دندان اسب پیشکشی را نمیشمرند اما اگر شما هم در «حراجی اسب تروبرد» بودید، میدیدید که دندان اسب حراجی را که میشمرند هیچ، تا هفتپشتش را هم وارسی میکنند که مبادا یک قطره از خون یک اسب ناخلف در رگهای حیوان زبانبسته جریان داشته باشد.
25مرداد- درست وسط چله تابستان- برای اولین بار در ایران، حراج اسب برگزار شد تا ثابت کنیم از اسب افتادهایم ولی از اصل نیفتادهایم. همه اسبهای این حراجی از شرکت مجیک میلیون استرالیا- یکی از معتبرترین شرکتهای شناختهشده در زمینه حراج اسب- آورده شده بود و با قیمتهای n رقمی (میلیونی)، به گفته خریداران تازه مفت هم بود!
آدرس کمی نامفهوم است. مجبور میشوی از پلیس راه سؤال کنی؛ «چیه؟ میخوای اسب بخری؟» و میبینی که انگار قضیه جدی است. جلوتر بنزهای بزرگی را میبینی که با تصویر بزرگ یک اسب پوشیده شدهاند؛ «حراج اسب». پس همه چیز آماده است...
«مقدم اسبدوستان عزیز را گرامی میداریم.» این اولین جملهای است که به چشمت میخورد. وقتی کسی در بدو ورود تحویلت بگیرد و خوشامدگویی گرم و پذیرایی خنکی را ضمیمهاش کند، رویت زیاد میشود؛ «بالاترین و پایینترین قیمتها به چه صورت است؟». و با شنیدن جواب حداکثر 36میلیون و حداقل10میلیون سرت سوت میکشد؛ «تازه، موقع حراج حتما تغییر میکند و بالاتر میرود».
امیر بختیاری- از اسبسواران پرشی-هم از قیمتها متعجب است؛ «در ایران این قیمتها بالاست ولی با توجه به استیل و نژاد این اسبها مفت است. کاش با آمادگی خرید آمده بودم».
تقریبا یک ماه پیش کرهاسبهای این حراجی با هواپیما به ایران آورده شدند تا در اولین حراجی اسب شرکت کنند. پیش از این، خرید و فروش اسب میان دارندگان به شکلی شخصی انجام میشد و این حراجی برای اولین بار است که در ایران برگزار میشود. برنامهریزی برای این حراجی، تقریبا 7ماه طول کشیده و حالا همه چیز آماده است تا حراج بزرگ شروع شود.
از 9صبح تا 3بعدازظهر، وقت بازدید بود تا اسبداران با انتخاب درست بتوانند خرید بهتری داشته باشند. در این حراجی بود که میتوانستید بفهمید نگاه خریداری یعنی چه. اصطبل بزرگ کلاک در 5کیلومتری کرج، پر از آدمهایی بود که از پشت نردهها سر تا پای اسبها را دید میزدند، دستی به سمتشان دراز میکردند و اسم مادر و پدرش را به حافظه میسپردند تا ساعت4 بتوانند در حراجی- به قول خودشان- «بزنند و ببرند».
از این 42اسب، 41رأس کره مادیان و یک رأس کره نریان بود و 2 رأس از مادیانها هم حامله بودند که کمکم میتوانیم منتظر کرههایشان باشیم. محمود خراسانی- معاون اسبدوانی فدراسیون سوارکاری- متولی اصلی این قضیه بود؛ «این برنامه زیر نظر فدراسیون برگزار میشود ولی هزینههای آن را خودم پرداخت کردم و همه اسبها را خودم خریدم».
اصطبل بزرگ کلاک شلوغ است. چیزی به آغاز حراج نمانده و همه آمدهاند تا آخرین نگاهها را به اسبها بیندازند؛ اسبهای خوشگلی که در ایران تقریبا نظیر ندارند. اسبهای شمارة (یا به قول خودشان lot) یک تا 32،18 ماهه و بقیه بزرگترند. پیرترین اسب 17سال دارد که اتفاقا حامله هم هست.
