علی خرم رییس پیشین نمایندگی ایران در ژنو در روزنامه شرق با تيتر«برونرفت از بنبست هستهای؟» نوشت:
هشتمین دور مذاکرات هستهای در قالب «وین 7» در شرایط خاصی برگزار شد که نه شکل مذاکره معمول و کامل را داشت و نه خارج از گفتوگو و مذاکره بود. درواقع، گفتوگو و تبادلنظر برای برقراری مجدد مذاکره انجام شد. اما همگان منتظر بودند مشاهده کنند چه بر سر موضوعات محتوایی آمده است؟ مهمترین موضوعات، نحوه لغو تحریمها و چگونگی غنیسازی در ایران بودند. از محتوای گفتوگوهای چندساعته سهنفره وزیر امور خارجه ایران، وزیر امور خارجه آمریکا و مسوول پرونده هستهای ایران در اتحادیه اروپا، خبری بیرون نیامده و مشخص نیست آمریکا برای لغو تحریمها چه پیشنهادی داشته است؟ آیا آمریکا قادر است تعهدی قابلاثبات و قابلاجرا برای لغو تحریمها ارایه دهد؟ به عبارت دیگر دولت آمریکا چگونه اراده تندروها در کنگره نمایندگان آمریکا را در دست خواهد گرفت؟
ایران نمیتواند به قولهای دولت آمریکا در مورد لغو تحریمهای کنگره این کشور اطمینان کند و این معضلی است که دولت آقای اوباما باید حل کرده و پیشنهاد روشنی ارایه دهد. همچنین با وجود «فتوا» درباره حرامبودن تولید و انباشت سلاح هستهای در ایران، آمریکا مایل است تمام احتمالات را مدنظر قرار داده تا بتواند به تندروهای کنگره اطمینان دهد و نهتنها تندروهای داخلی بلکه همه مخالفان جمهوریاسلامیایران در منطقه را قانع کند که اگر ایران زمانی اراده ساخت سلاح هستهای داشته باشد حداقل یکسال زمان نیاز دارد تا به نیت خود برسد. این دیدگاهی است که آمریکا میتواند موفقیت در مذاکرات هستهای ایران را به جهان نشان دهد و در مبارزات انتخاباتی پیشرو به کار گیرد. موفقیت ایران این است که علاوهبر رفع و لغو تحریمها، بتواند فعالیت هستهای خود را در دوران اعتمادسازی که از پنج تا 15سال ممکن است طول بکشد حفظ کرده و به «تحقیق و توسعه» در این صنعت ادامه دهد.
گفتوگوهای «وین 7» برای عملیاتیکردن این دیدگاه صورت گرفت و ظاهرا پیشنهادات و طرحهای گوناگونی مطرح شدند. در یکی از آنها که مسبوقبهسابقه است آمریکا درخواست کرده اگر ایران بر حفظ 9هزار سانتریفیوژ عملیاتی خود اصرار دارد باید ذخیره سوخت 20درصدی خود را به خارج از ایران منتقل کند تا تحت نظارت بینالمللی قرار گیرد؛ یعنی اگر ایران بخواهد سلاح هستهای تولید کند باید چندصدکیلوگرم اورانیوم غنیشده 20درصد و سپس چند دهکیلوگرم اورانیوم غنیشده بین 50 تا 90درصد تولید کند. بنابراین، با خروج اورانیوم غنیشده 20درصد، ایران برای جایگزینی آن بیش از یکسال زمان لازم خواهد داشت. هرچند، تهران بارها تاکید کرده، در پی تولید سلاح هستهای نیست و این نگرانی غرب، با واقعیت، همخوان نیست. بههرحال، آنگونه که خبرگزاریهای غربی از مذاکرات گزارش دادهاند، مقصد این اورانیوم 20درصدی براساس هماهنگیهای قبلی ایران، روسیه خواهد بود که با مقصد قبلی در دوران ریاستجمهوری سابق؛ یعنی ترکیه، تفاوت ماهوی دارد. اینکه این پیشنهاد در صورت عملیشدن آیا میتواند قفل مذاکرات را بهطور کامل باز کند یا خیر محل سوال جدی است. بهعلاوه اینکه آیا ایران با این پیشنهاد همخوانی کامل دارد یا خیر، محل سوال است.
