روزنامهنگار، داستاننویس، شاعر و استاد روزنامهنگاری. در همه این ۴۲ سالی که روزنامهنگاری را شروع کرده و ادامه داده، مجلهها و روزنامههای زیادی حیات خودشان را به او مدیون بودهاند و هستند. از هفتهنامه «حوادث» و روزهای درخشان کار در «کیهان» دوره انقلاب تا روزنامه» همشهری» و ضمیمههایش.
گزارشها، یادداشتها و نوشتههای فریدون صدیقی در مراکز آموزشی تدریس میشود و خودش هم از اساتید درجه یک آموزش روزنامهنگاری است.
گپ زدن و معاشرت با او آنقدر لذتبخش است که دکتر یونسشکرخواه، از اساتید برتر ارتباطات در ایران دربارهاش میگوید: «هر دوست فرصت کشف یک جهان را به انسان میدهد. وقتی با فریدون مواجه میشوی حس و رابطه و درک و فهم به گونهای دیگر و به شیوهای عمیق شکل میگیرد.»
گفتوگوی جدی با او درباره حرفهاش هم نکات آموزندهای دارد که با شنیدن صحبتهای او به شیوه دیگری روزنامهها و مجلات و رسانهها را درک میکنید.
با او درباره 10سالگی همشهری جوان به گفتوگو نشستیم تا آقای روزنامهنگار از رازهای بقا و تداوم مجله بگوید.
- روزنامهنگار و استاد روزنامهنگاریای مثل شما، همشهری جوان را چطور تعریف میکند؟
همشهری جوان یکی از پدیدههای روزنامهنگاری در فضای تعاملی روزنامهنگاری ایران است. منظورم فضایی است که در آن گفتن، نوشتن و خواندن با دشواریهایی همراه است.
درآوردن چنین مجلهای برای مخاطبان جوانی که دارای اصول و مبانی اخلاقی و اعتقادی هستند، در فضای متکثر ارتباطات جمعی یک اتفاق است.
البته علت این دشواریها خیلی هم مربوط به خود رسانهها نیست. به نظر من این نشریه، قطعا و یقینا دورهای از کارکردهای متمایز رسانهای بعد از انقلاب را به خودش اختصاص داده است.
- همشهری جوان چه ویژگیهایی داشته که به قول شما توانسته در میان تمام نشریات جوانپسند بعد از انقلاب اسلامی یک پدیده باشد؟
چند عامل در این مساله دخیل بوده است. یکی از آنها قدرت مخاطبشناسی و مخاطبسازی است، آن هم از موضوعی که سراسر دچار بحران، مشکل، گله و تعلیق است.
اصلا همین که جوان هستی و سرپرشوری داری، خودش یک جور ساختارشکنی است. اینکه جوانترها بروند در جلد پیرمردها و نشریه دربیاورند، خودش موضوع ملتهب و آتشزایی است که دست را میسوزاند.
حالا شما با چنین موضوعی میخواهی دست و پنجه نرم کنی، آن هم در جغرافیایی که چندین سنگر تو را محاصره کردهاند و چند حلقه تو را دربرگرفتهاند. یکی از این حلقهها مخاطبان نشریه هستند،؛ جوانان مومن، معتقد و پایبندی که خودشان یک دیوار به حساب میآیند. دومین مزیتی که همشهری جوان داشته، جوان بودن این نشریه است.
اینکه یکسری علایق و سلایقی دارد که با بقیه بزرگترها فرق دارد. قرار نیست این سلیقهها کج و کوژ نشود. قرار نیست جوان حرفشنو و نصیحتپذیر باشد. قرار نیست گوشبه زنگ باشد که کسی نصیحتش کند.
اصلا قرار است نصیحت گوش نکند. قرار است حرف خودش را بزند. چالش اینجاست که باید این حرف را به گونهای بزند که به بزرگترها برنخورد. به دوستش، همکارش و رفیقش که ممکن است رنگ پیراهنش متفاوت باشد هم نباید بربخورد. همین وجه داستان، خودش ملتهب است.
از طرفی جوانی داریم که شورشی، شورشگر، طغیانگر و ساختارشکن است و از طرفی دیگر باید به این چیزها هم پایبند باشد. این چالشهای دوگانه، روزنامهنگاری را برایش دشوار میکند. حالا بگذار برویم سراغ یک موضوع دیگر.
این نشریه باید مخاطب بسازد. مخاطب را مال خودش کند اما در عین حال همان کشمکش، التهاب، دگرگونی و تحولخواهی باید درونش باشد.
از طرف دیگر این نشریه باید برای مخاطب نیازسازی کند. یعنی کاری کند که کسی اصلا نمیدانسته به چنین چیزی نیاز دارد، همشهری جوان بخواند. اینکه همشهری جوان در دیروز نمانده، در روزگار پدربزرگ و مادربزرگش نمانده و میخواهد در آینده حرکت کند، مهم است.
