حتما تا حالا پای فیلمهای مستند و کلیپهای هیجان انگیز و عجیب و غریب زیادی نشستهايدکه نقش اول داستانش انسانی خارقالعاده است و تواناییهایی ماورای تصور همگان دارد .
تواناییهایی که هرکسی را به تحسین وامیدارد؛ غافل از اینکه پشت پرده ماجرا پر است از حقه و کلکهای حرفهای تصویربرداری.
حقه هایی که خیلیها را به این نتیجه میرسانند که پشت هر کار محیرالعقولی حتما کاسهای زیر نیم کاسه است!
اما سوژه این شماره سرنخ واقعا بدون حقه و بدون کلکهای خاص تصویربرداری کارهایی را انجام میدهد که چشم میبیند و عقل باور نمیکند: « تمرکز میکنم، در حالت بی وزنی خودم را غرق میکنم و بعد میروم روی لیوان یک بار مصرف میایستم.
لیوان وزنی را تحمل نمیکند و سالم میماند.» راحت در موردش حرف میزند انگار یک کار ساده و پیش پا افتاده انجام داده که هر کسی از پس انجام دادنش بر میآید. میگوید تخصصش در تمرکز برای بی وزنی و بی حسی است.
34 ساله است و رکورددار بی رقیب حفظ تعادل در کشور
- تواناییهای عجیب یک کارمند
گزارش ما یک کارمند ساده است که در اداره ورزش و جوانان شهرستان سردشت استان آذربایجان غریی مشغول به کار است؛ نه مرتاض است و نه جادوگر و شعبدهباز.
«دلشاد احمدپور» یک رزمیکار حرفهای هم هست که نه رژیم غذایی طاقتفرسای مرتاضان را دارد و نه مثل شعبده بازها به فکر طراحی شگردهای تازه است؛ دان 4 کیوکوشین کاراته دارد، یعنی به عنوان یک مربی و استاد تمام عیار در این سبک شناخته میشود. تواناییای که خیلی هم منحصربفرد و عجیب نیست !
اما عجله نکنید برای اینکه با تواناییهای ویژه دلشاد آشنا شوید باید صفحات تقویم را ورق بزنید و 108 روز به عقب برگردید؛ به بیست و دوم بهمن ماه سال گذشته .
یعنی درست زمانی که او این رکورد عجیب را در بابل به ثبت رساند؛ رکورد جالب توجهی که انعکاس زیادی در رسانهها پیدا نکرد و تنها در یک خبرگزاری محلی کار شد و دیگر تمام.
البته قبل از اینکه ماجرای این رکوردشکنی را بخوانید ، خوب است این را هم بگویم ، تا بیشتر با شخصیت دلشاد آشنا شوید؛ اینکه اتفاقی با او آشنا شدم. از پشت تلفن سوژه رکورددار تک چرخ را پیگیری میکردم.
شماره سوژه را از دلشاد که کارمند روابط عمومی اداره ورزش و جوانان سردشت است گرفتم، اما قبل از خداحافظی و قطع ارتباط تلفنی، همکارش که فهمیده بود خبرنگارم؛ سرش را نزدیک گوشی آورد و گفت: «آقا! این دلشاد ما هم خودش رکوردداره.»
دلشاد در عمل انجام شده قرار گرفت و با اصرار زیاد و سماجتم، بالاجبار از توانایی عجیب و غریبش گفت و بعد هم باقی ماجرا که در ادامه میخوانید.
- پلان اول؛ ایستادن روی تخم مرغها
یک سالن پر هیاهو. پر از آدمهای هیجان زده. همه ایستاده برنامه را دنبال میکنند. میبینند و سعی میکنند با تشویق آنچه را که دیدهاند، هضم کنند. دلشاد هم اینجاست .
درست وسط سالن ؛ داورهای ثبت رکود و عوامل برنامه دورهاش کردهاند. یکی از شاگردانش آن وسط روی دو زانو نشسته است. شاگرد کاراته کار او روبهروی یک شانه پر از تخم مرغ زانو زده.
دلشاد با گرمکن یک دست سفید و پای برهنه پیش میآید تا جایی که هر دو دستش شانههای شاگرد زانو زدهاش را لمس کند. صدای تشویقها ثانیه به ثانیه دارد اوج میگیرد.