در صورتی که پاسخ به هردو سوال مثبت باشد باید درباره آینده سوخت انتقالدادهشده از هماکنون، تامل کرد. روسیه، متاسفانه در سوابق خود با ایران و اروپا نشان داده بههیچوجه قابل اطمینان نیست و از هر فرصت و ابزاری بهعنوان اهرم استفاده میکند. همین زاویه که روسیه در صفآرایی شرق و غرب در موضوع اوکراین، کشورمان را «هل» داد تا با این کشور همداستان شده و به گسترش روابط بپردازد و در مقابل دوربینها توافقات آنچنانی امضا کند، برای ایران گران تمام شد و سایه بیاعتمادی روی مذاکرات هستهای انداخت و قطار مذاکرات پرونده هستهای را از نیمههای «وین 6» از ریل خارج کرد. این گسترش روابط و توافقات آنچنانی با ایران صرفا سیگنالی از سوی روسیه به غرب بود و در همان حد هم باید آن را جدی گرفت. اکنون مشاهده میشود در حالیکه ایران هزینه این بیاعتمادی در روابط با غرب را بهویژه در پرونده هستهای میپردازد، روسیه خود با غرب بر سر اوکراین و رفع تحریمها در «میلان» به نشستوبرخاست میپردازد و تلاش میکند معضل تحریمهای خود را نه از طریق همکاری با ایران بلکه از طریق معامله مستقیم با غرب حل کند.
این تجربه مکرر و آزمایششده باید برای سکانداران سیاست خارجی کشورمان محل تفکر جدی باشد که از جاده اعتدال و توازن بین شرق و غرب خارج نشده و اطمینان حاصل کنند روسیه به غیراز روابط همسایگی با ایران، به «کارت» کشورمان در بازی با غرب میاندیشد پس هیچ روابط «استراتژیکی» وجود نخواهد داشت. چنانچه ایران بتواند طرح دیگری که ذخیره اورانیوم غنیشده ایران را از کشور خارج نکند بیابد، قطعا ارجح خواهد بود. تصور نمیرود غرب از ارسال ذخیره اورانیوم ایران به روسیه نیز خشنود باشد زیرا همواره دست ایران زیر سنگ روسیه باقی خواهد ماند و باعث وابستگی بیشتر به روسیه میشود که مطابق با استراتژی جهانی غرب و بهویژه آمریکا نخواهد بود. بههرحال تا پایان مهلت سوم آذرماه وقت چندانی باقی نمانده است. در نهایت ایران میتواند یک دور مذاکره را برگزار کند و پس از آن در صورت عدم دستیابی به نتیجه، ممکن است مذاکرات را تمدید کند. اینکه مجموعه غرب با تمدید مذاکرات چگونه برخورد میکند نامشخص است ولی با اطمینان میتوان گفت شرایط در آمریکا با انتخابات میاندورهای مجلس نمایندگان، فضای مذاکرات هستهای را در اختیار تندروها قرار خواهد داد که حتی دولت آقای اوباما نیز قادر نخواهد بود خود را از تاثیرات این فضا دور نگه دارد. این یعنی احتمال توافق با ایران در آن دوران بهمراتب، سختتر خواهد شد.
وحدت اصولگرايان آرماني دست يافتني
عباسي وزير سابق ورزش و جوانان در روزنامه رسالت آورد:
حضور فعال گروه هاي سياسي در کشورمان از امتيازات مردم سالاري ديني و رخ نمايي اراده و افکار اجتماعي بالنده اي است که مي تواند رشد و تعالي همه جانبه کشور را تقويت نمايد. اما نگاه بعضي از گروه هاي سياسي به رويدادهاي رقباي سياسي شان،گاهي از مرز تحليل فراتر رفته، به سبک احزاب سياسي مرسوم در غرب ، مواضعي مي گيرند که زيبنده تعاملات سياسي داخل نظام نيست. ساده تر اينکه در عوض کسب ارزش هاي اجتماعي و طي اعتماد سازي از مسير خدمت و شايستگي، راه موفقيت خود را عدم توفيق رقيب تلقي مي کنند. گاهي اين گونه تحليل ها تا جايي ادامه دارد که با ايجاد نفاق افکني و طرح مسائل تفرقه افکنانه در درون جبهه رقيب، شکست تلاش هاي آنان را آرزومندند.
شاهد مثال برخورد گروهي از اصحاب جبهه موسوم به اصلاح طلب کشور با برگزاري نشست هاي همگرايي اصولگرايان که سومين جلسه آن در هفته گذشته با حضور جمع کثيري از مؤثرين اصولگرا و با حضور و سخنراني آيت الله موحدي کرماني و آيت الله مصباح يزدي در تهران برگزار شد. البته رويدادمهمي بود که نظر و توجه سياسيون داخلي و خارجي را به خود جلب کرد. راديوي آمريکا و بي بي سي هم به آن پرداختند. از تحليل هاي نفاق افکنانه آنها معلوم بود که نفس برگزاري و حضور همدل اين مجموعه دشمن شکن بود.
نگارنده تحليل ها و برخوردهاي داخلي را نه تنها هم سنگ مواضع دشمنان خارجي ندانسته، بلکه اساسا از موضع دشمني تلقي
نمي کنم. اما نوع برخوردها، تيترها و اخباري که در رسانه هاي جبهه موسوم به اصلاح طلب منعکس شد،حاکي از نوعي نگراني، بدبيني و حتي عصبانيت بود.
