روزنامه شرق در ستون سرمقالهاش به قلم جعفر توفیقیداریان.وزیرعلوم دولت اصلاحات و استاد دانشگاه با تيتر «نسبت زنان و توسعه همهجانبه»، نوشت:
دولت یازدهم، دومین سال خود را پشتسر گذاشت. یکی از شعارهای مطرحشده توسط رئیسجمهور، فعالیتها و نقش زنان در اداره کشور بود. برای آگاهی از نقش زنان در توسعه اقتصادی و مشارکت آنها در عرصههای اقتصادی بهتر است ابتدا نگاهی آماری به جایگاه زنان در کشور داشته باشیم. زنان ایران در مجموع ٤٩,٦ درصد از کل جمعیت کشور را به خود اختصاص میدهند (سرشماری عمومی نفوس و مسکن سال ۱۳۹۰). سهم زنان از حضور در عرصههای علمی و دانشگاهی و نظام آموزشعالی قابلتوجهتر است؛ به نحوی که زنان ٤٨ درصد از جامعه دانشجویی کشور را به خود اختصاص دادهاند (آمار سال ٩٢). از سوی دیگر، بیش از ٧٧ درصد از جمعیت زنان کشور در طیف سنی ١٥ الی ٤٩ سال قرار دارند که این امر حاکی از آمادگی و پتانسیل حضور این قشر از جامعه در عرصههای مختلف اجتماعی، اقتصادی و سیاسی است. طبق آمار بانک جهانی، زنان ایرانی طی پنج سال اخیر حدود پنج درصد از کرسیهای پارلمانی در ایران را به خود اختصاص دادهاند.
این در حالی است که این شاخص در کشورهای دیگر از میزان بهمراتب بالاتری برخوردار است (به جدول شماره یک مراجعه فرمایید). همچنین در عرصههای اقتصادی و نیروی کاری نیز زنان کشور ١٥ درصد از نیروی کار در بخشهای غیرکشاورزی را تشکیل میدهند که این مشارکت نیز بهمراتب از میانگین جهانی آن پایینتر است (جدول شماره ٢) بررسی آمار حضور زنان در عرصههای دانشگاهی، اقتصادی و سیاسی چند نکته مهم را خاطرنشان میکند. زنان نیمی از جمعیت کشور را تشکیل میدهند و بهخوبی توانستهاند در رقابتهای علمی و تحصیلی جایگاه اجتماعی خود را در کنار جامعه مردان حفظ كنند. بنابراین از نقطهنظر آمار، کشور ما به همان اندازه که از نیروی تحصیلکرده مرد برخوردار است، نیروی تحصیلکرده زن نیز در اختیار دارد. اما آمار اشتغال جنسیتها در کشور حاکی از حضور کمرنگ زنان در مقایسه با میانگینهای جهانی است و نشان میدهد که از نیروهای تحصیلکرده زن در کشور به شایستگی استفاده نشده است. پرداختن به چنین مسئلهای بهخصوص در اندیشه اعتدال حائزاهمیت و اولویت خواهد بود. چراکه بنای اندیشه اعتدال، محوریت معیار عقلانیت در امور مختلف جامعه است. معیار عقلانیت بر این امر تأکید دارد که در سطوح مختلف جامعه تصمیمگیریها، رفتارها، نگرشها و رویکردها از هرگونه تعصب و جانبداری بهدور باشد. شاخص اعتدال و عقلانیت بهقدری مهم است که بسیاری از محققان علوم اجتماعی آن را مهمترین وجه تمایز جوامع پیشرفته و جوامع عقبمانده میدانند. ما اکنون در مقطع حساسی از تاریخ قرار گرفتهایم و توسعهیافتگی کشورمان، ایران، به رشد عقلانیت و استقرار اندیشه اعتدال در جامعه وابسته است. این مهم زمانی محقق میشود که افکار، نگرش و رفتار شهروندان، دولتمردان، مدیران و سیاستگذارانمان مبتنیبر علم، دیدگاههای نظری و واقعیت باشد.
