سالها پیش در جلسه مطبوعاتی فیلم «طوطیا» ایرج قادری که از فیلمفارسی خوانده شدن فیلمش برآشفته بود، با لحنی معترضانه گفت: «من اکشن میسازم میگویند فیلمفارسی است. ملودرام خانوادگی میسازم باز میگویند فیلمفارسی است. ما بالاخره نفهمیدیم که این فیلمفارسی چیست و چه تعریفی دارد که هر فیلمی میسازم به آن میگویند فیلمفارسی...»
از سویی حق با قادری بود که تمام فیلمهایی که در ژانرهای مختلف ساخته بود با یک برچسب مواجه میشد و این متحیرش کرده بود که چرا اکشن مواد مخدری «تاراج» همان گونه قضاوت میشود که درام دادگاهی «میخواهم زنده بمانم» یا ملودرامی چون «طوطیا».
نکته اساسی اما این بود که قادری بعد از این همه فیلم ساختن هنوز نمیدانست که فیلمفارسی از تلقی خالقش نسبت به سینما ناشی میشود و این طرز تلقی و تصور اوست که باعث میشود تمام فیلمهایی که میسازد با تمام فراز و نشیبها و تعلق به گونههای مختلف، در نهایت چیزی جز فیلمفارسی نام نگیرند.
آخرین ساخته او «محاکمه» که این روزها بر پرده است نیز فیلمی است به معنی مطلق کلمه از ایرج قادری و نمیتوان از گفتن این واقعیت پرهیز کرد که این هم یک فیلمفارسی دیگر است...
ایرج قادری از معدود سرگرمیسازان سینمای فارسی است که هنوز و همچنان مشغول فعالیت است. از اواخر دهه 30 تا امروز قادری جز یک دوره ده ساله که ناخواسته از سینما دور بوده، پشت و جلوی دوربین مشغول فعالیت بوده است. قادری فیلمسازی را در دل سینمای سرگرمکننده و عامهپسند دهه چهل آموخته است.
در فیلمهای زیادی به عنوان بازیگر حضور یافته و هنوز هم در آستانه هفتاد سالگی دوست دارد مقابل دوربین بایستد و ژستهای آرتیستی بگیرد. او که فعالیت در سینما را به عنوان بازیگر و تهیهکننده شروع کرده، در همان سالهای ابتدایی و با شکست تجاری آثارش، کوشید تا راه فتح گیشه را بیاموزد.
همچنان که خیلی زود خودش روی صندلی کارگردانی هم نشست و جالب این که در گذشته مقابل دوربین نیز به عنوان ستاره اصلی ظاهر میشد. «محاکمه» را ببینید متوجه میشوید که این همان قهرمان قدیمی است که حالا گرد پیری هم به سیمایش نشسته است. فیلم در ظاهر روایت ماجرای گرفتاری چند جوان است اما در نهایت این قهرمان قدیمی است که باید یک تنه در مقابل آدم بدها بایستد و رسوایشان کند.
«محاکمه» متعلق به مناسباتی است که سالهاست دورهشان سپری شده اما فیلمساز ما چارهای جز تکرار همان قصهها و حرفهای بارها گفته شده ندارد، چون همین را بلد است و باید اذعان کرد که این کار را دست کم از بسیاری از همتایان جوانش، بهتر میداند.
از تهران دهه هشتاد و جوانهایش که فیلم مدعی واکاوی مشکلات اجتماعیشان است، چیزی جز ماشینها و لباسهای مد روز به چشم نمیخورد. در عوض چه در پرداخت آدمها، چه در میزانسنها و چه در دیالوگنویسی، همه چیز خاطره همان سینمای فارسی دهه چهل و پنجاه را زنده میکند.
هنوز هم در روایت از روش شیر فهم کردن تماشاگر استفاده میشود و به همین خاطر فیلم پر است از کلیپهایی که قرار است روی تماشاگر تأثیر بگذارند. به همین خاطر قادری به جای این که در یک نما جسد مهناز افشار را در سردخانه نشان بدهد، ترجیح میدهد تماشاگر کلیپی از لحظات شاد و سرزنده دختر جوانی که حالا کشته شده را تماشا کند.
این شیوه روایت داستان مستقیماً از داشتهها و آموزههای فیلمسازی میآید که گویا سالهاست با سینمای معاصر تماس نداشته است.
قادری هنوز هم تصور میکند با جملات قصار میشود بر مخاطب تأثیر گذاشت و به همین خاطر انواع و اقسام دیالوگهای گل درشت در فیلمش گذاشته است. جملههایی که با تأکید بسیار ادا میشوند که تماشاگر کاملاً متوجه مفاهیم عمیق آنها شود. خودش هم متصور است که این دیالوگها روی تماشاگر تأثیر میگذارند: «دیالوگهای دادگاه به گونهای نوشته شده که بتواند مخاطب را تحت تأثیر قرار دهد.
مثلاً آنجا که در دادگاه به وکیل میگویند: «مگر این جا کلاس درس است؟» و او پاسخ میدهد: «دنیا کلاس درس است»، روی این دیالوگ کار شده، دیالوگی است پرمعنا که مخاطب را تکان میدهد. دیگر دیالوگهای فیلم هم به همین شکل تأثیرگذار هستند».
به هر حال قادری همین است. همین تصور را از سینما دارد و همین را هم میتواند بسازد. طبیعی است که هر وقت عوامل بهتری با او همکاری کردهاند، محصول خوش ساختتری ارائه داده و هر وقت با تکنسینهای معمولی کار کرده، فیلمش از نظر تکنیکی دچار افت شده است. مثلاً هر موقع که فرج حیدری فیلمبردار آثارش است، نشانههایی از ذوق در تصویرسازی به فیلمها راه یافته است.
کافی است فیلمهای «میخواهم زنده بمانم» و «آکواریوم» را به لحاظ تکنیکی با همین «محاکمه» مقایسه کنیم. این تفاوتها هم البته بیشتر در سر و شکل ظاهری است وگرنه این فیلمها به لحاظ ماهیت تفاوتی با یکدیگر ندارند.
ایرج قادری در آخرین ساختهاش نشان میدهد که همچنان دوست دارد مثل ایام جوانی با همراهی یک موسیقی حماسی، جلوی دوربین راه برود. به هر حال این هم شکلی از سینماست که قادری یکی از ارکان انکارناپذیرش است.
آنچه جالب توجه است این است که قادری در مقابل دوربین و در مقام ستاره، با وجود کهولت سن، همچنان سرپاست و در این زمینه از اغلب همنسلانش که خاستگاه مشترکی هم با او دارند، سرآمد است. برای آنها که برای تداعی خاطرات گذشتهشان به سینما میآیند، قادری به مثابه شمایلی از دورانی سپری شده، همچنان چهرهای جذاب است.
سینمایی که او یکی از چهرههای مؤثر و جریانسازش است تا زمانی که تماشاگر خود را دارد، سرپاست و اگر قرار است فیلمفارسی ساخته شود، بهتر است آن را قادری بسازد که لااقل در این کار تخصص و تبحر دارد.