ایرانیان همواره به طنز توجه ویژه داشتهاند؛ از آن زمان که در دربار پادشاهان ایرانی کسی به نام ملیجک حضور داشته تا امروز که ردپای طنز را در هر جایی و از انواع آثار هنری میتوان دید، نیاز و میل ایرانی به طنز استمرار داشته است.
طنز در هر قالبی باید سبب رشد فکری جامعه را فراهم کند و باعث بدبینی نشود. طنزی که در رسانهای مانند تلویزیون به مخاطب ارائه میشود، همراه لحظههای زندگی افراد جامعه است و بخشی از خاطره جمعی آنها و بهانهای برای گفتوگوهای مفرح آنها با یکدیگر.
بنابراین اگر طنز تلویزیونی قومیتها، گویشها و خردهفرهنگها را زیر سؤال میبرد دیگر حائز تعریف طنز نیست چون شرایط با هم خندیدن را فراهم نمیکند.طنزی که نگاه جنسیتی به خصوصیات افراد جامعه داشته باشد، دیگر طنز نیست و طنزی که اعتقادات و باورهای دینی مردم حتی اقلیتها را به سخره بگیرد حتماً با خشم مخاطب روبهرو خواهد شد.
طنزپردازی آن هم در تلویزیون به دلیل این همه محدودیتها کار چندان سادهای نیست. اگر هنرمندی با رعایت همه این اصول بتواند دیگران را بخنداند، طناز است و از همین رو خلاقیت مهمترین خصیصه چنین هنرمندی است.
طنز، هنر ارتقا دادن ارزشهاست نه به قهقرا کشیدن آنها و ابزاری است برای فرهنگسازی.
اینجاست که وقتی انعکاس سریالهای طنز تلویزیونی را در کوچه و بازار و مدرسه و دانشکده میبینیم، حسرت میخوریم کاش برنامههای خلاقانهتری را شاهد بودیم.