ما نه از منظر عقلانی و منطقی و نه از دیدگاه موازین شرعی و دینی، برای حضور فعال بانوان در عرصههای مختلف منعی نداریم. بااینهمه، آمار نشان میدهد که در تصمیمگیریها، سیاستها و رفتارهای خود دچار ذهنیتی هستیم که حضور زنان را در عرصههای مختلف محدود میکند و بهگونهای عمل شده است که بخش عمدهای از توانمندیهای کشور بدون آنکه دلیلی منطقی برای آن وجود داشته باشد، مورد غفلت واقع شدهاند. یکی از شاخصهای موجود برای سنجش پیشرفت کشورها، میزان برابری جنسیتی زنان و مردان یک کشور در زمینههای مختلف اقتصادی، سیاسی و... است. ارتقای جایگاه زنان در جامعه و افزایش مشارکت آنان در زمینههای مختلف، نیازمند تلاش در عرصههای مختلف است. این مهم نیازمند انجام کار فرهنگی برای اصلاح ذهنیت جامعه و تأکید بر نقش زنان در توسعه کشور است؛ علاوهبراین، تحقق چنین مهمی مستلزم سیاستگذاری و برنامهریزی در سطوح مختلف نیز هست. یک نقطه آغاز برای پیشرفت در این زمینه، اسناد کلان سیاستی و برنامههای توسعه در کشور است. برنامه ششم توسعه یکی از گزینههای مناسب در این رابطه است. تدوین و گنجاندن برنامههایی که از ارتقای جایگاه زن و افزایش حضور این قشر در عرصههای مختلف جامعه حمایت کند، مفید و مؤثر خواهد بود و جای خالی آن درحالحاضر حس میشود.
نقطه آغازین دیگر، ایجاد اعتدال قانونی است. ما باید گلوگاههای قانونی کشور را که در ارتباط با حضور و مشارکت زنان و اتخاذ رفتاری مبتنیبر اعتدال با این قشر هستند، شناسایی و مورد اصلاح و بازبینی قرار دهیم. این مسئله نیازمند بررسی و تدقیق در حوزههایی همچون اشتغال، آموزشوپرورش، آموزش عالی و خانواده است. ما باید در عرصههای مختلف بهلحاظ قانونی و فرهنگی فضایی ایجاد کنیم که زنان بتوانند همانند مردان فعالیت کنند و متناسب با شایستگیها و توانمندیهای خود رشد و پیشرفت داشته باشند. یک راهکار برای تحقق این امر، حضور خود بانوان در سطوح مختلف مدیریتی و تصمیمگیری است تا بتوانند با عنایت به مسائل موجود، در راستای حل چالشها گام بردارند. به نظر میرسد در آغاز نیمه دوم عمر دولت یازدهم، طرح اندیشه اعتدال و ترویج آن در سطوح مختلف فرصتی باشد برای اصلاح این وضعیت در جامعه و فراهمکردن بستری بیطرف، عقلانی، مبتنیبر شایستهپروری و مسئولیتپذیری، تا زنان کشورمان بتوانند بحق از توانمندیهای خود در پیشرفت کشور و توسعه عرصههای مختلف استفاده کنند و کشور بتواند با بهرهگیری از پتانسیل موجود به سرعت رشد و پیشرفت خود بیفزاید.
