ياد خوبيهايش آنقدر دلگرمكننده بود كه هيچكس نميخواست گذشت زمان را حس كند و از ياد و خاطره همرزم شهيدش خارج شود. به گفته سيدعلي الياسري، دبير كل گردانهاي الخراساني كه شهيد سردار حميد تقويفر بهعنوان مستشار در كنارشان در مبارزه عليه داعش حضور داشت، حتي ياد ابو مريم (سردار تقوي) هم ما را از اين جهان خاكي بيرون ميبرد ودر جهاني مملو از معنويت وارد ميكند؛ جهاني كه اصلا دوست نداريم از آن خارج شويم. او ميگويد: «شهيد تقوي لحظاتي پيش از شهادت از صحنه جنگ به عقبتر بازگشت، وضو گرفت، 2ركعت نماز خواند و دقايقي بعد با گلوله يك تكتيرانداز به شهادت رسيد.» در اربعين اين شهيد بزرگوار، حاصل گپ وگفت ما در سامرا با يكي از همرزمان شهيد تقوي كه تا لحظاتي قبل از شهادت هم همراهشان بوده در پي ميآيد.
- آقاي سيدعلي الياسري، هر كس رويه خاص خود را در زندگي دارد. سردار شهيد تقوي نيز به حتم همينگونه بوده است. اغلب از او چند عكس ديدهاند كه معمولا لبخندي به لب دارد و كنار رزمندههاي عراقي ايستاده است. شخصيت شهيد سردار حميد تقوي را طي دورهاي كه با ايشان دوست وهمرزم بوديد براي ما چگونه توصيف ميكنيد؟
او در عين حال كه شخصيت فرماندهي وكاريزماي بالايي در رهبري و هدايت مبارزان داشت انسان بسيار متواضع و افتادهاي نيز بود. شخصيت متواضع او همه را تحتتأثير خود قرار ميداد. هر دستوري كه ميداد يا هر توصيهاي كه ميكرد خود نخستين كسي بود كه آنرا اجرا ميكرد و حرفي نميزد كه خود به آن عمل نكرده يا در حال انجام آن نباشد. از اين منظر جداً فرمانده خاص و متفاوتي بود. بارها و بارها به چشم خود ديدم كه او در عين گرفتاري و مشغله و مسئوليت سنگيني كه داشت اتاق خود را شخصا نظافت ميكرد. بارها هم دوستان ديگر ميگفتند كه وقتي به سنگر يا مكاني ميرفت كه كمي به هم ريخته يا كثيف بود، خود دست بهكار ميشد و با اين رفتارش همه وادار ميشدند او را در اين كار همراهي كنند و آن محل نيز بدون آنكه وي دستوري صادر كرده باشد، مرتب و تميز ميشد. بدينترتيب رفتار اين فرمانده بهگونهاي بود كه بيشتر اوقات باعث ميشد تا نيروها كارهايي كه بايد را بدون آنكه نياز به دستور باشد انجام دهند. من ميتوانم بگويم كه از لحظهاي كه اين بزرگوار را ديدم چهره يك شهيد را در او مشاهده ميكردم. چهره خاصي داشت كه با بقيه فرق ميكرد و وقتي هم كه شهيد شد چندان متعجب نشدم زيرا او به آرزويي كه داشت رسيد. اين آرزو چنان در اون نهادينه شده بود كه در رفتار و چهرهاش ميشد رسيدن به درجات بالاي انساني را مشاهده كرد.
- شما گفتيد كه مدتها با او همسنگر بوديد و زندگي كرديد، مهمترين خاطراتي كه شما يا ديگر مبارزان از او دارند وهمچنان در ذهن شما باقي مانده چيست؟
دوستي و همرزمي ما تنها طي دوره دفاع از مقدسات (مبارزه با داعش) نبود بلكه آشنايي شخص من با شهيد تقوي به دورههاي بسيار قبلتر و زماني كه در هورهاي جنوب عراق عليه رژيم صدام حسين ميجنگيديم و بعد از آن در دوره اشغال عراق توسط نيروهاي آمريكايي بازميگردد. بسياري از جوانان مبارزي كه براي دفاع از مقدسات و مبارزه با تكفيريها آمده بودند با ديدن ايشان شيفته اخلاقشان ميشدند. يكي از آنها به من گفت من رفتار و منشي را در وي ديدم كه هرگز تصور نميكردم يك انسان عادي بتواند به اين سطح از تقوا برسد. زماني كه خبر شهادتشان منتشر شد، از بالاترين سطوح فرماندهي تا پايينترين درجات مبارزان و مردم عادي همگي براي او ميگريستند. از آن مهمتر بايد به شما بگويم كه بسياري از اهالي مناطقي كه با حضورش زمينه آزاديشان از دست داعش فراهم شده بود هم براي او گريه ميكردند. روز عجيبي بود، كمتر ديده بودم مردم عراق طي اين سالها براي كسي اينگونه گريه كنند. يكي از برادران مبارز درحاليكه به سر وسينه خود ميزد فرياد ميزد ما لياقت آن را نداشتيم كه سردار تقوي در كنارما زندگي كند، او فردي آسماني بود كه براي مدتي به زمين آمد.