تيترهايي مانند: "مانور سياسي بعد از يک شکست سنگين، ابهامات تشکل هاي اصولگرايان، مانور انتخاباتي، توصيه هاي شاعرانه،-سر باز کردن زخم اختلاف ها، نويد رهبري تندروهاي اصولگرا،-ديدار احتمالي سه آيت الله، وحدت لرزان در هفته همگرايي اصولگرايان،-زخم هاي قديمي و سوداي جبران شکست اصولگرايان،-سايه رئيس دولت سابق و عصبانيت از حضور وزراي احمدي نژاد و دلخوري آنهايي که نيامدند و..." در هفته گذشته از رسانه هاي اصلاح طلب منتشر شد.
خبرگزاري رسمي دولت از اين جلسه به مانوري در غياب چهره هاي معتدل اصولگرا ياد کرد. حتي خبرگزاري اعتدال سعي کرده است تکليف شرعي جناب حجت الاسلام والمسلمين آقاي تقوي را که ضمن داغدار بودن براي صبيه مؤمنه شان در اين جلسه شرکت نموده است را به تمسخر بگيرد.
اين گونه مواضع حکايت از نگراني جبهه رقيب از همگرايي اصولگرايان دارد. اما چرا نگراني، در حالي که پيام هر سه جلسه آرمان هاي امام راحل(ره) و شهداي انقلاب، خط رهبري و تعالي نظام ، تأکيد بر حفظ نظام و نيروهاي خدوم ملت و همراهي با دولت جهت رفع مشکلات مردم بود. با وجود گله اصولگرايان به حذف گروه کثيري از نيروهاي مؤمن از چرخه اجرايي کشور با شعار اعتدال، نگارنده به عنوان خادم کوچکي در جلسات همگرايي، شاهد بوده ام که اکثر حاضرين مخصوصاً شخص حاج آقاي تقوي، تأکيد دارند که نه تنها اين جلسات در تقابل با دولت نيست بلکه حامي تلاش هايي مي داند که در مسير پيشرفت، عدالت، عزت و حمايت از رهبري و ملت باشد.
حال دلواپسي دوستان ما از چيست؟ در گزارش جناب حاج آقاي تقوي به عنوان دعوت کننده اين جلسات به صورت شفاف اشاره شده بود که اين جلسه به عنوان سومين تجمع بزرگ علاقه مندان به همگرايي اصولگرايان است و قبلاً مرجع بزرگوار آيت الله نوري همداني و آيت الله موحدي کرماني و آيت الله جنتي در جلساتي که به منظور وحدت بخشي نيروهاي ولايي نظام تشکيل شده است دعوت شده اند و بنا بر نظر جمعي حاضرين در جلسات روز پنجشنبه بنا است که از محضر بزرگان روحانيت ارزشمند در انسجام همه اصولگرايان استفاده شود. در اين راستا نويد حضور عالم ارزشمند آيت الله مصباح که عضو برجسته جامعه مدرسين حوزه علميه قم هستند را داده بودند. پس روشن بود که هدف جلسه چيست و به جز حفظ نظام و پيگيري منويات رهبري عزيز، جهت گيري ديگري ندارد. اصولگرايان در اداي اين تکليف مهم هيچ زماني احساس شکست نمي کنند.
اصولگرايان عدم توفيق خود را حاصل خطاي تفرق کانديدايي مي دانند که در جبهه اصولگراي کشور تعريف مي شدند. که البته حاصل اين تفرق، منجر به رياست جمهوري جناب آقاي روحاني کانديداي مورد حمايت و توافق جبهه اصلاح طلب کشور شد. اما آن را شکست سنگين تلقي نمي کنند. زيرا معتقدند يکي از روحانيون دلسوز درون نظام رئيس جمهور کشور است. شکست سنگين زماني است که خداي نکرده دشمن فتنه هايي را براي شکست کل انقلاب و افکار امام و رهبري طراحي کند و نيروهاي مدعي درون نظام، عده اي که بهانه آشوب و فتنه قرار مي گيرند را همراه مخالفين نظام، حلوا حلوا کنند. شکست سنگين زماني است که اسرائيل جنايتکار عده اي را اميد خود در داخل کشورمان پندارد و رسانه هايي با سوء استفاده از آزادي درون نظام، همگراي رسانه هاي آمريکايي و غربي شوند. شکست سنگين زماني است که عده اي به مال اندوزي سرسام آور خود افتخار و سرمايه هاي اجتماعي ملت و هواداران پر و پا قرص انقلاب اسلامي و مدافعان ولايت فقيه را فراموش کنند. اما توفيق دولت يازدهم را همراستايي با متدينين، عمل به وصاياي امام و تأکيدات رهبري در همه امور داخلي و خارجي و تلاش براي رفع مشکلات مردم صبور کشور مي داند. نيروهاي اصولگراي کشور از برخورد هاي حذفي و تند با انبوه نيروهاي خدوم کشور گله دارند. در اين حال همان طور که جناب حجت الاسلام والمسلمين تقوي به صراحت در آن جلسه گفتند بنا بر توصيه رهبري عزيز حمايت از دولت را وظيفه خود مي دانند.