چون جوان امروز، در واقع جوان فرداست و چشم به آینده دارد، نه امروز. این سبک از روزنامهنگاری موفق بوده، چون زاویه دید درستی داشته و میدانسته از کجا نگاه کند، بلد بوده چگونه نگاه کند. یعنی زاویه دید و پرداخت مطلب درستی داشته است.
- به نظرتان همشهری جوان چقدر توانسته در رعایت این نکتهها موفق عمل کند؟
موفق بوده چون اگر اینطور نبود، نباید استمرار پیدا میکرد. به نظرم امکان ندارد جمع قابل توجهی از افراد اهل مطالعه که تازهجو و نوخواه بودند با همشهری جوان درنیامیخته باشند.
اگر کسی مخاطب این نشریه بوده، حتما از آن تاثیر پذیرفته است. دامنه تاثیرگذاری این رسانه زیاد است. این را میشود در آدمهایی که امروز نامآشنا هستند، دید.
ماهنامه «فیلم» هم همینطور بود. یک عدهای که خوانندهاش بودند، در ملاطفت و مدارا با این ماهنامه، کارگردان، نویسنده، تدوینگر و... شدند. تاثیر همشهری جوان هم مثل چنین نشریاتی است که آدم پرورش داد و مخاطب ساخت.
- یعنی معتقد هستید چنین سبک روزنامهنگاری توانسته نویسنده تربیت کند؟
همشهری جوان توانسته مخاطب تربیت کند. به درست حرکت کردن، درستخوانی، درستگزینی و متوازن حرکت کردن کمک کرد. نسلی از بچههایی که اینکار را کردهاند، ضمن انجام این کار، خودشان هم شکل پیدا کردهاند.
اتفاق خوبی که افتاده این است که با این نشریه یک نسل خوب روزنامهنگار پرورش پیدا کردهاند. نسلی که خودش در این محیط پرورش پیدا کرده و خودش هم آن را بزرگش کرده است. این اتفاق بزرگ را نباید دستکم گرفت.
در سطوح مختلف هم این اتفاق افتاده است. یعنی عمر 10 ساله این مجله را میشود به دورههای سه و چهار ساله تقسیم کرد که در همه این ادوار یکسری آدم با آن شکل گرفتهاند که توانسته به نوعی با مخاطب رابطه برقرار کند. کما اینکه نشریهای مثل «سروش» که با حضور عموزاده خلیلی و قیصر امینپور و... شکل گرفت توانست یک نسل و گروهی را پرورش دهد.
- بعضیها از سبکی با عنوان «همشهری جوانی» یاد میکنند. چقدر با این حرف موافق هستید که این مجله توانسته سبکی تازه را در مطبوعات کشور بنیانگذاری کند؟
موافقم. اینکه میگویم همشهری جوان یک اتفاق بود، یکی از دلایلش همین زاویه دید و پرداخت مطلب است. اینکه بتوانی درباره ناممکنترین چیزها حرف بزنی و آن را ممکن کنی.
اینکه طوری رفتار کنی که بتوان با رعایت یکسری اصول وارد فضاهایی شد، کار اصلی همشهری جوان در این سالها بوده است. این کار که من اسمش را میگذارم ورود آزاد به مکانهای ورود ممنوع در همشهری جوان رخ داده است. البته چنین رویکردی منحصر به این رسانه نیست و در نشریه «چلچراغ» هم میشود آن را دید.
- اما با وجود عبور از کنار خط قرمزها در طی این ده سال توانسته پیش برود. دلیل این تداوم را چه میدانید؟
دلیلش بلد بودن کار روزنامهنگاری است. کار روزنامهنگار استفاده از تکنیک و مهارتهایی است که بتوانی با کمکش حرفی را بزنی، بدون اینکه به کسی بربخورد. یعنی با این روش به تکنیک و مهارتهایی مجهز میشوی که میتوانی هرچه میخواهی، بگویی.
اگر کسی نتواند حرفش را بگوید، پس روزنامهنگار نیست. تو به عنوان یک روزنامهنگار بلد هستی چطور راه بروی تا به مقصد برسی. راهی را که نمیشود صاف بروی، زیگزاگ برو. با پیچ و خم برو. نمیخواهد صاف بروی. با کرشمه خاص خودت راه برو اما مقصد را یادت نرود. کار روزنامهنگار همین است که بلد است راه خودش را پیدا کند.
اصلا فرق روزنامهنگار با یک نویسنده معمولی، با یک داستاننویس یا ادیب همین است. روزنامهنگار به نیاز آنی مخاطب در کوتاهترین زمان ممکن پاسخ میدهد و این توانایی عجیبی است که نویسنده به آن کاری ندارد. یک ادیب و داستاننویس دنبال بلندمدت و میانمدت خواننده است اما روزنامهنگار دنبال برطرف کردن نیازهای آنی او.