- هجوم «باز»ها به «اوباما»
سعید علیخانی کارشناس مسائل بینالملل درستون سرمقاله روزنامه ايران نوشت:
دانشگاه امریکایی «واشنگتن دیسی» مکانی است که برای سخنرانی امروز اوباما انتخاب شد تا وی با دفاع از توافق هستهای با ایران ضمن تقابل با جمهوریخواهان به شکل تلویحی خاطره سخنرانی «جان اف کندی» را در همین دانشگاه (در سال ١٩٦٣، پس از چالش موشکی کوبا و عبور از بحران هستهای) زنده کند. اگرچه ایران امروز شباهتی با شوروی آن روز ندارد اما چالش پرونده هستهای ایران که غرب آن را موضوعی بر آستانه دوراهی «جنگ یا توافق» تعریف میکرد، از منظر اهمیت و وسعت و تأثیر آن بر روندهای بینالمللی- دستکم در نگاه غرب- واجد وجوه اشتراک متعددی با بحران موشکی کوبا است و اتمسفر چند ماه اخیر حاکم بر حوزه سیاست در امریکا، شباهتهای فراوانی با آن روزها دارد. در آن روزها واشنگتن عرصه رقابت و تنازع میان جمهوریخواهان (بازها) و دموکراتها (کبوترها) بود. جمهوریخواهان معتقد بودند که حیثیت و غرور امریکایی نیازمند واکنش نظامی قاطع و برقآساست.
مفروض این ایده آن بود که غیرممکن است شوروی با وجود توان نظامی هستهای دست به واکنشی غیرعقلانی بزند، ضمن آنکه از نظر تندروها، منطق حکم میکرد که با ممانعت از استقرار موشکهای این کشور در کوبا، امریکا باید مانع به هم خوردن توازن نظامی میان دو بلوک قدرتمند آن دوران میشد. تندروها هشدارهای «کندی» به شوروی و اقدام دولت امریکا در جستوجوی کشتیهایی که عازم کوبا بودند را ناکافی و مضحک میدانستند و اصرار آنان به شدت عمل و گزینه نظامی، امید هر برون رفتی را تباه میکرد. رئیس جمهوری «جان اف کندی» و حلقه نزدیک به وی (رابرت کندی، دین راسک، مک نامارا و استیونسون) اما معتقد بودند که زرادخانه شوروی حتی با احتساب موشکهایی که در کوبا مستقر کرده است، 17 به یک از امریکا عقبتر است و مسأله کوبا بیشتر یک مشکل سیاسی است تا یک تهدید نظامی، ضمن آنکه برخلاف نگاه خوشبینانه جمهوریخواهان به قطعی بودن مرتکب نشدن اقدامی غیرمنطقی از سوی شوروی، دموکراتهای نزدیک به رئیس جمهوری به این حقیقت اذعان داشتند که در گرماگرم بحران، امکان بروز یک خطای انسانی منتهی به جنگ، امری بدیهی است.
«دین راسک» وزیر وقت خارجه بعدها در خاطراتش نوشت: «روش کندی این بود که به دور از هیاهوی مخالفان تندروی خود، هر مرحله از واکنش به اقدام شوروی را با هشدار و اقدامهای تنبیهی پیش ببرد تا حریف خود را ناگزیر در انتخاب پاسخی تند و لجوجانه نبیند. او بخوبی میدانست که در کتاب رزم «سون تسو» تأکید شده است که اگر دشمن راه فرار نیابد، سرسختانهتر میجنگد.» این نگاه رئیس جمهوری وقت امریکا نقطه مقابل دیدگاه حاکم بر کنگره بود. یکی از سناتورهای کارولینای جنوبی در انتقاد از رئیس جمهوری گفته بود: «حل بحران مثل آب خوردن ساده است به ارتش دستور حمله بدهید. میتوانیم کوبا را کاملاً محاصره کنیم. میگویید که ممکن است بارانی از موشک بر سر ما ببارد اگر اکنون از مردن میترسید، دو سال دیگر هم از مردن میترسید پس بگذارید فرزندانمان با غرور و افتخار برای امریکا کشته شوند.» غرور و افتخار، این دو واژه کلیدی همان کلمات سحرانگیزی است که پیش از جنگهای ویرانگری چون جنگ اول و دوم جهانی بر سر زبان سیاستمداران میافتاد و راه را بر روشهای جایگزین حل اختلاف میبست.
