دوشنبه ۴ خرداد ۱۳۹۴ - ۱۲:۵۷
۰ نفر

همشهری آنلاین: تیمشان، عشقشان است. من شنیده‌ام حتی جمعه‌شب در اوج ناراحتی، شاه‌گلی را گذاشته‌اند روی سرشان و لزگی رقصیده‌اند.

فوتبال

قهرمانی لیگ بر‌تر توی مشت تراکتورسازان بود و پرید. تراکتورچی که باشی، نفس را باید بکشی تنگ سینه و بعد با فشار بدهی بیرون که پوووففف! تا مگر درد نشسته بر دلت اندکی سبک‌تر شود.

اما آیا تمام ماجرا آن چیزی است که جمعه در ورزشگاه یادگارامام(ع) اتفاق افتاد؟ خوب می‌دانیم که نه.

نگاه به تراکتور و تماشاگرانش همیشه با نوعی شگفتی و ناشناختگی همراه بوده که ریشه آن را باید در شناخت محدود از آذربایجان و اهالی‌اش جست‌وجو کرد و ‌شناختی که‌گاه فقط کمی از شنیده‌ها فراتر می‌رود و بعد مبنای قضاوت‌هایی قرار می‌گیرد که از نظرِ بسیاری، بدیهی است.

همان‌ها که فکر می‌کردند اتفاق عجیب و وحشتناکی رخ خواهد داد اگر تراکتور جلوی هواداران خودی قهرمان شود یا نشود.

اتفاق عجیب، اما این بود که دیدیم: در لحظه‌ یا لحظاتی، تراکتور و هوادارانش از قهرمان شدن به نشدن و بالعکس «شیفت» کردند و متناقض‌ترین احساسات فوتبالی را در کمترین زمان ممکن از سر گذراندند و عجیب‌تر اینکه آنها هنوز متهم‌اند.

این نوشته تلاشی است برای غبارروبی از چهره هوادارانی که مریخی نیستند، اما شور و حالشان از سوی بسیاری از آنها که از دور نگاه‌شان می‌کنند، درک نمی‌شود.

تراکتورسازی تبریز این تیم کجا بود؟ طرفدارانش کجا بودند؟ حقیقت این‌ است که تراکتور تیمی بود (است؟) مثل همه تیم‌های دیگر.

تماشاگر داشت مثل بقیه تیم‌ها که ورزشگاه پیر باغشمال تبریز را پر می‌کردند و نمی‌کردند. اتفاقاً رقیبی هم داشت به اسم ماشین‌سازی که تماشاگر و هوادار خودش را داشت و کُری نصفه‌ونیمه‌ای هم بینشان برقرار بود.

تراکتور تا فصل ۸۱-۸۰ که شروع لیگ حرفه‌ای در ایران بود، در بالا‌ترین سطح فوتبال حضور داشت. در پایان آن فصل اما به رده پایین‌تر سقوط کرد و بازگشتش به لیگ بر‌تر هشت سالی طول کشید.

این هشت سال اگرچه در لیگ یک گذشت، اما هسته‌ اصلی آن چیزی را تشکیل داد که امروزه به عنوان هواداران تراکتور می‌شناسیم. آنها در حسرت لیگ بر‌تر سوختند و ساختند.

حسرت هشت ساله، سدی شده بود جلوی شوق حضور جمعیتی که جای خود را در جولان بقیه خالی می‌دید.

این مشتاقی و مهجوری، دل‌های تبریزی‌ها را به هم نزدیک کرده بود و پشت این سد، ملتی جمع شده بود و حالا با شکستن سد، فوتبال ایران با سیلی از تماشاچیان مشتاق روبه‌رو بود که از زنجان و اردبیل تا تبریز و ارومیه تیمی را می‌پرستیدند و مال خودشان می‌دانستند.

  • این همه تیم لیگ برتری، یکی‌اش هم تراکتور، این شور و حال را چرا بقیه ندارند؟

خب، احتمالاً منظورتان این است که «چه‌شونه» و چرا این‌قدر «خوشحال»‌اند با تیمشان. باید به عرض برسانم که آنها به تراکتور به چشم یک تیم فوتبال نگاه نمی‌کنند.

یعنی حالا دیگر نگاه نمی‌کنند و تراکتور از ماشینی برای شخم زدن به وسیله‌ای برای ابراز هویت آذری‌های ایران تبدیل شده و حالا در این فاصله، 40-30 سالی هم «فقط» یک تیم فوتبال بوده.

در ضمن ما داریم از این تیم حرف می‌زنیم؛ بهتر نیست که به جای زیر سوال بردن تراکتورچی‌ها، از بقیه بپرسید چرا بی‌حال‌اند؟!