- کدام یک از مطالب و موضوعهای مجله در این سالها به نظرتان جذاب بوده است؟
راستش را بخواهید من هیچوقت اینطور فکر نکردهام که کدام مطلب بهتر است یا بدتر. من هیچوقت اینطوری فکر نکردهام برای اینکه به مخاطب فکر میکنم. اگر مخاطب مطلبی را بخواند، پس مطلب خوبی است.
رسانه با مخاطب تعریف میشود. رسانهای که آن را نخواند، خوب نیست. میخواهد کتاب شعر باشد یا فیلم یا رمان. برای من مدتی بخش «رویداد در هفته» جذاب بود. گاهی بعضی گزارشها و گفتوگوهای خاص جلبم میکرد.
یادداشتهای بچهها در یک دورههایی واقعا خوب بود. بخش کافه و صفحههای آخرش که پکیج هست هم عالی کار میکنند. میدانید ویژگی مهم همشهری جوان چیست؟ بچههایش بلد هستند یک چیز کوچک را خوب درستش کنند.
من همهجا گفتهام کار روزنامهنگار تبدیل ذغال به الماس است، نه تبدیل الماس به ذغال. به نظر من همشهری جوان به خوبی بلد است که ذغال را به الماس تبدیل کند.
این مجله سوژهای که به نظر نمیآید موضوع باشد را تبدیل به سوژه خوبی میکند و به مخاطبش میگوید من را ببین، بخوان و بشنو. حالا ممکن است در طول زمان که میآییم جلو، چون شبکههای اجتماعی خیلی چیزها را بیشتر از گذشته در دسترسمان گذاشته، فکر کنیم این مجله که چیزی نیست ولی خب، این کارها در دوره خودش چیز مهمی بوده است.
پدیدهها را باید در ظرف زمان و مکان خودش ارزیابی کرد. نمیشود با نگاه امروز به دیروز نگاه کرد.
- از همهگیر شدن شبکههای اجتماعی صحبت کردید. به نظرتان همشهری جوان توانسته خودش را با پیشرفتهای فناوری هماهنگ کند؟
به نظرم در جاهایی با همدیگر همپا نیستند. به طور کلی اگر فضا را به دلایلی محدود کنیم، چه این کارمان خواسته باشد یا ناخواسته، عقب میمانیم.
مقصر بچههای همشهری نیستند. گاهی فضای رسانهای اینجوری است. فضا طوری شده است که انگار بیشتر دنبال سرگرمی هستند. آمار را نگاه کنید. جمعیت دانشجوی کشور ۴ میلیون نفر است، بعد تیراژ کل روزنامهها یک میلیون میشود.
موفقترین رمانها تازه وقتی به چاپ دهم میرسد، تیراژشان ۱۵ هزار نسخه است. این تیراژ با آن جمعیت تناسبی ندارد. رسانه باید دنبال سرگرمی، اطلاعرسانی و دانشافزایی باشد. ما دنبال دانشافزایی نیستیم.
کتاب را ولش کردهایم. اطلاعرسانی هم که در مجله نداریم چون کارکرد مجله، خبری نیست. پس یک وجه سرگرمی باقی میماند به نظر من جامعه جوان از بزرگترهایش کمی مایوس، مکدر یا دلخور است. حالش از 30 سال به بالاها بهم میخورد.
فکر میکنند نمیفهمندش. طبیعی است که در فضای فعلی نشریه نمیتواند همپای او برود. جوان دیگر تماشاگر نیست. بازیگر است.
زمانی که نیاز باشد، خودش داخل صحنه میشود تا دیده شود. مرتضی پاشایی که فوت میکند، میآید توی صحنه برای اینکه بگوید من را ببینید. من اگر اراده کنم، یک رویداد را جهانی میکنم. همین کار را هم کرد. واضح است که در چنین فضایی تولید مطلب و پرداخت موضوع، در هر رخبندی و صورتبندی رسانهای، کار بسیار دشواری است، حالا چه مطبوعاتی باشد، چه تلویزیونی یا رادیویی. به ویژه اینکه برای خودش خط قرمزی قائل نیست. البته به نظرم حق با اوست چون پدربزرگ و پدرش درباره او کوتاهی کردهاند. نتیجه کار این میشود که جوان نمیتواند با الزامات ما کنار بیاید، من یک موضوع بومی را به او یاد میدهم ولی جوان امروز، جهانی میبیند. به حرف من گوش نمیکند. در نتیجه پدربزرگهایش را جا میگذارد و جلو میرود.
منبع:همشهري جوان
نظر شما