جهت اطلاع افرادي که خود را رقباي سياسي اصولگرايان مي دانند عرض مي کنم در تشکل هاي اصولگرايان ابهامي نيست. جلسه همگرايي اصولگرايان بنا ندارد جايگزين تشکل هاي متعددي که توسط جمعي از اصولگرايان تشکيل شده است شود. زيرا به صراحت اعلام شد که اين جلسه در راستاي منشور وحدت جامعتين، جهت يافتن و پيگيري زمينه هاي وحدت بخشي، وفاق و همگرايي علاقه مندان اصولگراي نظام تشکيل شده است. قطعاً همه دلسوزان در هر جناحي که باشند بايد از روحيه وحدت بخشي هر مجموعه اي در قالب تعالي نظام مقدس جمهوري اسلامي و حضور علماي مورد احترام ملت در اين مجامع خرسند باشند.
اصولگرايان خط کشي هاي ديگران ساخته "تند رو و معتدل" را درون اين جبهه نمي پسندند. همان طور که اشاره شد،
هرگونه تندروي و کندروي با شاخصه هاي همراهي با رهبري سنجيده مي شود. پس نه تندروي در مرام اصولگرايي هست؛ نه سازش با رقبا و مخالفين. ولو اينکه با عباراتي مانند اعتدال و امثال آن رنگ آميزي شود.
غالب چهره هاي اصولگرايي و نمايندگان تشکل هاي اصولگرا در جلسه اخير همگرايي حضور داشتند که بايد از همراهي آگاهانه شان تشکر شود؛ اميدوارم نخبگان اصولگرا در همه جلسات با حضور پر رنگشان مقوم همگرايي باشند. تا تلقي حضور گزينشي مجموعه هايي در درون اين جبهه اتفاق نيفتد. اين تصور را هم دقيق نمي دانم که توقع داشته باشيم در هر جلسه اي بايد همه افراد مدعي اين جبهه باشند؛ تا غيبت آنان نشان تفرق و اختلاف تلقي نشود. کما اينکه خود نگارنده به دليل همزماني اين جلسه و اينکه نمي توانستم کلاس دانشجويانم را تعطيل کنم، توفيق حضور را در جلسه شنبه گذشته نداشتم. اتفاقاً همه چهره هاي تأثيرگذار اصولگرا، اعم از آنهايي که در جلسات شرکت مي کنند يا به دلايلي نتوانسته اند حضور يابند، اصل اين حرکت ارزشمند را تأييد و به دوام و استحکام آن توصيه نموده اند.
بارها گفته شده است که اين جمع، آهنگ خود را بر اساس مواضع رهبري تنظيم کرده است نه هيچ فرد ديگري.
پس اين جلسات نه تنها عليه ديگران نيست، بلکه مقوم روحيه وحدت بخشي در نظام حول محور ولايت است. ان شاء الله مي تواند زمينه ساز وحدت گسترده درون نظام باشد. همان طور که آيت الله موحدي کرماني در جلسه اشاره داشتند اين اجتماع نويد دهنده قدم هاي استوار طيف هاي مختلف اصولگرا براي اجماع خواهد بود. پس با تدوين مباني پايدار اصولگرايي و التزام به آن و دعاي خير علاقه مندان به اين تفکر ولايي، مي توان وحدت اصولگرايان را آرماني دست يافتني دانست.
مگر چقدر سوپ میخورد؟
حسین شریعتمداری در روزنامه كيهان نوشت:
1- مدیر رستوران را صدا کرد و گفت؛ لطفا نگاهی به این ظرف سوپ بیندازید! مدیر رستوران نگاهی کرد و پاسخ داد؛ من که چیز غیرعادی و دور از انتظاری نمیبینم. آیا اشکالی پیش آمده که باعث نگرانی شما شده باشد؟ مشتری به مگسی که درون ظرف سوپ افتاده بود اشاره کرد و پرسید؛ یعنی حضرتعالی وجود این مگس را درون ظرف سوپ غیرعادی و نگرانکننده نمیدانید؟! مدیر رستوران لبخندی بر گوشه لبهایش نشاند و گفت؛ ای آقا! شما چقدر سختگیر و بیگذشت هستید! مگر این مگس چقدر سوپ میتواند بخورد که به خاطر آن اینهمه ابراز نگرانی میکنید؟! قدری تساهل و تسامح داشتهباشید! و مشتری در حالی که از بیخیالی و یا کمفهمی مدیر رستوران تعجب کرده بود گفت؛ مشکل بنده مقدار سوپی نیست که این مگس خواهدخورد، مشکل آن است که سوپ را آلوده و غیرقابل خوردن میکند!
