تجددی که صدر آغازش به مشروطه باز میگردد و چنین است که نمیتوان گسست نظری را میان این دو قائل شد. «مشروطه» صدر تاریخ تجدد ایرانی است و هر دو لازم و ملزوم معنایی هم به شمار میآید.
اما در این خصوص چه چیز جدیدی برای گفتن وجود دارد؟ صدها کتاب و مقاله در این باب نوشته شده است و هر کس از ظن خود کوشیده است در این خصوص اثری بنگارد و سخنی به میان آورد. اما فارغ از همه مجادلات نظری، مشروطه را میتوان نماد «مدرنیت صوریگرای» وطنی به شمار آورد. مدرنیتی که هنوز هم در قالبهای مختلف رخ عیان میکند و نه تنها گامی به جلو برنداشته، بلکه عقبگرد نیز داشته است.
این سنخ مدرنیت را از لحاظ تاویل فلسفی میتوان اعراض از ذات و اکتفا به «عرض» نامید. برای قشر منورالفکر وطنی هیچ گاه مفهوم «مدرنیته» به عنوان یک امر فلسفی ـ جامعهشناختی قابلیت طرح نیافت، بلکه به مثابه یک «مسئله اجتماعی ـ سیاسی» رخ عیان نمود. اینچنین است که در ایران اول «سیاست مدرن» سر برآورد و بعد از گذشت مدت بسیاری «فلسفه سیاست» خویش را هویدا ساخت! اگر به ترهات منورالفکرهای صدر مشروطه بنگریم، همین سطحینگری و صوریگرایی بیش از پیش خویش را نشان میدهد.
بدینسان بود که نزد آنان مدرن شدن تنها به اعراض از مفاهیم دینی و دیانت معنا یافت.
در رویکرد آنها به مدعیات مدرن نیز همین امر بیش از پیش نمود یافت با مداقه در آثار منورالفکران صدر مشروطه «فرمگرایی» و اکتفا به «پوسته لفظ» موج میزند.فیالمثل آنچه که ملکمخان و نویسندگان مطبوعات نوظهور آن دوران میگفتند و مینگاشتند، تنها لفاظی در باب احتراز از زیان سیاسی و طلب کسب قدرت بود نه پیریزی جهدی نظری برای نهادینه کردن آراء مدرن در بافت اجتماعی ایران.
گریز از متن، جدل در حاشیه
جدلی که میان اسلامگرایان و عرفیاندیشان صدر مشروطه رخ داد، در حقیقت تقابل حقیقتگرایی و عملگرایی بود. اسلامگرایانی نظیر آیت الله نائینی میکوشیدند، بنای لرزان مشروطه را بر بنیادهای اجتماعی وطن استوار کنند، اما آنچه که در نظر عرفیاندیشان فصلالخطاب شد، مدرنیت صوریگرایی بود که در آن «اسلامگرایی» به مثابه «امر کهن» به شمار میآمد.
این نوگرایان میخواستند «غرب» را در ساحت اجتماعی شرق بسط دهند، اما فرزند خلف این «التقاط عملی» به انضمام تشتت نظری، تنها «استبداد سکولار»
بود.
از حاشیه مشروطه، از همان اوایل، استبداد رخ مینمود و نهایتا سیر تکوین حوادث تا آنجا پیش رفت که حاشیه به متن تاریخساز بدل شد؛ تاریخی که مشروطه در خود بلعید و از آن تنها نامی به جای نهاد که همواره از آن با تلخکامی و شوریده سری یاد میشود.
استغنای کاذب مشروطهطلبان، حقیقت گرایی اسلامگرایان را برنتابید تا تجدد ایرانی ناقصالخلقهای پا به عرصه وجود نهد و از بطن آن، موجوداتی ناقص که همان روشنفکران معاصراند رخ عیان کند. این نقص ذهنی تاریخی هنوز هم ادامه دارد و هنوز هم از این «نقص» به عنوان یک عامل پویا یاد میشود.
هنوز تاریخ جدل حقیقتگرایی اسلامگرایان متجدد و شبه متجددین مشروطه طلب ادامه دارد؛ تاریخی که حکم به فلاح اسلامگرایی داده است.