براي او تفاوت نميكرد كه مردم عراق از چه طايفه يا مذهبي باشند، در اوج جنگ طايفهاي در عراق، يك روز بعد از گفتوگويي كه با هم داشتيم به ما گفت من بايد به جايي بروم كه فكر مي كنم هيچ كدام از شما جرات رفتن به آنجا را نداشته باشيد. او به همراه شخص ديگري قصد رفتن به منطقه العلم، يكي از مناطقي كه اهل تسنن در آن زندگي ميكنند را داشت. او در آنجا هم مورد احترام بود و در شرايطي كه مردم عراق دستخوش جنگ مذهبي شده بودند او سرگرم فراهم كردن زمينه همبستگي و بازگرداندن اتحاد بين اين ملت بود.
- در رابطه با مبارزهاش عليه گروه تكفيري بيشتر بگوييد. نگاه او به گروه داعش چگونه بود؟ بهنظرش اين آدمهاي سياهپوش بيرحم برآمده از كدام مكتب و مسلكاند؟
در تحليلها وسخنانش هرگز هيچ نشاني از اينكه داعش از ديدگاه او يك قدرت محسوب شود وجود نداشت. او براي داعش هيچ جايگاهي متصور نبود و اصلا آنها را در حدي نميدانست كه ويژگيهاي مردانگي، شجاعت يا حتي تهور را در آنها ببيند. از نگاه سردار تقوي تكفيريها كوتولههايي هستند كه هرگز نبايد از آنها هراسي به دل راه داد. بهطور مثال بايد بگويم در صحنه جنگ زماني كه مبارزان مجبور ميشدند در چارچوب تاكتيكهاي جنگ سينهخيز رفته يا در مقابل سيل گلولهها در جايي پناه بگيرند او همچنان سر خود را بالا نگه ميداشت و لبخند به لب پيشاپيش همه حركت ميكرد. از نكات قابل توجه اخلاقي او اين بود كه هرگاه شدت درگيري به نقطه اوج خود ميرسيد تازه بذلهگوييها و شوخيهايش با بقيه همرزمان گل ميانداخت. لبخندي كه تا آخرين لحظه از لبانش پر نكشيدند به تمامي مبارزان وهمرزمانش در بدترين شرايط هم روحيه ميداد. به ياد ندارم هرگز جليقه ضدگلوله به تن كرده باشد، حتي يكبار گلوله از اين طرف چفيهاش وارد و از آن سوي آن خارج شد اما او آن را هم دستمايه شوخيهاي خود كرد. همچنين مسئله ديگري كه در او هميشه به ياد دارم آن است كه دائم الوضو بود. تقريبا تمام روزهايي كه من با او زندگي كردم را روزه بود. تنها مقدار كمي از شب را ميخوابيد و بعد از نيمهشب تا اذان صبح را با نمازشب سپري ميكرد و به تعبيري نمازشب را به نماز صبح متصل ميكرد. از رياضت روحي بسيار عجيب و والايي برخوردار بود كه قدرت توصيف آنرا ندارم. بارها به چشم خود ديدم كه در صحنه جنگ و در سنگر مبارزه هم نماز شبش ترك نميشد و در آنجا نيز شبها به نماز ميايستاد.
- اخلاق ايشان خارج از صحنه جنگ چگونه بود؟
آنقدر خوشاخلاق و مهربان بود كه هيچيك از مبارزان تمايل نداشتند حتي يك لحظه هم از او جدا شوند.
همواره همه را نصيحت ميكرد. چهرهاش، اخلاقش، رفتارش و حضورش تو را به ياد آخرت ميانداخت و به تعبير يكي از دوستان وقتي كنار سردار تقوي هستي از دنيا به آخرت منتقل ميشوي!
تواضع و افتادگياش هم كه مسئلهاي فراموش ناشدني است، از نحوه لباس پوشيدن و غذا خوردنش تا مديريت جلسات جنگي يا نشست و برخاستهاي عادياش در همه آنها اين افتادگي وتواضع به وضوح ديده ميشد.