جالب اینجاست که برخلاف اصطبل اسبها، اینجا مگس کمتری وول میزند. اردشیر، سرپرست کارگران این اصطبل است و در کنار 7 نفر دیگر، 20روزی است که این میهمانهای خارجی را تیمار میکند؛ «معاونت فنی فدراسیون سوارکاری که مسئول تکثیر و اصلاحنژاد است، این برنامه را با همکاری و زحمت و سرمایه آقای خراسانی برگزار کرده است. پیش از این تولیدات مازاد، به طریق حراج به فروش میرفت ولی تعداد اصلا به این اندازه نبود.»
زینالعابدین واردی- نایبرئیس فدراسیون سوارکاری- دلیل این حراج را ورود اسبهای بیشتر به میدان مسابقه و اصلاحنژاد آنها میداند و با حوصله توضیح میدهد؛ «کمبود تعداد اسب باعث میشد که برگزارکنندگان مسابقات، اسبها را با امتیاز مختلف در یک کورس قرار دهند.
در نتیجه اسبهای با امتیاز بالا از همان اول، شانس برنده شدن داشتند و به تبع آن، پیشبینی و شرطبندی معنای خود را از دست میداد». به امتیازبندی و قرار دادن اسبها در گروه مربوط به خودشان «هندی کاپر» میگویند. هندی کاپرینگ ایران تا حالا ضعیف بوده ولی به اعتقاد واردی این اسبها میتوانند خلأ را پر کنند و بعد از طی کردن دوره مسابقات هم برای تکثیر و تولیدمثل مورد استفاده قرار بگیرند.
واردی تازهکارها و آدمهای مبتدی را خریدار این اسبها نمیداند؛ «به درد آدمهای حرفهای و دارای سابقه میخورد». شروع مراودات ایران و استرالیا در زمینه اسب از سال2005 بوده و گرگوری موریارتی- سفیر استرالیا در ایران- این تبادلات را باعث تقویت ارتباط 2 کشور عنوان میکند؛ «مردم2 کشور میتوانند با هم روابط بسیار خوبی داشته باشند.
ایران پیشینه چندین هزار ساله در زمینه سوارکاری، چوگان و اسبدوانی دارد و به همین دلیل زمینه خوبی مهیاست تا بتوانیم همکاریهای بیشتری داشته باشیم». خودش وقتی جوانتر بوده، در استرالیا سوارکاری میکرده ولی اینجا در این ظل گرما تنیس را ترجیح میدهد و کلاه کابویی و ظاهرش آدم را یاد شخصیتهای سریال «اسکیپی» میاندازد.
همه به غیر از یکی
یک سن بزرگ با تزئین پرچم ایران و تریبونی کوچک وسط میدان اسبدوانی کلاک، همان نقطه امیدی است که اسبها روی آن میچرخند تا دلبری کنند و کسی از میان جمعیت اعلام کند که خاطرش را میخواهد و حاضر است پول هنگفتی هم برایش بدهد. یک سطح شیبدار، اسب را به سن راهنمایی میکند و سطح شیبدار دیگری برای خارج شدن آن درنظر گرفته شده است.
عکاسها پایین و اطراف سن پرسه میزنند، مجری پشت سر هم حرف میزند و جمعیت که در جایگاه تماشاچیها، یکییکی جاگیر میشوند با انواع نوشابه و آبمیوه و میوه و شیرینی پذیرایی میشوند. سخنرانیها تمامی ندارد و خریداران دل توی دلشان نیست تا خواب شبشان را با خرید یک اسب ناب شیرین کنند.
اولین اسب با غرور به روی سن هدایت میشود؛ «اسبی از نژاد دانهیل؛ نژادی که پرامتیازترین اسبها را در دنیا در چند سال اخیر داشته... بهرغم اینکه مادرش ندویده ولی خواهر ناتنیاش یکی از دویدههای بسیار خوب استرالیاست...کاتبرد، با قیمتی باورنکردنی... 10میلیون تومان...». همهمه در جمعیت میافتد.