امریکای امروز که علاوه برتجارب تلخ گذشته دستکم در جنگهای خانمانسوز معاصر درعراق و افغانستان نتیجه آن را به قیمت خون هزاران سرباز امریکایی و مشتعل کردن جنگهای فرقهای بعد از آن دیده و چشیده البته با این واژهها بیگانه نیست. «کندی» در آستانه بحرانی که میتوانست به یک جنگ ویرانگر دیگر ختم شود، درک نسبتاً دقیقی از این کلمات داشت. بعدها نزدیکان وی اذعان کردند که آن روزها مصادف با انتشار کتاب «توپهای ماه اوت» بود. (باربارا تاکمن. 1962 م. برنده جایزه پولیتزر برای بهترین کتاب غیرداستانی عام). «کندی» این کتاب را خوانده بود و به صراحت به اعضای کابینه خود توصیه کرده بود که آن را بخوانند. «توپهای ماه اوت» درباره نخستین ماه جنگ جهانی اول است که در آگوست 1914 آغاز شد و چهار سال ادامه یافت.
«تاکمن» در این کتاب جزئیات دقیق رویدادها و تصمیمهایی را شرح داده است که به جنگ انجامیدند. این کتاب نشان میداد سادهاندیشانه است که ریشه بروز جنگ اول جهانی را در ترور ولیعهد اتریش در «سارایوو» بدانیم بلکه ریشه جنگ به همان نگاه مغرورانهای گره میخورد که در مواجهه اروپاییان با آلمان، نگاهی تحقیرآمیز و معاهدات غیرمنصفانه توأم با محدودیتی را اعمال میکرد، معاهداتی که باعث میشد طرف مقابل عملاً راهی جز توسل به جنگ برای دفاع از حیثیت خود نداشته باشد.
از سوی دیگر، چاشنی آن جنگ ویرانگر هم چیزی جز اصرار لجوجانه قدرتها بر ارزشهای پوچ و توخالی توأم با غرور نبود. «تاکمن» در مقام تبیین گوشهای از این ارزشهای پوچ، تأکید فرانسه بر استفاده از شلوار قرمز سنتی نظامیان فرانسوی در جنگ را مثال میزند که در تعارض با جنگهای مدرن و اصول استتار بود و به قتل عام گسترده نظامیان فرانسوی منجر میشد، تأکید رهبران وقت فرانسه اما یک چیز بود «حذف شلوار قرمز؟ هرگز! شلوار قرمز یعنى فرانسه!» «کندی» با وجود مخالفت تندروها، بحران موشکی پیش آمده با شوروی را در قالب یک توافق دوطرفه برطرف کرد و مانع بروز جنگ شد. شروط دو طرف این بار برخلاف دو جنگ پیشین، حاصل جمع صفر نبود، تحقیرآمیز یا غرورآفرین هم نبود بلکه هر کدام از طرفین پذیرفت که سرسختی بر مواضعی را که در نهایت به فاجعه منجر میشد، به نفع راه حلی حداقلی کنار بگذارد. خروشچف بعدها گفت: «در این توافق این مهم نیست که بازنده یا برنده کیست؛ مهم جلوگیری از فاجعه به نفع انسانیت بود» و خطاب به «کندی» نوشت: «ما هر دو پذیرفتیم که برای ممانعت از یک فاجعه از غرور خود بگذریم.»