حالا دلشاد همانطور که دست روی شانههای شاگردش نهاده و روبه روی شانه تخم مرغها ایستاده چشمانش را میبندد، سرش را بالا میگیرد و وارد دنیای دیگری میشود ؛ دنیایی پر از سکوت محض.
لحظاتی بعد آرام آرام پای راستش را بلندكرده و به سوی شانه تخم مرغها روانه میکند. مثل قدم گذاشتن برای طی کردن یک پله. پای راستش کم کم روی تخم مرغها آرام میگیرد. بی آنکه آب از آب تکان بخورد.
کار را بدون ذرهای تغییر و اضطراب ادامه میدهد. پای چپ او هم بر روی تخم مرغها مینشیند. دلشاد دستها را از روی شانه شاگردش رها میکند و به موازات شانهاش باز میکند، سر بالا،چشمها هنوز بسته! چند ثانیه میگذرد صدای شاتر دوربینها جای هیاهوی حاضران در سالن را میگیرد. دلشاد آرام از روی پوسته نازک تخم مرغها پاهایش را جدا میکند.
برنامه هنوز تمام نشده، شاگردش کمیآن طرفتر مثل قبل روی دو زانو نشسته، این یعنی دلشاد برنامه دیگری دارد. اما قبل از اجرای برنامه دوم میآید سراغ تخم مرغها و آنها را یکی یکی با ضربهای کوچک میشکند؛ همه تخم مرغها خام هستند!
- پلان دوم؛ لیوان یک بار مصرف
دو دسته لیوان یک بار مصرف پلاستیکی، دو دسته 4 تایی! دستیارش روبه روی لیوانها نشسته. دلشاد به سمت آنها میرود و مانند بازی تخم مرغها همان کارها را اجرا میکند.
دستها روی شانه شاگرد، سر بالا، چشمها بسته و دوباره غرق شدن در دنیایی پراز سکوت محض. پای راستش را بلند میکند مثل دفعه قبل و آرام روی لیوانهای سست و نازک یکبار مصرف قرار میدهد. ثابت که شد ، پاهای چپ او از زمین بلند میشود ، حالا دیگر تماشاچیان هم میدانند لیوانهایی که با فشار یک کیلو وزن مچاله میشوند، حداقل نصف وزن دلشاد را تحمل میکنند.
از جایشان بی اختیار کنده میشوند و هيجان صحنه باورنکردنی و شگفتانگیزی را که میببينند روی دستانی که مرتب و به سرعت به هم میخورد خالی میکنند.
همینجاست که سالن دوباره منفجر میشود ، اما باز هم این هیاهو نمیتواند دلشاد را از دنیای عجیب و غریبی که در آن محو شده ، به سالن برگرداند.
حالا پای چپ هم روی پایههای سست لیوانی ثابت میشود. دستها از شانهها جدا میشوند و قامت نیم خیز دلشاد به آرامیراست میشود.
دستها به موازات شانه گشوده؛ سر بالا؛ چشمها بسته. دهانها از تعجب باز مانده، حس عجیبی است. حالا دیگر اگر دلشاد از روی زمین هم بلند شود، تماشاچیها باور میکنند.این رکورد باورنکردنی را داوران ثبت رکورد در کتاب رکوردهای کشورمان ثبت کردهاند.
- 25 بخیه بدون بی حسی
شرح واقعه را شنیدید. اما این یک چشمه از کارهای خارقالعاده دلشاد است. او از پس کارهای عجیبتری هم بر میآید. سوژه عجیب گزارش ما، توانایی دیگرش را در قالب یک خاطره بیان میکند:«چند وقت پیش دچار حادثه شدم
داشتم با همکارانم شیشه شکسته پنجره دفترم را عوض میکردم که یک دفعه خردههای شیشه آوار شدند روی دستم. دست راستم 25 بخیه خورد.
وقتی رفته بودم بیمارستان، پزشک معالج میخواست برای بخیه زدن، دستم را بی حس کند. اما به او گفتم نیازی نیست، خودش الان بی حس است!
پزشک تعجب کرد و گفت:« نکند اعصاب دستت قطع شده باشد!» خندیدم و گفتم:« نه خیالتان راحت شما کارتان را انجام بدهید.
