دختر جوان خودش را مهندس كامپيوتر جا زد تا بتواند دست به سرقت از جواني بزند كه با او در واتسآپ آشنا شده بود.
او كه تحصيلاتش ديپلم است، به بهانه نصب نرمافزارهاي جديد قدم به خانه اعياني طعمهاش گذاشت و توانست دست به سرقتي ميليوني بزند اما مدتي بعد در يك قرار صوري دستگير شد و به سرقت ميليوني اعتراف كرد.
او زماني كه براي رسيدگي به پروندهاش به شعبه چهاردهم دادسراي سعادت آباد منتقل شده بود در گفت و گو با سرنخ از جزئيات سرقتش گفت.
- چند سال داري ؟
23 سال
- به چه جرمي دستگير شدهاي؟
به جرم سرقت.
- از كجا سرقت كردي؟
چند وقتي ميشد كه با يك پسر آشنا شده بودم. اين پسر آنقدر پولدار و ثروتمند بود كه وسوسه شدم از او سرقت كنم. براي همين به خانهاش رفتم و از آنجا دزدي كردم.
- چطور به خانهاش رفتي؟
وقتي با پارسا آشنا شدم به او گفتم كه دانشجوي رشته كامپيوتر هستم و كارم مهندسي كامپيوتر است. پارسا آنقدر از خانه بزرگشان و وضعيت خوب ماليشان برايم گفته بود كه وسوسه شدم از نزديك با وضعيت مالي آنها آشنا شوم. يك روز كه با او بيرون رفته بودم، بحث را به كامپيوتر و نرمافزارهاي جديد كشاندم. به همين بهانه به پارسا گفتم كه ميتوانم برنامه جديدي در كامپيوترش نصب كنم. اتفاقا او هم از اين كار استقبال كرد و گفت كه خيلي دوست دارد اين برنامهها را در كامپيوتر و لپتاپش نصب كند. همين شد كه با پارسا به خانهاش رفتيم و من نقشه سرقت را عملي كردم.
- اين يعني اينكه قبل از رفتن به خانه او، نقشه سرقت را كشيده بودي. درست است؟
بله. از قبل همه چيز را بررسي كرده بودم و نقشه ام را هم كشيده بودم. فقط كافي بود كه پايم به آنجا برسد. خيلي فكر كرده بودم كه چطور ميتوانم دست به سرقت از او بزنم. حتي به ذهنم رسيده بود كه دسته كليدش را بدزدم و يك روز كه هيچكس در خانهشان نيست به آنجا بروم ولي موفق نشدم. براي همين تنها راهي كه به ذهنم رسيده بود، رفتن به آن خانه به همراه پارسا بود.
- از روز سرقت بگو؟ نقشهات را چطور اجرا كردي؟
آن روز وقتي به خانه پارسا رفتيم، سراغ كامپيوترش رفتم و مشغول برنامه ريختن شدم. چند سي دي برنامه نيز از دوستم گرفته بودم تا در آنجا همه چيز را طبيعي جلوه دهم. بعد از آن به پارسا گفتم بايد به مغازه سيدي فروشي برود و يك برنامه جديد بخرد تا بتوانم اين برنامهها را نصب كنم. به او گفتم اگر آن سي دي نباشد نميتوانم كارم را انجام دهم. پارسا هم از خانه بيرون رفت. وقتي او رفت فرصت را مناسب ديدم و شروع كردم به گشتن كشوها. از قبل ميدانستم كه آنها در خانهشان كلي پول و طلا دارند. وقتي پول و طلاها را پيدا كردم آنها را به همراه لپتاپ و يكي از گوشيهاي تلفن همراهش كه در خانه مانده بود برداشتم و از آنجا فرار كردم.
- بعد از فرار،چه كردي؟
پارسا مرتب با من تماس ميگرفت. اما گوشي را برنداشتم. او بعد از چند تماس يك پيامك به من زد و گفت كه چرا رفتي؟ همانجا فهميدم كه هنوز قضيه دزدي را متوجه نشده است. بهانهاي آوردم و پس از آن گوشيام را خاموش كردم و سعي كردم مدتي آفتابي نشوم.
- چقدر پول و طلا دزديدي؟
زياد نبود. حدود 5 ميليون پول نقد و تقريبا 10 ميليون تومان هم طلا.
- طلاها را فروختي؟
نه. در آن مدت فقط پول نقد را خرج كردم و هنوز نتوانسته بودم طلاها را بفروشم.
- چطور شد كه دستگير شدي؟
به دليل اينكه سابقهدار بودم، پليس خيلي زود چهرهام را شناسايي كرده بود. بعد از آن در حاليكه اصلا تصور نميكردم پارسا به پليس شكايت كند، يك روز وقتي گوشي خودم را روشن كردم، پارسا با من تماس گرفت و طوري حرف زد كه انگار نفهميده كه من سارق هستم. من هم با او قرار گذاشتم. با خودم گفتم سر قرار ميروم و دوباره اعتمادش را جلب ميكنم اما اين يك قرار صوري بود و من وقتي به آنجا رفتم توسط ماموران دستگير شدم.
- چرا فكر نميكردي كه پارسا از تو شكايت كند؟
چون او خيلي پولدار بود و اين پولها برايش اهميتي نداشت. از طرفي چون به من علاقهمند شده بود با خودم گفتم بهانهاي ميآورم و او را فريب ميدهم اما نشد.
- قصد داشتي دوباره از او دزدي كني؟
نه. ديگر قصد دزدي نداشتم. فقط ميخواستم اعتمادش را جلب كنم كه شكايت نكند.
- گفتي سابقهداري. قبلا به چه جرمي دستگير شدي؟
يك بار ديگر هم به جرم دزدي دستگير شده بودم. البته آن زمان جيببري و كيفزني ميكردم. اين اولين بار بود كه با اين شيوه دزدي ميكردم.
- به غير از پدرام از افراد ديگري هم با اين شيوه سرقت كردهاي؟
فقط يكي دو بار بعد از آشنايي با پسران پولدار از ماشين آنها دزدي كرده بودم.
- با پارسا چطور آشنا شدي؟
از طريق واتسآپ. آن زمان در يك گروه در واتسآپ عضو شدم و اسم پارسا را براي اولين بار در آنجا ديدم. با اينكه فقط ديپلم دارم، ولي از همان روزهاي اول آشنايي با پارسا براي اينكه خودم را يك دختر موفق نشان دهم به او گفتم كه دانشجوي رشته كامپيوتر هستم. بعد از آن با هم قرار ملاقات گذاشتيم و چند باري با هم بيرون رفتيم و بقيهاش را هم كه برايتان تعريف كردم.
- چه شد كه رفتي سراغ سرقت؟
خانوادهام بالاي سرم نبودند. پدرم براي خودش زندگي ميكند و از مادرم جدا شده است. مادرم هم با يك مرد ديگر ازدواج كرده كه آن مرد حاضر نيست من با آنها زندگي كنم. براي همين من آواره شدم و تنها زندگي ميكردم و براي تامين هزينه زندگيام تصميم به دزدي گرفتم.
- پدر و مادرت ميدانند كه دستگير شدهاي؟
هنوز نه. اصلا برايشان مهم نيست. اگر مهم بود كه اجازه نميدادند دخترشان آواره شود.
منبع:همشهري سرنخ
نظر شما