امروز جمهوریخواهان تندرو در کنگره امریکا همچون اسلاف جنگطلب خود مخدوش شدن غرور ایالات متحده در مواجهه با ایران را مبنای حملات خود علیه رئیس جمهوری امریکا کردهاند. آنچه در زبان جمهوریخواهان به عنوان خدشه به غرور امریکایی روایت می شود، البته بیشتر نگرانی از منافع رژیم صهیونیستی است و از این منظر بیشتر از جمهوریخواهان زمان «کندی» مورد قضاوت اخلاقی بدبینانه جامعه جهانی قرار دارند. اوباما نیز نشان داده است که تحت تأثیر ایستادگی و منطق کشورمان در دفاع از پرونده سیاسی شده هستهای و البته در مقایسه با دولت پیشین خود، درک نسبتاً واقعیتری از فرجام نظامیگری پرهزینه ایالات متحده در خاورمیانه پیدا کرده است و از این نظر منطق سخنرانی وی در همان جایی که «کندی» موضع جنگطلبانه جمهوریخواهان زمان خویش را به قضاوت افکار عمومی جهان وا گذاشت، قابل فهم است.
- کاسبان تحریم چگونه معامله میکنند؟
روزنامه كيهان در ستون سرمقالهاش نوشت:
حسن ظن و اعتماد به دشمن، نوعی «معامله» است. در این حالت، چیزی میدهید و چیزی میگیرید. امیر مؤمنان(ع) در اولین خطبه نهجالبلاغه و درباره اقامت حضرت آدم در جنتالاعلی میفرماید «خداوند سبحان آدم ابولبشر را در جایگاهی که زندگی در آن بدون رنج بود ساکن کرد و به او ایمنی بخشید و از شیطان و دشمنی او برحذر داشت. اما شیطان به واسطه حسادت و عداوت او را فریب داد؛ فباع الیقین بِشَکّه و العَزیمَهًَْ بِوَهنِه... به اعتبار این فریب، آدم یقین را به شک، و عزم و اراده را به سستی فروخت. شادمانی و خرسندی او به ترس تبدیل شد و فریب خوردگی وی، به ندامت و پشیمانی انجامید.» امیرمؤمنان علیهالسلام همچنین به جناب مالک فرمود دشمن اگر تو را به صلح فراخواند بپذیر «ولکن الحذر کلّ الحذر من عدوّک بعد صلحه... اما به طور کامل از دشمن پس از صلح بر حذر باش. چرا که بسا دشمن اظهار نزدیکی میکند تا غافلگیر کند».
متن فراهم شده در مذاکرات 2 سال اخیر میان ما و آمریکا، از جنس صلح نیست چه اینکه صراحتاً از حمله نظامی سخن میگویند اما حتی اگر توافق برای صلح هم بود، جایی برای اعتماد به شیطان بزرگ وجود نداشت. به همین اعتبار عجیب است که مقامات آمریکایی به عنوان یک اصل استراتژیک و به شکل ترجیعبند میگویند این توافق براساس اعتماد نیست بلکه براساس سختگیری علیه ایران و راستی آزمایی است -کری در داووس گفت حتی در دوره روحانی به ایران اعتماد نداریم- اما آقای رئیس جمهور در گفتوگوی تلفنی میگوید براساس روند 2 سال اخیر و توافق ژنو «معلوم است که میشود اعتماد کرد»! و آقای هاشمی در اجلاس مدیران آموزش و پرورش با هیجان میگوید «یکی از تابوهایی که شکست و هنوز هم برای انجام نشدن آن دست و پا میزنند، مذاکره با آمریکا بود... البته پیش از انتخابات یک تیم سطح پایین در عمان با آمریکاییها مذاکره کردند اما چون قوی نبود و حمایت مردمی نیز پشتوانه آن قرار نداشت]![ بیثمر بود». آیا با این اظهار هیجان چندباره، آقای هاشمی میخواهد ضمانت شیطان بزرگ را بکند که برخلاف چندین قول و قرار قبلی (نظیر قرارداد الجزایر و...) خدعه و بدعهدی نمیکند؟! آیا این افتخار است که آمریکاییها فرستاده ویژه رئیس جمهور (معاون دفتر وی) برای نمایندگی ایران در سازمان ملل را رسماً «تروریست» بخوانند و راه ندهند، و ما با این وجود از اعتماد به آمریکا یا شکستن تابوی مذاکره حرف بزنیم؟! ما به ازا و نتیجه این ذوقزدگی چه خواهد بود؟!
