مقصودمان تحصیلات آکادمیک دردانشگاههای واقعی دنیاست. جوانی که با او حرف زدهایم 6 سال برای همین کار درس خوانده. میگوید که میتواند توی صورتتان زل بزند و ابعاد شخصیتی تان را بگوید.
«تو آدم بامحبتی هستی. به دوستان صمیمیات بیش از حد محبت میکنی. البته چوبش را هم خوردهای. باهوشی، فن بیان خوبی داری و در مدیریت و هنر استعداد داری. کمی لجباز هستی. چند روز از هفته را سرحالی اما هرازگاهی بیحوصله میشوی. یک تغییر دیدگاه در زندگی داشتهای و...».
اینها را فالبین توی پارک نمیگوید، پوریا حمیدی است که میگوید؛ جوان 26سالهای که تازه تحصیلات خود را در رشته «چهرهشناسی» دانشگاه آتلانتیک تمام کرده. فقط همینها را هم نمیگوید؛ نزدیک به یک ساعت از ریزترین مسائل زندگی و احساسات و استعدادهایت میگوید و تو تنها کاری که میتوانی بکنی، این است که لبخند بزنی و حیرتات را پنهان کنی؛ «من از بچگی به اینجور چیزها علاقه داشتم.
همیشه دوست داشتم خودم را بهتر بشناسم». یکی از دوستانش او را با این رشته آشنا کرد و او هم به صورت مجازی در دانشگاه ثبتنام کرد؛ «فقط دانشگاه آتلانتیک نیست که این رشته را دارد؛ در بعضی از دانشگاههای سوئد، انگلیس و آمریکا هم این رشته تدریس میشود».
همه رشتههای عجیب
پوریا حمیدی الان دانشجوی دوره دکتری چهرهشناسی است. او واقعا عاشق رشتهاش است. شما هم اگر مثل او عاشق باشید، باید برای هر 40روز تحصیلتان 300دلار هزینه کنید و 6 سال درس بخوانید و 178واحد را پاس کنید تا مدرک دکترای خود را بگیرید.
جالب است که این واحدها فقط شامل اصول چهرهشناسی نیست بلکه باید واحدهایی مثل روانشناسی، زیستشناسی، جامعهشناسی، شخصیتشناسی، فیزیولوژی بدن، گروههای خونی، مردمکشناسی، جمجمهشناسی، اندامشناسی، انسانشناسی و «خیلی چیزهای دیگر»شناسی را هم پاس کنید؛ «در دنیا رشتههای زیادی وجود دارد که در ایران اسمی هم از آنها برده نمیشود.
مثلا «بوشناسی» که از بوی بدن افراد خصوصیات اخلاقی و شخصیتی آنها را تشخیص میدهند یا «جمجمهشناسی» که علم بسیار دقیقی است؛ جمجمه را به 118قسمت تقسیم میکنند و از روی شکل جمجمه و سایر مشخصهها به جزئیترین خصوصیات فرد پی میبرند؛ مثلا اینکه اگر این فرد بخواهد خودکشی کند، از چه روشی استفاده میکند.
یا علم «مردمکشناسی»؛ با این علم میتوان 330 نوع بیماری را از طریق مردمک چشم در فردشناسایی کرد. مثلا متخصص مردمکشناس میگوید اوره شما 120 است، میروید و آزمایش میدهید و میبینید دقیقا همین است. این رشتهها کاملا اثبات شده و دقیق هستند؛ درست مثل چهرهشناسی که از روی آن حکم میکنند».
چهرههای چینی
اینکه چهرهشناسی از کجا آمده، برای خودش داستانی دارد. در گذشتههای دور ایرانیان و همینطور اعراب این علم را داشتهاند که به نام «مرعی و منظر» شناخته میشده است. آنچه در کتب درسی آن ور آبی آمده، میگوید بشر از زمانهای خیلی دور به خصوصیات چهره و خطوط کف دست و... توجه میکرده.
توضیحات دیگر را از زبان آقای حمیدی بخوانید؛ « دیدگاه دانشمندان چین در این زمینه قبل از هر کشوری بیان شده و به صورت سیستماتیک وجود داشته و بعد از آن این علم توسط دانشمندان یونانی همچون بقراط، ارسطو و افلاطون تکمیل شده.