بارها وبارها ديدم وقتي كه مهماني به اتاق او كه اتاق فرماندهي هم بود ميآمد، اين مهمان هر كسي و با هر درجهاي كه بود بايد در بالاي اتاق مينشست و او پايينتر از مهمان قرار ميگرفت. هرآنچه داشت هم به مهمان تعارف ميكرد.
تا به حال نشنيدم كه دوستي از وي چيزي بخواهد و او آنرا تقديم نكند. او هركاري كه ميتوانست براي همه ميكرد حال اين كمك از طريق نصيحت كردن باشد يا دادن جاي خود به آن فرد و يا حتي دادن غذايش به كسان ديگر. او اين كارها را بارها انجام داده بود.
وقتي كنارش بوديد بالاخره چيزي به شما تعارف ميكرد. حتي اگر گرسنه هم نبوديد احساس ميكرديد انگار غذا از دست او طعم ديگري دارد.
- آيا زمانهايي كه دور هم مينشستيد و گفتوگوهاي جنگي و عملياتي به اتمام ميرسيد در مورد دغدغههايشان هم با شما سخن ميگفت؛ بهطور مثال در مورد دوستان و خانوادهاش هم با شما سخن ميگفت؟ معمولا به ياد چهكسي بود؟
كساني كه هميشه در ذهن و روان ايشان حاضر بودند و همواره آنها را هر كجا كه بود و در هرحالتي ياد ميكرد، شهدا بودند. او همواره از همرزمان شهيدش سخن ميگفت. بارها وبارها با آن زبان شيوايش حاضران را به صحنه جنگ ميبرد و آنها را در مقابل سلحشوري و رشادتهاي قهرماناني قرار ميداد كه جان و مال و خانواده خود را در راه خدا ايثار كرده بودند.
او بارها تأكيد ميكرد كه درست است كه تو خانواده داري، كار داري، مشكلات داري، برادر و... داري اما از آن مهمتر تو يك آرمان داري و موظف هستي كه از آن دفاع كني، تو موظف به دفاع از مذهب اهلبيت هستي و بايد هرچه داري را براي دفاع و صيانت از آن تقديم كني و مانع از دهنكجي و اهانت اين گروه گمراه به آن شوي.
- سردار تقوي چگونه به شهادت رسيدند؟ اين تكتيرانداز از كجا ايشان را نشانه گرفت؟ چطور شد كه اين اتفاق رخ داد؟
اجازه بدهيد اينجا يك خاطره براي شما تعريف كنيم. يك روز قبل از شهادت تصميم گرفتيم كه عمليات را يك روز به عقب بيندازيم. من شخصا به او خبر دادم و گفتم: حاج آقا عمليات عقب افتاده است و فردا انجام نخواهد شد. او پرسيد چرا عقب افتاده؟ چند روز عقب افتاده است؟ گفتم: حاج آقا فقط يك روز عقب افتاده. آقاي تقوي پاسخ داد، آقا سيد ميدانيد باعث شديد شهادتم يك روز به عقب بيفتد! اين دقيقا صحبتهايي است كه او در پاسخ به من گفت. روز بعد من تلاش كردم كه ايشان به خط مقدم درگيري نروند،حتي يك نفر را هم مأمور كردم كه مانع از حضورشان در خط مقدم شود اما ساعاتي بعد كه پرسيدم به من گفتند كه او در جلوترين نقطه ممكن در كنار ديدبانها در حال رصد تحركات دشمن است. وقتي از آن نقطه پايين آمد تا به نقطه ديگري از صحنه جنگ برود فردي كه مامورش كرده بودم بار ديگر به نزد او رفت و به ايشان گفت: آقا سيدعلي ميگويد شما بايد به عقب بازگرديد او اين دستور را به شما داده است.
شهيد تقوي حرفي نزد گويي كه به اين خواسته پاسخ مثبت داده است و از راهي كه ميرفت بازگشت، اما تصور ميكنيد به كجا رفت؟ او كمي عقبتر آمد، وضو گرفت، 2ركعت نماز خواند و بار ديگر به سرعت به سوي نقطه درگيري رفت و در پاسخ به پرسش يكي از كساني كه در اطرافش بودند و از او پرسيد حاج آقا كي برميگردي؟ گفت: توي بهشت همديگر را ميبينيم.