گفتهاند- و حکیمانه گفتهاند- که «در مثل مناقشه نیست» چرا که تمثیل و توسل به «مثل» برای نزدیکی و تقریب ذهن به موضوع مورد بحث است و بدیهی است آنچه در تمثیل آمده است با مصداق بیرونی آن متفاوت است و اگر اینگونه نبود، تمثیل، یعنی انتخاب قالب دیگری برای بیان موضوع و رساندن منظور به مخاطب معنی نداشت و لزومی هم.
2- این روزها، برخی از اصحاب فتنه و شماری از مدعیان اصلاحات - و نه آنبخش از طیف اصلاحطلبان که سلیقهای متفاوت دارند و در دایره نظام تعریف میشوند- ساز فریبکارانهای را در دو دستگاه موازی کوک کرده و به صدا درآوردهاند که مگر سران و عوامل فتنه چه گناه و جرم نابخشودنی و بزرگی را مرتکب شدهاند که بازگشت آنها به بدنه تصمیمساز و سیاستپرداز نظام ممنوع اعلام شده است و دیگر آن که؛ اگر فتنه 88 را «مرده» و سران فتنه را مهرههای سوخته دشمن میدانید، چرا از حضور آنان در پستها و مراکز نظام ابراز نگرانی میکنید؟! در این خصوص گفتنی است که؛
الف: اصحاب فتنه درباره جرایم و جنایات فتنهگران که «وطنفروشی» تحت مدیریت مثلث آمریکا و اسرائیل و انگلیس گویاترین و مستندترین مصداق آن است به شگرد «حرکت از پله دوم» متوسل شدهاند با این توضیح که فرض کنید در یکی از خیابانهای تهران شاهد صحنهای هستید که در آن، شخصی سیلی محکمی به گوش شخص دیگری میزند. با مشاهده این صحنه چه احساسی خواهید داشت؟ به طور طبیعی و در قضاوتی عجولانه، شخص سیلی خورده را مظلوم تلقی خواهید کرد. اما این صحنه فقط پله دوم ماجراست و پله اول آن که همین شخص سیلی خورده ساعتی قبل و در خیابانی دیگر، با دشنه به شماری از مردم کوچه و خیابان حمله کرده و ضمن ضرب و شتم و قتل تعدادی از آنها، اموال آنان را نیز به سرقت برده است. حالا درباره صحنه اولی که مشاهده کرده بودید چه قضاوتی خواهید داشت؟! آیا هنوز هم شخص سیلی خورده را مظلوم! میدانید؟ و یا در پاسخ به ندای وجدان خویش، فریاد برمیآورید و صدا به اعتراض برمیدارید که چرا این جرثومه فساد و تباهی را به جرم جنایت و قتل انسانهای بیگناه قصاص نمیکنید و تنها به یک سیلی اکتفا کردهاید! کدام انسان عدالتخواه برخوردار از وجدان پاک قضاوتی غیر از این خواهد داشت؟! کسانی که جز این فکر میکنند، در قضاوت میان قاتل غارتگر و مقتول غارت شده، جانب قاتل غارتگر را گرفتهاند و هیچ حالت دیگری قابل تصور نیست.
8 دیماه 1388 در بخشی از یک یادداشت با عنوان «رد پای یزید از آن عاشورا تا این عاشورا» آورده بودیم؛
«کاش از میان بودجههای فراوانی که همه ساله- بخوانید همه ماهه و گاههرهفته- برای تشکیل سمینارها و همایشهای رنگارنگ هزینه میشود و بسیاری از آنها تشریفاتی و کمفایده و یا اساسا بیفایده هستند، بودجه اندکی نیز به اهدای یک جایزه اختصاص داده میشد. جایزه برای کسی که بتواند با ارائه دلیل و سند و یا شاهد و قرینهای قابل قبول، اثبات کند سران فتنه کارگزاران اسرائیل نیستند! و یا دستکم به یکی از اقدامات و مواضع و عملکرد آنها طی چند ماه گذشته اشاره کند که دستورالعمل آن پیشاپیش و با صراحت- تاکید میشود که با صراحت و نه با اشاره و تلویح- از سوی محافل رسمی آمریکایی و صهیونیستی صادر نشده باشد. کیهان طی چند ماه گذشته اسناد غیرقابل انکاری را با ذکر مأخذ و منبع آن منتشر کرده است که در وابستگی سران فتنه به محافل صهیونیستی و نقش آنها به عنوان ستون پنجم اسرائیل در داخل کشور جای کمترین تردیدی باقی نمیگذارد. با استناد به همین اسناد بود که کیهان مسیر حرکت جریان فتنه را گام به گام و پیش از وقوع آن پیشبینی میکرد. باور نمیکنید؟! به نسخههای کیهان مراجعه کنید. تمامی این اسناد به آسانی قابل دسترسی است.»
