زندگی رشتهای از چشمپوشی و گذشتهاست. قبل از آنکه عملی را برای همیشه کنار بگذاریم، آن را دوباره تکرار میکنیم. بنابراین چرا آنقدر مشکل بهنظر میرسد که از خطاهایی که در گذشته انجام شده، چشمپوشی کنیم؟
شاید بدین دلیل است که خاطراتمان، خوب یا بد، به ما مفهوم استمرار و بودن را میبخشند. خاطرات، هستی و وجود ما را بر روی بعد زمان ثبت کرده و بین بعدهای گوناگون زندگی ارتباط برقرار میکنند. انسانی که در گذشته بودهایم و انسانی که امروزه به مدتی نامعلوم، به ایفای نقش میپردازد.
اکثر افراد، دوران کودکی مطلوبی را پشتسر نگذاشتهاند و برای آنکه بگویند زندگی بر طبق میل و خواسته آنان نبوده، سختیها و جراحات گذشته را بازگو میکنند. غافل از آنکه با این عمل، خود را درون تله میاندازند. اگر مدام در گذشته زندگی کنیم، این امر مانع از آن میشود که در خود تغییر ایجاد کرده و بهطور حتم ما را به موجودی بدبین نسبت به آینده تبدیل میکند.
معمولاً بخشودن با فراموش کردن گذشته یا با خود به صلح و آرامش رسیدن اشتباه گرفته میشود. درحالیکه بخشیدن هیچ کدام آنها نیست. همچنین بخشودن، عملی نیست که نسبت به دیگران انجام دهیم. بلکه موهبتی است که بنابه آن انسان با خودش کنار میآید. مثل هر مرهم واقعی، اقدامی همراه با عشق و انصاف.
زمانیکه شما تصمیم میگیرید نسبت به شخصی که به شما صدمه و آسیب رسانده است، از کینه و انتقامجویی چشمپوشی کنید، این امر نشانگر پختگی عظیم روحی و عاطفی شماست. بخشودن و گذشت، روشی برای رهاسازی خویشتن از بار فشار و اعتقاد به ایجاد تغییر و دگرگونی است.
آزادسازی خویشتن از تفکرات قدیمی و تعبیرات نادرست، به ما این امکان را میدهد تا از مرز حال و آینده فراتر رویم. اقدام به این عمل همراه با ارادهای محکم، سبب میشود تا حس ناتوانی و اضطرابی که همواره در زمان بدبختی به سراغ ما میآیند، از بین بروند.
زمانیکه به عزیزان از دست رفته میاندیشیم، درد و غم ناشی از آن و احساسات ناخوشایندی که یکباره به ما هجوم میآورند، برای رویارویی با آینده، ضروری و قطعی میباشند. در این مبارزه، امید و ایمان را نباید از دست داد.
اکثر افراد مایلند به امیدی که در درون آنها وجود دارد، معنا و مفهوم مذهبی بخشند. ایمان و اعتقاد به اینکه خداوند رحمان و رحیم راه راست را به افراد باایمان نشان داده و با بشارت زندگی جاودانه بعداز مرگ، به اکثر مؤمنان آرامش عظیمی بخشیده و به سؤال جهانی تمامی افراد بشر: «چرا من؟» پاسخ میدهد.
مذهب برای تمامی ما این امکان را فراهم میسازد تا وقایع غیرقابل پیشبینی و یا اتفاقاتی را که فراسوی درک ما هستند، همانند شکستها و فقدانهای مهم زندگی را با این باور که در پشت تمامی این وقایع، هدفی خاص نهفته است با بردباری تحمل کنیم. بدینترتیب مجبور نخواهیم بود بار سنگین چراها را بر دوش بکشیم. فقط کافیست به خداوند توکل کرده و بپذیریم که اهداف و برنامههای خداوند فراسوی درک ذهن محدود ما بوده و از هر جهت به خیر و صلاح بندگان میباشد و در هر وضعیت نامطلوب خیری نهفته است.
کسانیکه نمیتوانند و یا نمیخواهند دست از این شک و تردید نسبت به وقایع بردارند، هرگز از جوابهای ساده به سؤالات پیچیدهای که در مورد هستی و جهان داده میشود، قانع نبوده و مجبور هستند که زندگی را با شک و تردید و نگرانیهایش بپذیرند.
این افراد از پشتوانه مذهبی برخوردار نبوده و برای آنکه مفهوم خاصی برای زندگی پیدا کنند مرتباً با آن در حال کشمکش بوده و مجبور هستند بدون کمک ایمان و اعتقاد به خالق یکتا که واضع قوانین حاکم بر جهان هستی است، با مرگ یعنی سرنوشت مشترک همه انسانها، به تنهایی روبهرو شوند.