کارت شماره35، تقاضای خریدش را اعلام میکند. مجری در حال بازارگرمی است؛ «کارت شماره35، 35، کس دیگری متقاضی خرید این مادیان زیبا نیست؟». کارت شماره114، 10میلیون و 500هزار تومان را اعلام میکند. پیش از این حداقل قیمت برای هر پایه، مبلغ 5میلیون ریال اعلام شده است. کارت شماره35 و 114، 500هزار تومان بالا میروند تا نوبت به چوب سوم حراجی برسد.
برای فروش هر اسب، 3مرتبه سؤال پرسیده میشود. به این کار همان چوب حراجی زدن میگویند. در سومین و آخرین چوب است که اسب به بالاترین قیمت اعلام شده از سوی متقاضیان فروخته میشود؛ «کارت شماره 114، 13میلیون برای این اسب خوشاستیل میدهد. 13میلیون یک، 13میلیون 2، 13میلیون 3. کاتبرد، 13میلیون به کارت شماره114 فروخته شد. تنک یو، فینیش».
کاغذهای انعقاد قرارداد، سریعا به دارنده کارت ارائه میشود و کاتبرد، از این لحظه صاحب جدیدی دارد. اسبها تا ظهر روز 25مرداد به قیمت پایه، بیمه شدهاند و خریداران میتوانند به هزینه خود این بیمه را تمدید کنند. اسب بعدی کمی توسن است و به سختی روی سن میآید. مجری پیاز داغش را زیاد میکند؛ «اسبها تا حالا تجربه قرار گرفتن روی سن را نداشتهاند». و پشتش اضافه میکند؛ «مثل اینکه این بچه نمیخواد فروش بره...».
هر اسب با قرار گرفتن روی سن، تمام سوابق و نژادش اعلام میشود؛ مادر، پدر، مادربزرگ، پدربزرگ و همه ایل و تبار و تمام مقامهایی که آورده است. 3 عامل در خرید یک اسب اهمیت دارند؛ شجره، ظاهر و فیزیک و قیمت. پیش ازاین، کتابچههایی به دست خریداران و اسبداران عمده رسیده است که در آن هر کدام از اسبها یک صفحه را به خود اختصاص دادهاند.
در این کتاب، نژاد و تبار اسب به طور کامل عنوان شده و خریداران یک لحظه هم کتاب را موقع حراجی رها نمیکنند. در میان حضار، یک نفر با لباس و کلاه سفید میچرخد تا بتواند قیمتها و تقاضاها را با صدای بلند به گوش مجری برساند.
خریداران یک جایزه هم پیش فروشنده داشتند؛ یک «کشش» رایگان در سال اول از سیلمیها. «کشش» به جفتگیری اسبها گفته میشود؛ چیزی که اسبداران برای آن، مجبور به پرداخت پول به صاحب اسب مقابل هستند.
در فاصله خروج یک اسب و آمدن اسب بعدی، سن سریعا پاک میشود تا منظره خوب روی سن حفظ شود. اسبهای خوشاستیل این حراجی یکی یکی روی سن میچرخند و قصه تا ساعت9 شب ادامه دارد. همه اسبها به غیر از اسب شماره39 فروخته میشوند.
ابراهیم حکیمی- یکی از اسبداران بزرگ- بیشترین خرید را داشته است؛ «5تا اسب خریدم. پیرترین را هم خودم برداشتم که حامله است. کاش دختر بیاره». اسبها به فاصله یک هفته (البته در صورت پرداخت کامل پول) به صاحبانشان تحویل داده میشوند. چراغها در حال خاموش شدناند. همه با هم گپ میزنند و تقریبا همه خریداران احساس میکنند که زدهاند و بردهاند، فینیش.
چادر یعنی چه؟
جایزههای مسابقات اسبدوانی و سوارکاری در ایران - برخلاف تصور عموم- اصلا چشمگیر نیست. بزرگترین جایزهها در کورس قهرمانی -آن هم در گروه یک- 3میلیون تومان است. از این مبلغ، 10درصد به سوارکار تعلق میگیرد و باقیمانده به مساوات، میان دارنده اسب و مربی تقسیم میشود.