گفتنی است کیهان 3 روز قبل از انتخابات 88 - بر اساس فرمول جینشارپ برای کودتاهای مخملی که سران فتنه ماموریت اجرای آن را برعهده داشتند- تیتر اول خود را به این پیشبینی اختصاص داده و با تأکید بر اینکه «این هشدار جدی است» آورده بود؛ «آخرین پرده سناریوی افراطیون، آشوب پس از شکست.» همان روز یکی از مسئولان محترم نظام در تماسی با نگارنده گلایه کرد که این پیشبینی از کجاست؟ و هنگامی که فرمول از قبل اعلام شده کودتاهای مخملی و مسیری را که فتنهگران مرحله به مرحله در آن حرکت کرده بودند به ایشان ارائه دادم با تعجب پرسید: آیا واقعاً در پی آشوب هستند. پاسخ این بود که بمانید و ببینید...
سران فتنه به طور آشکار و بدون پردهپوشی یا انکار، با بهاییها، سلطنتطلبان، منافقین، مارکسیستها و تمامی گروهها و جریانات تروریستی و مخالف اسلام و نظام ائتلاف کرده بودند، آنها مطابق اسناد موجود، نسخه کودتای مخملی و برگرفته از صهیونیستها نظیر جرج سوروس، جین شارپ، مایکل لدین و... را دنبال میکردند. مثلث آمریکا، اسرائیل و انگلیس، با صراحت از سران فتنه حمایت مالی، تبلیغاتی و تدارکاتی داشتند، تا آنجا که مقامات رژیم صهیونیستی از آنها با عنوان «بزرگترین سرمایه اسرائیل در ایران» یاد کردند، نتانیاهو، آنان را سربازان اسرائیل نامید که به نمایندگی از رژیم صهیونیستی با جمهوری اسلامی ایران درگیر شدهاند، اوباما، حمایت از فتنهگران را یکی از اصلیترین محورهای استراتژیک آمریکا برای مقابله با اسلام و نهضتهای اسلامی نامید، فتنهگران روز عاشورا، آشکارا به ساحت مقدس این روز اهانت کردند، صف نمازگزاران ظهر عاشورا را سنگباران کردند، مسجد را به آتش کشیدند، روز قدس به نفع اسرائیل شعار دادند، روز 13 آبان، به حمایت از آمریکا عربده کشیدند و... آیا این همه زشتی و پلشتی نفرتانگیز و مقابله آشکار با اسلام و انقلاب و ائمهاطهار(ع) و مردم مسلمان و... قابل انکار است؟... و دهها و صدها نمونه دیگر از این دست که فقط فهرست آن مصداق مثنوی هفتاد من کاغذ است.
اصحاب فتنه که جنایات یاد شده را نمیتوانند انکار کنند، ترجیح میدهند ماجرای سران فتنه را از پله دوم آغاز کنند! شاید با این توهم که وطنفروشی آنان در اذهان عمومی به فراموشی سپرده شده است! و یا این امید واهی که نسل در راه، از آن بیخبر بماند.
ب: درباره این بخش از توهمپراکنی اصحاب فتنه که میگویند؛ «اگر فتنه 88 مرده است و سران و عوامل آن مهرههای سوخته هستند چرا نگران بازگشت آنها به درون نظام هستید»! باید به تمثیل صدر این یادداشت اشاره کرده و گفت که آنان واکنش غیرتمندانه مردم نسبت به وطنفروشی و جنایات خود را در حماسه چند ده میلیونی 9 دی دریافت کرده و میدانند که خیانت آنها از سوی مردم فراموش شدنی و داغ ننگی که بر پیشانی دارند پاک شدنی نیست و بازگشت آنان به صحنه تنها به دو علت ممنوع است. اول؛ این که باید به مجازات سنگین وطنفروشی برسند که فعلا بنا به مصالحی به تعویق افتاده است و دوم؛ آن که با حضور خود، عرصه را آلوده میکنند و در هر نقطهای از پستها و مراکز تصمیمساز و سیاستپرداز نظام که حضور پیدا کنند، بار دیگر - بخوانید برای چندمین بار- دست به خیانت و جنایت میزنند، آنها علیرغم آنهمه اسناد آشکار و غیرقابل انکار و شواهد ملموس و محسوسی که از وطنفروشی آنان در دست است، هنوز هم حاضر به نفی گذشته ننگین خویش نیستند. چرا؟! نهاینکه افراد مقاومی باشند، بلکه بیم آن دارند که به مجرد نفی پادویی خود برای مثلث آمریکا و انگلیس و اسرائیل، اسناد بیشتری از آلودگی آنان به خیانت از سوی سرویسهای اطلاعاتی کشورهای یاد شده و برخی سران سازشکار عرب فاش شود. زیرا میدانند که برای مدیران بیرونی فتنه 88 ارزشی بیشتر از «مهرهسوخته» و فسیل شده ندارند. آنها هنوز به بیرون وابستهاند.