در سالهای نهچندان دور هم دانشمندان برجسته غربی مثل گالن، چوسر و راجر بیکن در این خصوص تحقیقات مفصلی کردهاند و به نتایج باارزشی رسیدهاند. اما این دانش زمانی به اوج رسید که زیربنای اصلی آن در 15اکتبر 1741 در شهر زوریخ سوئیس توسط دانشمند علم الهیات و فلسفه به نام «یوهان کاسپر لاواتر» پایهگذاری شد. بعد از آن دانش چهرهشناسی بهصورت علمی در دانشگاهها و کالجها دنبال شد و در دهههای آخر قرن بیستم به دانشی قابل اعتماد در دنیا تبدیل شد».
7 را به نشانه تغییر بگیر
آنطور که آقای حمیدی میگوید چهرهشناسی این توانایی را دارد تا از طریق اشکال و خطوط چهره، اعضای بدن، گروه خونی، زمان و مکان تولد و هزار و یک چیز دیگر به شما بگوید که چه روحیات و استعدادهایی دارید؛ «به طور کلی 14نوع چهره داریم که با توجه به اعضای چهره تقسیمبندی میشوند؛ مثلا 21نوع ابرو داریم، 19 نوع بینی و چند جور لب و... 40درصد خصوصیات افراد در چشمشان نهفته است؛ در چیزهایی مثل حالت مژهها، گوشه چشم، سفیدی چشم و... جمجمه و پیشانی از نظر چهرهشناسان به چندین ناحیه تقسیم میشوند که هر کدام حرفی برای گفتن دارند».
چهرهشناس باید تکتک این اعضا و انواع آن را بشناسد و از ترکیب آنها با هم به یک خصوصیت پی ببرد؛ کار حساسی هم هست چون اگر یک تشخیص اشتباه بدهد، همه چیز بههم میریزد و خصوصیات اخلاقی چیز دیگری میشود؛ «اینکه بعضیها میگویند شما این بینی را دارید، پس دارای این خصوصیت هستید اشتباه است.
مجموع موارد به ما شناختی از روحیات و خصوصیات یک شخص میدهد که در واقع اصلیترین و سختترین قسمت کار است. مثلا چشم میشی نشانه آدم مهربان است. ما نگاه میکنیم که آیا سایر اعضای چهره هم این موضوع را تایید میکنند یا نه؛ چون ممکن است بخشی از چهره این ویژگی را نقض کند».
بخشی از خصوصیات، ارثی هستند و با ژن منتقل میشوند. مثلا اگر شما شبیه مادرتان باشید، قطعا برخی خصوصیات او را دارید؛ «دوقلوها اغلب روحیات شبیه بههم دارند. بخشی از ویژگیها هم اکتسابی است و فرد در طول زمان آنها را کسب میکند. میتوان گفت چهره افراد هر 7سال یک بار تغییر میکند. بعضی خطوط چهره از آینده میگویند و بعضی گذشته شما را رو میکنند».
زمان و مکان تولد هم در اینکه چه روحیهای داشته باشید، مؤثر هستند؛ «قاعدتا آب و هوای گرم جنوب فرد را از کسی که ساکن آب و هوای سرد و خشک کوهستانی است، متمایز میکند».
اینکه شما در چه سال و ماه و روز و حتی ثانیهای به دنیا آمدهاید هم اهمیت دارد؛ «در هند زمان تولد بچه را با زمانسنج ثبت میکنند تا ثانیهای جابهجا نشود». گروه خونی هم مهم است؛ «مثلا افراد دارای گروه خونی O+، افراد شاد، پرانرژی و فعال هستند». البته جناب چهرهشناس تاکید میکند که باز هم در این قضیه، ترکیب صحیح تمام موارد اهمیت زیادی دارد.
زشت و زیبا
«داستانی هست که میگوید وقتی داوینچی میخواست تابلوی «شام آخر» را بکشد، رفت روی آدمها تحقیق کرد تا یک چهره خوب را پیدا کند و بهجای حضرت مسیح بکشد. برای این کار به دهکدهای رفت و از مردم آنجا خواست تا بهترین فرد دهکده را به او معرفی کنند. آنها هم کسی را به او نشان دادند و گفتند او بهترین است.
داوینچی چهره آن شخص را کشید. بعد از مدت نسبتا زیادی نقاش قصه ما برای پیدا کردن بدترین فرد به زندانی میرود و زندانبان جانیترین فرد آنجا را به او معرفی میکند. اما وقتی میخواهد چهره او را به تصویر بکشد، میبیند که آن شخص او را میشناسد و دارد با او سلام و علیک میکند. نقاش متعجب میپرسد که تو من را از کجا میشناسی؟
مجرم میگوید من همان کسی هستم که چندی پیش تصویرم را بهعنوان بهترین فرد روستا کشیدی. پلیدی اخلاق و کردار فرد، حالات و خطوط چهره او را به زشتی کشانده بود. این است که زشتترین و زیباترین فرد در تابلوی شام آخر یکی هستند».