بعد از تمام شدن مسابقات هم فهرست بلندبالایی از هزینهها برای دارنده اسب فرستاده میشود که مجبور است پولی هم روی مبلغ جایزه بگذارد و پس بدهد! هر مربی برای خودش یک تیم دارد که به اصطلاح به آن «چادر» میگویند. در این چادر، سوارکار، کارگر، تیمارگر و... وجود دارد. دارنده اسب فقط به مربی پانسیون میدهد. سوارکار حقوقش را از مربی میگیرد و در صورت جایزه بردن، 10درصد جایزه هم برای اوست؛ همین.
ترینهای تروبرد
گرانترین اسب فروختهشده در این حراجی با قیمت 36میلیون و 500هزار تومان و ارزانترین با قیمت10میلیون، توانستند به ترتیب کام فروشنده و خریدار را شیرین کنند. جوانترین اسب، 18ماهه- یا به قول اهالی اسبدوانی، 2ساله (گردشده 18ماه)- و پیرترین، مادیانی حامله متولد سال1990 بود.
ابراهیم حکیمی با 5راس اسب، بیشترین خرید را کرد و رهام رسولزاده- 6ساله- کوچکترین فرد حاضر در حراجی برای خرید بود. رهام میخواست با کمک عمویش اسبی جدید را به 3رأس اسب قبلیاش اضافه کند. حسین درود، 98ساله نیز پیرترین فرد حاضر در حراجی بود که صرفا تماشا میکرد و خاطرات اسبسواری با اسب ترکمناش به نام شاندیز را در ذهن ورق میزد.
صنعتی به نام پرورش اسب
30 تا 35 سانتیمتر. باورتان میشود؟ 30 تا 35... همین موجودات چهارپای خوش قد و قامتیکه برای داشتن یکی از آنها باید حقوق حداقل 43ماه روزنامهنگاری را یکجا کنار بگذاری، روزگاری فقط 30 تا 35سانتیمتر قد داشتهاند؛ یعنی دستکم یک پنجم ما!
منشأ اسبهای امروزی از پستاندار کوچکی به نام ائوهیپوس بوده که شباهت زیادی به روباه داشته و مربوط به حدود 600میلیون سال قبل میشود. خود اسبها هم فکرش را نمیکردند که روزی پرورش آنها به یکی از اصلیترین صنعتها در اروپا بدل شوند.
اسبهای مارکدار
همه چیز زیر سر «نوردن دنسر» است؛ نژادی که «دانهیل» را زیرمجموعه خود دارد و از برترین و گرانترین نژادهای اسب در دنیاست. خیلی از اسبهای این حراجی، خون دانهیل داشتند که روی قیمتشان اثر داشت. فقط کافی است یکی از اجداد اسب، دانهیل یا نوردن دنسر باشد تا اسبداران حرفهای برایش سر و دست بشکنند.
اسب اینجا، اسب آنجا، اسب همه جا
اسب برای خودش کلی برو و بیا دارد؛ از فیلمهایی مثل «زمانی برای مستی اسبها»ی بهمن قبادی گرفته تا کتابهایی همچون «یادداشتهای یک اسب» نوشته یارعلی پورمقدم. تعزیه ما ایرانیها هم تقریبا تنها نوع نمایشیای است که اسب در آن نقشی جدی دارد. در خیلی از نقوش تاریخی ما نیز اسب بازیگر اصلی بوده است. شطرنج هم از اموری است که اسب را در دل خود به خوبی جا داده است.
اسبها هم آدمند
اگر با اسب سر و کار دارید، باید زبانش را بفهمید. زبان اسب، اندام و اصواتش است. اگر دیدید اسبهایتان با هم کلکل میکنند فکر نکنید توسناند، نه؛ آنها فقط دارند ثابت میکنند که موجوداتی اجتماعی هستند.
وقتی اسبتان سرش را کمی پایین میگیرد و گوشهایش را به عقب میخواباند، بدانید خشمگین است. وقتهایی هم که صدایی عجیب از دماغش خارج میکند، یعنی کبکش خروس میخواند. باید کمکم حرکات و صداهایش را بشناسید تا ارتباط بهتری با او برقرار کنید.