذشتگان است، این فرآیند در پدیده گسست نسلها، دستکم دچار نوعی اختلال میشود، به این معنا که فرزندان برای همانندسازی، فرد دیگری را جایگزین شخصیت پدر یا مادر میکنند و انطباق رفتاری را با او انجام میدهند.
تحولات و تغییرات جهانی به قدری شتاب گرفته که هنوز بسیاری نتوانستهاند خود را با آن سازگار کنند. در سالهای اخیر تحولات و تغییرات به قدری پرشتاب و سریع اتفاق افتاده که نسل قبلی با نسل فعلی احساس بیگانگی و غریبی میکند. ماحصل تغییرات و تحولاتی که روز به روز شتاب بیشتری میگیرد، هشدار به جوامعی است که قادر به سازگاری با این وضعیت نیستند یا دستکم نمیتوانند فاصله خود را کوتاهتر کنند و در نتیجه در معرض آسیبپذیری، جدایی و شکاف فرهنگی و بحران هویت بیشتر قرار میگیرند.به تعبیر اریکسون، روانشناس اجتماعی «بسیاری از افراد هنگامی که دچار بحران هویت میشوند، احساس پوچی، از خود بیگانگی، تنهایی و غربت میکنند و حتی گاهی به دنبال (هویت منفی) میگردند. این هویت درست برخلاف آن چیزی است که اولیا و جامعه برای آنان در نظر گرفتهاند. بسیاری از رفتارهای ضداجتماعی و ناسازگارانه نوجوانان و جوانان را میتوان از این دیدگاه نگریست».
ارزشهای خانواده ایرانی در سالهای اخیر در حال تغییر است که عامل آن نسل میانی و تبلورش در نسل جوان است. جامعه ایرانی صاحب خصوصیات کمنظیری در میان جوامع است، حال آن که در غرب «جوان» فرد آزادی است که تصمیماتش را خودش میگیرد. در حالی که در ایران انسانها در کنار خانواده به دنیا میآیند و در کنار خانواده نیز میمیرند. اما در این رهگذر نباید انتظار داشت که جوانان منطقی و معقولانه آن طور که ما انتظار داریم با مشکلات برخورد کرده و مطابق سلیقه پدر خود عمل کنند. به تعبیری آنان فرزندان زمان خویشاند و رفتارهایشان مقتضای این لحظهاست. بنابر این هرگونه تلاش برای ارزیابی آنها با متر و معیارهای گذشته کاری بیثمر است. جامعه پویا، زنده و در حال پیشرفت، جامعهای است که توانایی جذب نیروی جوان را برای توسعه یافتگی بیشتر داشته باشد.