اين دقيقا لحظاتي پيش از رسيدنش به نقطه درگيري بود، دوستاني كه همراه ايشان بودند ميگويند بين اتمام نمازش و شهادتش چيزي كمتر از نيمساعت فاصله بود. اما در رابطه با نحوه شهادتشان بايد بگويم كه يك تك تيرانداز بر فراز نخلي كمين كرده بود.
منطقه شهادت سردار تقوي منطقهاي سخت در بعد نظامي محسوب ميشود زيرا مملو از نخل است. همچنين برفراز يك منزل مسكوني متعلق به يكي از سركردگان مخالف كه به بقيه منازل هم اشراف داشت، چند تكتيرانداز مستقر شده بودند و همه توجهها به سوي آنها جلب شده بود.
شهيد تقوي در تمامي درگيريها بدون آنكه واهمهاي از دشمن داشته باشد گاهي حتي پيشاپيش خودروهاي زرهي حركت ميكرد و در اينجا هم اينگونه بود تا اينكه تك تيرانداز با 2گلوله ايشان را به شهادت رساند.
يكي از اين گلولهها به پهلوي شهيد تقوي اصابت كرد و ديگري سينهاش را شكافت. بعد از آن ما تلاش زيادي براي نجات جان ايشان انجام داديم اما تمامي تلاشهايمان در اين رابطه با شكست مواجه شد تا او به آرزويي كه داشت برسد و همانطور كه به ما وعده داد در بهشت منتظر بقيه شهدا باشد.
- گفته ميشود ايشان در ولايتمداري شهره عام و خاص بوده اند و همين ولايتمداري انگيزه اصلي ايشان براي حضور در خط مقدم رويارويي با داعش بود. اگر بخواهيد ميراثي از ايشان را براي مجاهدان ذكر كنيد از چه چيزي ميتوانيد نام ببريد؟
از لحظهاي كه خداوند نعمت آزادي را به ملت عراق ارزاني داشت، شهيد حميد تقوي هم پا به پاي ما براي كمك به ملت عراق فعاليت ميكرد. او كار خود را با تاسيس مدارس حوزوي كه در چارچوب فتاوي وليامر مسلمين فعاليت ميكردند آغاز كرد. اين حوزهها اكثرا ويژه بانوان و برخي از آنها هم به جوانان و نوجوانان اختصاص دارند. هماكنون فقط در شهر بصره ۹ حوزه بانوان مشغول به فعاليت هستندكه از ثمرات تلاش ايشان است. استانهاي ديگري همچون دياله و ناصريه هم شاهد ثمرات تلاشهاي اين شهيد بزرگوار بودهاند.
علاوه بر اين، ايشان فعاليتهاي قابلتوجهي در زمينه بالابردن سطح فعاليتهاي دانشگاهي عراق از خود به جاي گذاشتهاند. پايهگذاري همكاري گسترده بين دانشگاههاي خوزستان و دانشگاههاي جنوب عراق نيز جزو ميراثي است كه در ميزان اعمال ايشان هم قرار خواهد گرفت. بيترديد تلاشهاي اين شهيد بود كه باعث شد ۲۱ رئيس دانشگاههاي ايران در كنفرانس بزرگ علمي دانشگاهي كه در بصره برگزار شد، شركت كنند. در اينجا بايد بگويم چند سال پيش سردار تقوي زمينهساز يك طرح بزرگ اقتصادي بين مناطق جنوب و مركز عراق و جمهوري اسلامي ايران شد. تلاشهايش آنقدر گسترده و پيگيرانه بود كه حتي من هم در برههاي تصور كردم كه هدف وي كسب منافع مادي است. وقتي اين مسئله را با او در ميان گذاشتم لبخند او به يك خنده تبديل شد و پاسخ داد همين كه توانمندي و قدرت اقتصادي شيعيان بهتر شود و اين طرح به بازدهي خود در بهدست گرفتن پروژههاي مختلف در عراق برسد، من به سود و منافع خود رسيدهام.
با اين حال همانطور كه گفتم سردار تقوي هرگز طايفهگرا نبود بلكه يك انسان به تمام معنا بود كه در چارچوب بزرگ برادري اسلامي و انساندوستي زندگي ميكرد و تلاشهايش براي اتحاد شيعه و سني يكي از ميراثهايي است كه بهطور حتم سالها از او براي ملت عراق به يادگار ميماند. اين مرد در همهچيز شاخص و الگو بود و موفق شد نسلي از مبارزان واقعي را در عراق ايجاد كند؛ مبارزاني كه خود را دستپرورده او ميدانند و تصميم گرفتهاند از اين به بعد تمامي پيروزيهاي خود را به نام او ثبت كنند و به روح او هديه دهند.
نظر شما