همانگونه که اغتشاشگران در میانه فتنه سال 1388 لو دادند «انتخابات بهانه است، اصل نظام نشانه است»، امروز هم به نظر میرسد برای بعضیها حل چالش هستهای و «برجام» بهانه است و جمال خود آمریکاییها را عشق است! امروز اهل خبر و رسانه نیک میدانند که پس از افتادن فتنه 88 در سراشیبی زوال، چه کسانی به اسم نمایندگان سران جنبش سبز به آمریکاییها پیغام دادند تحریمهای فلج کننده - و نه تدریجی - را اعمال کنید و به ریشه معیشت مردم ایران بزنید تا میوه آن را کف خیابان یا پای صندوق بچینید. اگر قرار باشد دنبال کاسبان واقعی تحریم در سیاست و انتخابات باشیم، کدام طیف کاسبتر از آنها که یا گرای تحریم را دادند و یا میوهاش را چیدند؟! این عار است نه افتخار که آقای جان کری در شورای روابط خارجی آمریکا با دلواپسی تمام بگوید «اگر به این توافق پشت کنیم ]...[ و ]...[ که خود را برای مذاکرات با غرب به خطر انداختند، در انتخابات به دردسر جدی میافتند». آیا این عبارت شبیه همان دغدغهای نیست که یک دیپلمات ارشد ایرانی اواخر شهریور پارسال- و اتفاقاً او هم در شورای روابط خارجی آمریکا و در پاسخ هاله اسفندیاری- مطرح کرد مبنی بر اینکه اگر مذاکرات به نتیجه نرسد، مردم ایران فرصت خواهند داشت تا 16 ماه دیگر در انتخابات پارلمانی، به این عملکرد ما پاسخ دهند؟!
بگذارید خوشبین باشیم و بگوییم سخن این دیپلمات ما، سهولسان بود و او قصد ارسال پیام کذایی به آمریکاییها نداشت. یا اصلاً بگوییم به یک دیپلمات متدین نمیخورد در بحبوحه مذاکرات، فکر برد و باخت انتخاباتی و جناحی باشد و چنین اظهارنظری از دست وی در رفته است. اما آیا نمیتوان پرسید که چرا دولت محترم و وزارت خارجه به دهان وزیر خارجه بیسر و پای آمریکا نمیزند و نمیگوید تو بیجا کردهای که برای ناکامی ما در انتخابات آینده اظهار نگرانی میکنی؟! آیا میشود گفت این سخن کری هم مصرف داخلی دارد یا باید احتمال داد که ماورای برجام هستهای و مصلحت دید نظام برای رفع شر و بهانهتراشی دشمن، کسانی آرزوهای دیگری دارند؟ میشود سؤال دیگری هم پرسید که اگر شرارت دشمن در حوزه تحریمها نبود، برخی طیفهای سیاسی به حرف افتاده در چند سال اخیر، حرفی هم برای گفتن و بهانهای برای طعنه زدن داشتند و آیا تحریم دشمن و گشودن زبان تخطئه و طعنه برای این گروه به مثابه چادر اکسیژن و شوک تجدید حیات عمل نکرده است؟! میپرسید به چه قیمتی؟ برای بخشی از این گروه، قیمت مهم نیست. وقتی میشود در برابر جمهوریت ایستاد و آلت دست دشمنان اسلامیت نظام شد، حالا اندکی فشار بر معیشت مردم از طرف دشمن که طوری نیست؛ لااقل دستشان میآید- به قول آن دیپلمات انگلیسی- که ماشه اقتصادی غرب آماده چکاندن است و باید در انتخابات مطابق میل غرب انتخاب کنند!