فرم خاصی از بخشودن، به تمامی درد و غمها خاتمه میدهد. پسر 6 ساله من، در اثر بیماری سرطان خون و مشکلات مربوط به پیوند مغز استخوان درگذشت. من اهداکننده مغز استخوان بودم. تسلیم شدن و پذیرفتن مرگ پسرم، تمرینی در مورد عفو و گذشت محسوب میشود. بخشیدن پزشکانی که عمل جراحی را پیشنهاد داده بودند و مهمتر از همه بخشیدن خودم، منی که نتوانسته بودم پسرم را از مرگ نجات دهم.
زمانیکه برای زنده ماندن فرزندم به درگاه خداوند دعا میکردم، این عمل نشانگر عجز و درماندگی من بود. اما هنوز امید داشتم به کمک دین و اعتقاداتم، جان عزیزترین موجود زندگیام را نجات دهم. مرگ فرزندم، درحالیکه از نظر جسمانی در سلامت کامل بهسر میبرد، و فقط در اثر یک موتاسیون سلولی (جهش ژنی) اتفاق افتاد، کاملاً غیرقابل پیشبینی بود. مرگ فرزندم، مرا متزلزل کرد.
من به حال کسانیکه توانستهاند بعداز تجربه چنین فقدانی (از دست دادن عزیزی) ایمان خود را همچنان راسخ و محکم حفظ کنند و حتی به این نتیجه برسند که در پشت این حادثه ناخوشایند، هدف و منظوری نهفته است، غبطه میخورم.
همگی ما سنگینی بار جراحات، مطرود شدن و یا بیعدالتیهای زندگی را در خاطراتمان بردوش میکشیم. گاهی اوقات با چنان شدتی به سرزنش و انتقاد میچسبیم که مرتباً توسط اشخاص و یا اخلاقیاتی که ما را مسئول بدبختیهایمان میدانند، مورد آزار و عذاب قرار میگیریم.
محیط فرهنگی پیرامونمان به گونهایاست که اغلب دیگران موجب رنجش و ناراحتی ما میشوند و این احساس ناخوشایند همواره همهجا حاضر است. گاه برای آنکه از زیر بار رفتاری که داشتهایم خلاصی یابیم، دیگران را مسئول ناراحتیها و مشکلاتمان میدانیم. از آنجاییکه انسان همواره مسئول اعمال و رفتار خویش است بنابراین سعی دارد با متهم کردن دیگران از زیر بار مسئولیت بگریزد. و از پذیرش این حقیقت که زندگی همواره مملو از ناسازگاریها و مشکلات است، سرباز میزنیم.
به جراحات، اهانتها، سرزنش ها و مهمتر از همه به رؤیاهای برآورده نشده در زندگی بیندیشید. ببینید چگونه نزدیکترین آشنایان و خویشاوندان، ما را مرتباً مورد سرزنش و انتقاد شدید قرار دادهاند. اما مرور زخمها و جراحات گذشته باعث میشود که از سؤال اصلی غافل شویم: هماکنون برای بهبود اوضاع زندگی چه باید کرد؟
اکثر افراد، گذشته را همانند یک فیلم سرگرمکننده و اغلب غمانگیز مرتباً در ذهن خود مرور میکنند. خاطراتی که شامل نگونبختیها و حوادث غمانگیزیاست که آنان را تا به امروز به اینجا کشانده است. زمانیکه این داستان را با مشاهدات و گفتههای دیگر شاهدان مقایسه میکنیم، میبینیم که همه افراد برداشت یکسانی از یک واقعه ندارند. توصیف اکثر آنان مربوط به تصورات آنان بوده اما در اصل از جذابیت واقعه نمیکاهد.
ما قادر نیستیم هیچ تغییری در بیعدالتیها، جراحات وارد شده و هر چیزی که میخواستیم انجام شود ولی نشده، ایجاد کنیم. چه فایدهای دارد که به این ناراحتیها چسبیده و سرسختانه با آنها بجنگیم؟ آیا کار دیگری از دستمان برنمیآید؟
آشتی با گذشته، که سادهترین و دشوارترین اقدامات بشری محسوب میشود، الزاماً به معنای بخشودن و چشمپوشی از خطاهاست، اقدامی داوطلبانه و در عین حال بیچون و چرا که زمانی امکانپذیر میشود که آنرا عملاً به انجام برسانیم.
دکتر گودن لیونیگتسن
سال 2006