یکی از مضحکترین ترفندهای اصحاب فتنه برای سرپوش گذاشتن بر ننگ خیانت به مردم و انقلاب آن است که ادعا میکنند، سران و عوامل فتنه 88 به نتیجه انتخابات اعتراض داشتهاند و توضیح نمیدهند که چرا از پیمودن راه قانونی و از جمله بازشماری صندوقهای رأی طفره رفتند و به این پرسش پاسخ نمیدهند که مگر حضرت امام(ره) انتخابات را برگزار کرده بود که تصویر مبارک ایشان را پاره کردند و تقصیر مسجد چه بود که آن را به آتش کشیدند؟! و چرا از ماهها قبل از انتخابات به دامان دلارهای ارسالی ملک عبدالله آلسعود و راهنمایی جرج سوروس صهیونیست و دستورالعمل مثلث آمریکا و اسرائیل و انگلیس متوسل شده بودند؟! و در این میان عاشورا چه تقصیری داشت که به ساحت مقدس آن اهانت ورزیدند؟! و دهها چرای دیگر که... و در این باره باز هم گفتنیهایی است که میگذاریم و به نوبت دیگری میسپاریم. اما، انصاف نیست این هشدار را وانهیم که حضور و نفوذ اصحابفتنه آمریکایی اسرائیلی 88 بزرگترین خطری است که دولت محترم یازدهم را تهدید میکند، آنان به صراحت اعلام کردهاند که دولت یازدهم را به چشم «رحم اجارهای»! مینگرند و...!
لانه زنبور اينست
روزنامه جمهوري اسلامي در ستون سرمقاله خود نوشت:
منطقه خاورميانه، كه قلب جهان اسلام محسوب ميشود، اكنون دوران حساسي از عمر خود را پشت سر ميگذارد. دوستان و دشمنان امت اسلامي با عملكرد خود، نقاب از چهره بر ميدارند و ملتها با شفافيت بيشتري ميتوانند جريانها، افراد و مدعيان دروغين را از خادمان واقعي جدا كنند و بشناسند. اين وضعيت البته مسئوليتها را نيز بالا ميبرد و هيچكس نميتواند از وظيفهاي كه در برابر آنچه بر امت اسلامي و اساس اسلام ميرود برعهده دارد شانه خالي كند.
در عراق، تروريستهاي داعش كه با تجهيزات نظامي كامل درحال كشتار مردم اين كشور هستند، به هيچكس رحم نميكنند. براي آنها مسلمان و مسيحي و سني و شيعه و ايزدي و كرد و تركمان تفاوتي ندارد. هر كس تسليم اراده داعش شود و با اين گروه تروريستي همكاري كند در امان است و الا بايد گردن زده شود. خريد و فروش زنان، تجاوز به نواميس مردم، چپاول اموال شهروندان، غارت روستاها، تخريب اماكن مذهبي و كشتار دستهجمعي اهالي هر منطقهاي كه در برابر زورگوئيهاي اين گروه فاسد و جنايتكار مقاومت كند، از اقدامات عادي و روزمره داعش است.
همين وضعيت، اكنون در كوباني سوريه جريان دارد. در كوباني، كردها را به دست كردها ميكشند، مسلمانان را به دست مسلمانان ميكشند و نام اين جنايات را پيشروي "دولت اسلامي" ميگذارند. آمريكا، نه تنها به صورت يك تماشاچي به صحنه حزنآور كوباني نگاه ميكند، بلكه تمام مقدمات را براي بدنام كردن مسلمانان و خشن نشان دادن چهره اسلام فراهم ساخته است و عملاً به داعش كمك ميكند تا هرچه ميتواند به اين تنور كه دشمنان اسلام نان خود را در آن ميبندند هيزم بريزد و آتش آن را تندتر و شعلههاي آن را سوزانتر نمايد. مهرههاي منطقهاي آمريكا نيز با اينكه نام مسلمان و عنوان سران كشورهاي اسلامي را يدك ميكشند، با آمريكا براي دامن زدن به اين آتش همكاري ميكنند و در قالب دروغ بزرگي به نام ائتلاف ضد تروريسم و ضد داعش شريك شدهاند، ائتلافي كه در عمل نشان داده هدفي غير از ماندگار كردن بلاي خانمان سوز تروريسم و ناامني در منطقه خاورميانه ندارد.