همین جا و در نقطه حساس بحث باید درنگ کرد و به تصریح نوشت که باید تفاوت قائل شد میان آن که خوب میفهمد و به خیانت عمل میکند و دومی که قصد خدمت دارد اما بد میفهمد و بدون قصد، و در زمین و نقشه اولی ایفای نقش میکند. مرز دوم و مهم را همان گونه که گفته شد باید میان «خط سازش با شیطان و بزک کنندگان او» و مسیر منطقی و حکیمانه کلیت نظام در زمینه ستاندن بهانه از دست دشمن و رفع موانع پیشرفت فنی و اقتصادی ترسیم کرد. همانگونه که حضرت امام(ره) مجوز مذاکرات الجزایر را صادر کردند، جانشین صالح ایشان برای مذاکرات موردی درباره چالش هستهای اجازه دادند. در عین حال هم امام خمینی و هم امام خامنهای تأکید کردند که آمریکا به اعتبار هویت خود، شیطان بزرگ و مجسمه استکبار است. حال اینکه متولیان این مأموریت چه قدر در عمل درست پیش رفتند یا نه، و راه نقض عهد طرف غدار را بستند یا خیر، موضوع دیگری است. این منطق راهبردی که حتی پس از مذاکرات «برای ادامه مبارزه با استکبار آماده باشید» ذاتاً در تعارض با اعتماد و حسن ظن به دشمن و توهم گسترش مذاکرات به حوزههای دیگر است که از حقوق بشر و تروریسم شروع میشود و تا به رسمیت شناختن رژیم غاصب صهیونیستی و ابراز ندامت از استقلال و عزت و آزادی ملت ایران توسعه پیدا میکند.
استفاده از ظرفیتهای سیاست خارجی یک بحث است و چوب حراج زدن به منافع ملی بحث دیگری است. رهبر معظم انقلاب اول فروردین 92، دشمنیهای دولت فرانسه با ملت ایران را ناهوشمندی توصیف کرده و این کار را موجب ایجاد دشمنی در میان ملت ایران دانستند که در تاریخ دور خود نگاه بدی به فرانسه نداشتهاند. ایشان در عین حال 29 آبان 92 فرمودند؛ «بعضی سردمداران اروپایی میروند تملق صهیونیستهای وحشی را میگویند و خودشان را تحقیر میکنند. ملت فرانسه در اروپا اعتبار سیاسی به دست آورد به دلیل اینکه در مقابل آمریکا در ماجرای بازار مشترک اروپا ایستاد...
حالا دولتمردان همان کشور نه فقط مقابل آمریکا بلکه بروند در مقابل صهیونیستهای نحس نجس اظهار کوچکی و تواضع بکنند، مایه سرشکستگی ملت فرانسه است». حالا تصور کنید طی دو سال مذاکرات، مکرراً از سوی برخی مسئولان دولت و حامیان سیاسی و رسانهای آنها گفته میشود که فرانسه نقش پلیس بد را بازی کرده و سخنگوی اسرائیل شده و... اما سربزنگاه و در اولین فرصت، وزیر خارجه بدنام همان کشور به تهران دعوت میشود، حال آن که همنام خونهای آلوده را به یدک میکشد، هم پیشنهاد دهنده برگشتپذیری سریع تحریمهاست و هم علناً از اهانت نشریه فرانسوی به پیامبر اعظم(ص) حمایت کرده است. در این سفر چه کلماتی رد و بدل شده است؟ رئیسجمهور میگوید «آقای فابیوس گفت در پاریس به شرکتها گفتم دورهای که قبلا نسبت به ایران داشتید تمام شده و اگر میخواهید کالا به ایران ببرید، دولت ایران زیر بار نخواهد رفت، شما باید سرمایه و تکنولوژی ببرید» اما میدانید همین فابیوس به هنگام حضور در تهران و در گفتوگو با رسانههای فرانسوی چه گفت؟ به گزارش رادیو فرانسه «فابیوس گفت ایران نیازهای عظیم دارد و حالا خودشان میگویند نیازهای زیادی دارند، مثلا به قطار، مواد غذایی] !![ و همه نوع تجهیزات احتیاج دارند»! چه کسی به این دلال جنایت گفته که ما محتاج مواد غذایی فرانسه هستیم؟! و به راستی ما محتاجیم یا فرانسویها که طی چند سال اخیر با آشوبهای اقتصادی زنجیرهای و به آتش کشیدن هزاران خودرو و اتوبوس در شبهای سیاه پاریس و برخی شهرهای دیگر روبهرو بودهاند؟