من خودم را هیپنوتیزم کردهام! قبل از آن حسابی درد را احساس میکردم.» پزشک با اینکه میگفت از حرفهایت سر در نمیآورم و حسابی تعجب کرده بود به من اعتماد کرد و بدون بی حسی شروع کرد به بخیه زدن دستم.
من هم چشم دوخته بودم به پزشک و لبخند میزدم. میگفت: «شگفت انگیز است. چطور میتوانی این کار را بکنی؟»
- چطور میتوانم!؟
ماجرای تواناییهای عجیب آقاي دلشاد برمیگردد به 15 سال پیش . زمانی که در پادگان و در حین خدمت سربازی برای اولین بار با قدرت اعجابانگیز «تمرکز کردن» آشنا شد:« زمان خدمت با سربازی آشنا شدم که الفبای تمرکز و هپینوتیزم را میدانست و میتوانست کم و بیش بقیه را هیپنوتیزم کند.
از طریق او با هیپنوتیزم آشنا شدم. خوب به خاطر دارم وقتی اولین بار تمرکز کردم توانستم خودم را هیپنوتیزم کنم. آن موقع احساس کردم این به معنای تواناییام در تمرکز کردن است اما هم خدمتیام که از این کار بیش از من سررشته داشت گفت معرکه است این نهایت تمرکز است.
خودهیپنوتیزمی. بعدش هم گفت که تا به حال هرچه تلاش کرده نتوانسته خودش را هیپنوتیزم کند. حتی استادان بزرگ هم بعد از سالها تمرین و ممارست، شاید موفق به خود هیپنوتیزمیشوند!
حرفهای همخدمتیام دلم را طوفانی کرد. علاقهمند شدم به تمرکز. از آن دوره به بعد با تمرکز، بی حسی را تجربه کردم.
بدنم را میتوانستم بی حس کنم. اما بعد از سپری کردن دوران خدمت سربازی، اطلاعاتم در مورد تمرکز و هیپنوتیزم بیشتر شد. کم کم از بی حسی به بی وزنی رسیدم.»
- وزنم 5 کیلوگرم، یک تن و یا بیشتر است!
این مرد 67 کیلوگرمیایستادن بر روی اجسام نازک و شکننده را با تمرکز در بی وزنی انجام میدهد. او میتواند به وسیله تمرکز کردن، به طور قابل توجهی وزن خود را کم و یا زیاد کند: «اولین بار وقتی در بی وزنی تمرکز کرده بودم یکی از همکارانم با یک دست مرا از روی زمین بلند کرد!
چهار زانو نشسته بودم وقتی ازش پرسیدم الان چند کیلوگرم هستم نگاهم کرد و گفت حدودا 5 کیلوگرم! بعد از آن خلاف این قضیه را هم امتحان کردم.
یعنی وزن سنگین را. چهار زانو نشستم و تمرکز کردم، شش نفر از دوستانم هرچه تلاش کردند نتوانستند ذرهای مرا از زمین جدا کنند. ازشان پرسیدم الان چند کیلوام؟ گفتند 500 کیلو و شاید هم یک تن یا بیشتر!»
- میخنوردی با پای برهنه
بعد از کسب توانایی در بی حسی و بی وزنی، دلشاد به برنامههای نمایشی علاقهمند شد.« یک بار آمدم و تخته نازکی را پر از میخ کردم. میخهای 10 سانتیمتری که از آن طرف تخته بیرون زده بودند.
این برنامه را با تمرکز بر بی وزنی و بیحسی اجرا کردم. راستش چون میترسیدم میخها در پاهایم فرو بروند علاوه بر بی وزنی تمرکز بی حسی هم گرفتم.
بعد با پاهای برهنه روی میخهای 10 سانتیمتری ایستادم. میخهای تیزی که با یک اشاره در اجسام فرو میروند.
چند ثانیه خودم را روی آنها رها کردم و بعد پایین آمدم. آب از آب تکان نخورده بود و تماشاگران که از ترس این برنامه را با چشمان نیمه باز دنبال میکردند، انگشت به دهان مانده بودند.»آقای رکورددار به جز اینها، تجربه عجیب دیگری هم دارد ، اینکه 12 متر با پای برهنه بر روی آتش گداخته راه برود و آسیب نبیند!
منبع:همشهري سرنخ
نظر شما