همين مجموعه متشكل شده تحت عنوان ائتلاف ضد تروريسم، چهره منافقانه خود را در يمن و بحرين و عربستان برملا كرده و به وضوح نشان داده است كه نه تنها هيچ مخالفتي با تروريستها ندارد بلكه خود حامي تروريستها و از پايههاي اساسي تروريسم است. در يمن، با اينكه مردم با انقلابي مسالمتآميز به صحنه آمدهاند و براي نجات كشور از استبداد و استعمار متحد شدهاند، آمريكا و آل سعود و شيوخ خليج فارس به اشكال مختلف از جمله حمايت از القاعده و بمبگذاري و تهديد جان مردم بر سر راه انقلاب مانعتراشي ميكنند. در بحرين، با حمايت از آل خليفه انقلاب مسالمتآميز مردم را به خاك و خون ميكشند و در عربستان، شيخ نمر را به جرم افشاگري عليه آل سعود به مرگ محكوم ميكنند. اينها همه از مصاديق بارز تروريسم است آنهم تروريسم دولتي. كساني كه خود سردمداران تروريسم دولتي هستند چگونه ميتوانند مدعي ائتلاف براي مبارزه با تروريسم باشند؟
تكليف مسلمانان و ملتهاي منطقه با آمريكا و انگليس، كه رئوس تروريسم دولتي هستند، روشن است و در چنين وضعيتي، شناختن دقيق مهرهها و سر انگشتان آمريكا و انگليس در منطقه از اهميت ويژهاي برخوردار است كما اينكه عواقب فعال شدن تروريستها در منطقه نيز بايد براي عموم مردم تشريح شود تا بدانند چه نقشههائي براي آنها كشيده شده است.
در ماجراي داعش، هر چند "جوبايدن" معاون رئيسجمهور آمريكا اخيراً در سفر به تركيه، از همدستي شيوخ خليج فارس و دولتمردان تركيه با آمريكا براي تأسيس داعش پرده برداشت ولي ترديدي وجود ندارد كه مهمترين مهرههاي آمريكا براي اجراي برنامههاي خائنانه داعش در منطقه، دولتمردان تركيه و در رأس آنها شخص "رجب طيب اردوغان" است. دولتمردان تركيه با نام و عنوان و شعار اسلام خواهي از مردم كشورشان رأي گرفتند و به حكومت رسيدند ولي بعد از آنكه در كاخهاي حكومتي مستقر شدند، اين كاخها را به لانههاي زنبور براي نيش زدن به مسلمانان و به آشوب كشيدن منطقه تبديل كردند. گفته ميشود اسم رمز تأسيس داعش توسط آمريكا "لانه زنبور" بود، ولي با نقشي كه رجب طيب اردوغان و همكاران او در دولت تركيه در حمايت از داعش داشته و دارند، بايد كاخ رياست جمهوري تركيه را "لانه زنبور" دانست. آقاي اردوغان با عملكرد خود ثابت كرده كه مأمور اجراي توطئههاي آمريكا در منطقه است. او به سوريه خيانت كرد، به عراق خيانت كرد، به كردها خيانت كرد، به مسلمانان منطقه خيانت كرد به اسلام خيانت كرد و حتي به مردم تركيه نيز خيانت كرده است.
داعش، تروريستهاي وابسته به خود را از هر نقطه دنيا كه باشند، از تركيه عبور ميدهد و به سوريه و عراق ميفرستد، مجروحان داعش در بيمارستانهاي تركيه معالجه ميشوند، تداركات و پشتيبانيهاي داعش از خاك تركيه انجام ميشود، سران داعش در تركيه جمع ميشوند و توطئه ميكنند و تركيه حياط خلوت آنهاست. اينهمه خيانت به ملتهاي منطقه و به اسلام، كافي است تا پرونده رجب طيب اردوغان و همكاران او در دولت تركيه را كاملاً سياه كند. ملتهاي منطقه و خود ملت تركيه بايد تكيف خود را با اردوغان روشن كنند و كاخ رياست جمهوري تركيه را كه لانه زنبور شده است پاكسازي نمايند.
حاصل خيانت مشترك اردوغان و غربيها و سران مرتجع عرب كه اكنون خاورميانه عربي را به منطقه جنگي و آشوب و ناامني تبديل كردهاند اينست كه مسلمانان را به برادركشي كشانده، كينه اقوام و ملتها را نسبت به همديگر دامن زده، در ميان مسلمانان نسل كشي كرده، كشورهاي اسلامي را به ويراني كشانده، براي رژيم صهيونيستي حاشيه امن ايجاد كرده، ثروتهاي ملتهاي مسلمان را صرف جنگ كرده و به جيب دشمنانشان ريخته، چهره اسلام را با وحشيگريهاي داعش و ساير گروههاي تكفيري مخدوش ساخته و دست قدرتهاي استعماري را در منطقه باز گذاشته است. اين، خطري است كه تمام كشورهاي منطقه را تهديد ميكند و رفع اين خطر، فقط با قيام آگاهانه، سريع و قاطع ملتها ميسر خواهد بود. ايجاد كنندگان داعش، از اين گروه تروريستي تا تغيير دادن نقشه سياسي منطقه خاورميانه حمايت خواهند كرد و ملتها بايد مانع تحقق اين هدف شوم استعماري شوند.
نظر شما