برخی تحلیلگران خوشگمان- حتی در سطوح مدیریتی- چنان درباره برجام و قطعنامه 2231 سخن میگویند که انگار پرونده هستهای مختومه و تحریمها لغو شده و آمریکا و برخی دولتهای غربی، دشمنی و بدعهدی را کنار گذاشته و تغییر مسیر دادهاند. در این میان برخی هم نه به این شدت اما تصور میکنند اگر توافق به سرانجام برسد، یک دوره آرامش و تنفس و تجدید قوا برای کشور است. گروهی نیز برآنند که چون اذن این مذاکرات را رهبرمعظم انقلاب - با تعبیر نرمش قهرمانانه- صادر کردهاند، بنابراین نتایج خروجی آن هم هر چه باشد، مورد تأیید معظمله است. مشخصا در این زمینه میتوان دو تلقی را رصد کرد. یکی از این دو تلقی میگوید چون مذاکرات تحت نظر رهبری انجام گرفته و تیم، مورد تایید ایشان است پس باید دربست محتوای توافق را پذیرفت. برخی از قائلان به این تصور در جریان بیانیه لوزان تا مرز تبریک هم پیش رفتند اما رهبری فرمودند چه تبریکی؟! تلقی دوم معتقد است که به تصریح رهبر معظم انقلاب اولا ایشان در جزئیات مذاکرات دخالت نمیکنند. ثانیا سخنان عمومی و خصوصی ایشان در این زمینه و عرصههای دیگر یکی است. ثالثا معظمله خط قرمزهای روشنی، هم درباره شیطان بزرگ و هم چارچوب مذاکرات (نظیر لغو همزمان تحریمها در روز اجرای تعهدات، موکول نکردن اجرای تعهدات غرب به گزارش آژانس، حفظ حریمهای امنیتی و نظامی و فنی و...) ترسیم کردهاند. رابعا به صراحت فرمودهاند متن فراهم آمده با دقت در مسیر قانونی ملاحظه و بررسی شود و در صورت تصویب، راه نقض عهدهای طرف مقابل که به هیچ وجه قابل اعتماد نیست بسته شود.بنابراین آیا بدون بررسی و بستن راههای نقض عهددشمن در همین متن برجام میتوان گفت به خواست رهبری عمل شده است؟ و اگر بنا بود رهبری این متن را تأیید کنند چرا به بررسی و ملاحظه دقیق در مسیر قانونی و بستن راههای نقض عهد اصرار دارند؟!
اما فراتر از این دو تلقی درون نظام، جریان قائل به بستن به هر قیمت با غرب درصدد است ضمن ایجاد هاله تقدس برای برجام و مزاحمت برای منتقدان، نظام را در مقابل عمل انجام شده قرار دهد. تعبیه قطعنامه شورای امنیت در برجام و تصویب آن در شورای امنیت سازمان ملل پیش از بررسی و تصویب برجام در ایران، نشانه این طراحی است در حالی که قطعنامه، به یک میدان مین و ماشه کشیده شده آماده شلیک، بیشتر میماند تا مکانیسم حل بحران و رفع اختلاف. با این اوصاف بررسی دقیق برجام و رفع پاشنه آشیلها و نقاط آسیبخیز آن، اهمیت مضاعف پیدا میکند، ضمن اینکه حساسیت و خالی نگذاشتن میدان مبارزه با استکبار اولویت مهمتر و همیشگی ماست.
نظر شما