  • این ابراز هویت یعنی چه؟

ابراز هویت یک بحث فرهنگی، جامعه‌شناختی و مردم‌شناختی است. آن‌قدر که ما فوتبالی‌ها از آن سر درمی‌آوریم، به مجموعه رفتارهایی گفته می‌شود که بیانگر باور‌ها، رسوم و آرمان‌های مشترک افراد یک سرزمین، قوم و از این قبیل باشد.

بحث قومیت اتفاقاً بسیار به تراکتور مربوط است و بیشتر بازش می‌کنیم. هویت اما مساله‌ای است که ذهن همه را درگیر می‌کند و همه دنبال عرضه عمومی آن هستند.

اینکه می‌گوییم تراکتور وسیله‌ای برای ابراز هویت است؛ یعنی عده‌ای که ما آنها را آذری می‌نامیم می‌خواهند از طریق این تیم «خودشان» را بشناسانند.

  • لابد می‌خواهید شعارهای تجزیه‌طلبانه و آوردن پرچم‌های دیگر کشور‌ها را هم توجیه کنید.

نه اتفاقا، ما به جای این کار سعی می‌کنیم شما را روشن کنیم؛ این کار‌ها را عده‌ای معدود انجام می‌دهند و نه هواداران تراکتور.این عده هم البته ممکن است طرفدار تراکتور باشند یا نباشند، خط گرفته باشند یا گول خورده باشند یا نه اصلاً مرامشان همین باشد.

نکته اصلی اما این است که معرفی این افراد به عنوان سمبل هواداران تراکتور، نه بی‌انصافی که ظلمی آشکار به این تیم، هوادارانش، تبریزی‌ها و آذری‌هاست‌.

به عنوان خبرنگاری که در بسیاری از بازی‌های مهم تراکتور در یادگار بوده‌ام، دیده‌ام که چنین رفتارهایی از سوی عموم تماشاگران رد و محکوم می‌شود. این وسط همیشه هستند کسانی که با بهت، مزه‌پرانی یا حتی حمایت این افراد را همراهی ‌کنند، اما عموماً رفتار آنها محکوم می‌شود.

در استادیوم جو به شدت احساسی است و تصمیمات، در لحظه گرفته می‌شوند. ممکن است کسی به رفتاری اعتقاد نداشته باشد.

اما تحت تاثیر سوت داور، حرکت بازیکن حریف یا حتی چیزی که مثلاً شب قبل در تلویزیون دیده به هیجان شعار بپیوندد.

اینجا او فرصت فکر کردن به محتوا را ندارد و بیشتر در پی تخلیه هیجانی است که در لحظه بر او عارض شده و خلاصه، حرف‌هایی می‌زند که نباید، همان‌طور که شما در استادیوم‌هایتان شعارهایی می‌دهید که نباید.

  • خدایی جمعه توی تبریز چه اتفاقی افتاد؟ چه کسی آن شایعه را پخش کرد؟

لابد این هفته‌ای که گذشت، دیدید همه دنبال آن یک نفر بودند. از پسر تونی گرفته تا نیروهای امنیتی را هم متهم کردند. اما بگذارید رازی را به شما بگویم، نه، اسم کسی را نمی‌گویم.

راز این است که اسم آن نفر اهمیتی ندارد. دست‌کم حالا که یک هفته‌ای از ماجرا می‌گذرد، حتی نقش تسکین‌دهندگی هم نمی‌تواند داشته باشد. احتمالی که من می‌دهم این است که فلانی به فلانی گفته باشد.

بررسی دایره‌ای که می‌تواند از یک طرفدار گذری تا بالا‌ترین مقامات امنیتی استان را در بربگیرد، اساساً غیرممکن است، اما حتی اگر ممکن هم بود، اهمیت چندانی در مقابل راه‌های پیش رو نداشت.

راه‌هایی که برای قهرمانی‌های بعدی پیش پای تراکتورچی‌هاست.

  • * هاها‌ها! چه حوصله‌ای دارند!

چرا می‌خند؟! زندگی ادامه دارد. ترک‌ها سختکوش و سخت‌کارند. این هم از آن حرف‌هاست البته. به جای قضاوت از روی این شنیده‌های صد من یك غاز، بیایید و با آنها حرف بزنید.

برای خودتان می‌گویم. هیچ‌وقت برای شناختن و یاد گرفتن دیر نیست. به جای جوک گفتن، با هر ترکی که دم دستتان است، حرف بزنید تا مطمئن شوید از مریخ نیامده‌. بعد تازه می‌فهمید که آنها فوتبال را ول نمی‌کنند.

تیمشان، عشقشان است. من شنیده‌ام حتی جمعه‌شب در اوج ناراحتی، شاه‌گلی را گذاشته‌اند روی سرشان و لزگی رقصیده‌اند.

پس، برمی‌گردند، برمی‌گردند جامشان را بردارند. امسال نشد، سال بعد؛ نشد، سال‌های بعد و بعد‌تر.

عيسي عظيمي/منبع:همشهري جوان

کد خبر 296166

پر بیننده‌ترین اخبار فوتبال ايران

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha