نقاشی ایرانی دورههای پرشکوهی دارد که در هرکدام از این دورانها، با حضور هنرمندان صاحب سبک و تاثیرگذار، مکتبی شکل گرفته و خشتی روی خشت هنر تصویری ایرانی گذاشته شده.
نمیتوان از نگارگری ایرانی حرف زد و از مکتب هرات سخن نگفت. تاریخ آثار خلقشده در این مکتب به تیموریان بازمیگردد. با ورقزدن صفحههای کتابهای تاریخ، به نام تیمور لنگ که میرسیم چیزی جز جنگ و خونریزی نمیخوانیم اما اگر چند صفحه جلوتر برویم خواهیم دید فرزندان تیمور برخلاف پدربزرگشان، در فرهنگدوستی و هنرمندی از همدیگر پیشی میگیرند.
صفحات فرزندان تیمور آنقدر خوشنقشونگار است که میتوانی آبادانی و فرهنگ را در جایجای ایران پیدا کنی.
آنها هرات را پایتخت فرهنگی و حکومتیشان قرار دادند و آن را تبدیل به جغرافیای فرهنگی اهل فرهنگ و هنر کردند.
در این میان یک نابغه هنرمند تحولی را در نقاشی ایرانی به وجود آورد؛ کمالالدین بهزاد؛ هنرمندی که نام مکتب هرات با نام او گره خورده است.
مهمترین اتفاق آثار هنرمندان این مکتب، به تصویر در آمدن زندگی شهری مردمان آن زمان بود. کمکم پای خانهها، کوچهها، حمامها، گردشگاهها و کارگران به دنیای تصویر باز شد و به تعبیری زندگی روزمره برای نقاش قدر و قیمتی پیدا کرد.
به لحاظ بصری هم رنگها درخشانتر و شفافتر شدند، پیکرهها کشیدهتر شدند و تعریف تازهای برای تعادل تصویری پیدا شد. دیگر در ترکیبها برای ایجاد توازن تصویری، فقط به تقارن اکتفا نمیشد و لایههای درونیتری از موازنه تصویری مدنظر قرار میگرفت.
برای مثال در ترکیببندی این دوران، مدل مارپیچی موردتوجه قرار گرفت؛ به این شکل که در تصویر، نقطههای مرزیای حضور پیدا کرد که چشم بیننده را در یک مسیر حلزونیشکل به نقطه دیگر میرساند. مکتب هرات با استادی بهزاد، شاگردان زیادی پرورش داد که در زمان خود به هند و ترکیه و ازبکستان رفتند و هر کدام برای خودشان جریان تازهای را در نقاشی اقلیمهای دیگر به راه انداختند.
نقاشان امروز، یا راه گذشتگان را در همان کسوت نگارگران قدیم ادامه دادهاند یا از این دریای عمیق به فراخور، مرواریدی برداشتهاند. نمایشگاههایی که در این چندوقت با موضوع نگارگری ایرانی برگزار شد، نشاندهنده توجه هنرمندان و مخاطبان امروزی به سنت تصویری ماست. اما هنوز که هنوز است ما آنقدر که باید با این میراث تصویری آشنا نیستیم.
«عجایب نگار»، لقب نقاشی است به نام «حاج محمد هروی» یا «سیاه قلم». از او نقاشیهای بسیاری از حیوانات تخیلی و عجیب از جمله اجنه موجود است. جالب است که این نوع نقاشی با او شروع شده و با او خاتمه پیدا میکند.
2 خواهرِ اسفندیار - پهلوان ایرانی - در تاریکترین و مخوفترین اتاق قلعه ارجاسب - دشمن پادشاه ایران - اسیر هستند. اگر کمی دقت کنید، 2خواهری که در کنار هم در مرکز تابلو نشستهاند را پیدا میکنید.
جالب این است که زندان در این داستان، زیرزمینی تاریک و مخوف است ولی در نقاشی، نه زیرزمین میبینی، نه اتاق تاریک.
نقاش میخواهد 2 خواهر را به عنوان محور داستان در مرکز نقاشی قرار دهد. دیوارهای قلعه هم آنقدر کج و ناپایدارند که خبر از سقوط و شکست ارجاسب میدهند. این نکته را هم داشته باشید که ترکیببندی این اثر، مارپیچی است؛ یعنی چشم از سوار شروع میکند به حرکت و میپیچد و به 2 خواهر میرسد. این کار اثرامیرخلیل از چهرههای شاخص مکتب هرات است.
همه در حال جنب و جوش و کار برای ساختن کاخ «خورنق» هستند. 2 نفر آستینها را بالا زده و بیل میزنند. عدهای مشغول شکستن سنگها هستند. آوردن ملات و ماسه هم بر عهده چند نفر دیگر است. دوباره دقت کنید به نحوه لباسپوشیدن، بالازدن آستین و پاچه شلوار... حتی زیر پوش چند نفر هم بیرون افتاده است. یک کارگر سیاه پوست هم بین کارگران است. این نقاشی متعلق به بهزاد است.
اشتباهی نشده. این نقش و تزئین قصر نیست؛ امضای نقاش (کمالالدین بهزاد) است که به طرز ماهرانهای در تزئینات به کار رفته.
این همان داستان مشهور یوسف و زلیخاست. آنقدر دالان و راهرو و اتاق در قصر وجود دارد که زلیخا میتواند یوسف را به دورترین و خلوتترین اتاق قصر بکشاند تا راز عشق خود را افشا کند. یوسف مظلومانه میگریزد ولی حضور خداوند بهگونهای است که میتواند هرچیز ناپیدایی را مشاهده کند. اینبار بیننده هم شاهد ماجراست.
هم میتوانی بیرون اتاق را ببینی و هم داخل اتاق را. نقاش جهان را چون اتاقی شیشهای ترسیم کرده که در آن هر عمل زشتی هویدا میشود. به این روش از روایت تصویرگرانه، «همزمانی» گفته میشود.
این اثر را از شاهکارهای کمالالدین بهزاد میدانند.
شاید از خودتان پرسیده باشید هنگام ساختن فیلمهای تاریخی چگونه حدس میزنند در روزگار گذشته، مردم چه نوع لباسها و پارچههایی داشتهاند. به پارچههای آویخته خوب توجه کنید؛ چیزهای جالبی میبینید. نام این کار «خلیفه هارونالرشید در گرمابه» است. این اثر، هنر کمالالدین بهزاد است.