پوریا حمیدی این قصه را تعریف میکند تا برسد به یک جمله خانمانبرانداز؛ «هرچقدر فرد زیباتر باشد، خصوصیات اخلاقی بهتری دارد». اول فکر میکنیم خوش به حال خوشگلها! ولی بعد کم نمیآوریم و میگوییم؛ «اما خیلی از افراد زیبا بداخلاقند!» میگوید: «بله، درست است.
اولا این حرف من مطلق نیست؛ یعنی افراد زیبایی هم هستند که بداخلاقند، بعد هم اینکه تعریف زیبایی در علم چهرهشناسی با تعریف عموم متفاوت است؛ یعنی مثلا عامه مردم فکر میکنند بینی زیبا، بینیای است که صاف و ظریف و سر بالا باشد، در حالی که در چهرهشناسی اینطور نیست؛ بهترین نوع بینی بزرگترین و گوشتیترین آن است! یا دهان هم همینطور؛ یعنی دهان بزرگ بهتر است البته نه به بزرگی نهنگ! بزرگی به قاعده.
از این گذشته، ممکن است در چهره زیبا هم نکتهای وجود داشته باشد که آن خصوصیات خوب را نقض کند.
مجموع اجزای چهره برای ما تعیینکننده است». راستی کسانی که جراحی زیبایی میکنند، بهتر است عکس قبل از عمل خود را داشته باشند چون چهرهشناسها روی بینیای که عمل شده باشد حکم نمیکنند؛ «ما عضو عمل شده را نادیده میگیریم. البته بقیه اجزا آنقدر حرف برای گفتن دارند که صدمهای به اصل ماجرا نزند».
در خدمت سیاستمداران
به نظر شما چقدر میشود به چنین علمی اعتماد کرد؟ اصلا قابل اعتماد است یا تنها یک شوخی و تفریح علمی است؟ «چهرهشناسی آنقدر علمی و دقیق است که در بسیاری از کشورهای اروپایی حرف آخر را دانشمندان این علم میزنند. علاوه بر چهرهشناسان، خطشناسان و شخصیتشناسان هم جایگاه ویژه خود را دارند.
در انتخابات، در استخدام شرکتهای بزرگ، در جرمشناسی، در سازمانهای امنیت و اطلاعاتی مثل سیا و... این افراد نقش مهم و تأثیرگذاری دارند. هرچند که در همین کشورها، چندین سال پیش موجی از مخالفت از سوی سران حکومتها بهپا شد که اساس و علمی بودن این دانش را زیر سؤال میبرد اما در انتها این حاکمان بودند که مغلوب دانش شدند.» در ایران اما موضعگیری نسبت به این قضیه وجود ندارد. البته عجیب هم نیست، چون وقتی چیزی نبوده، نسبت به چی باید موضع گرفت؟
چشم برزخی ندارم!
آیا شما گزارش ما را باور کردید؟ پوریا میگوید: «اغلب افرادی که به من مراجعه میکنند، با یک علامت سؤال بزرگ روی سرشان پیش من میآیند. وقتی هم که از در وارد میشوند و من را میبینند، علامت تعجبی هم به علامت قبلیشان اضافه میشود. باورشان نمیشود کسی به سن و سال من بخواهد تحلیلشان کند. یک بار آقایی پیش من آمد تا ویژگیهای او را بنویسم.
در چنین مواردی من معمولا توضیحی راجع به این علم به فرد میدهم و اگر بخواهد چند تا از خصوصیاتاش را برایش میگویم. این آقا از در که وارد شد، من از حالاتش فهمیدم که با این قضیه مخالف است.
من هم در اینجور مواقع نکات خیلی ریز و حساس را بیان میکنم. مثلا به او گفتم پدر و مادر شما خیلی با هم مشاجره دارند و... همینطور که این حرفها را میزدم، یکدفعه آن آقا با تعجب و احترام زیاد گفت آقا، شما چشم برزخیتان باز است؟ :... من هر چه به او میگفتم من علم لدنی و چشم برزخی ندارم و این علم است، باور نمیکرد!»
حقیقت این است که مقوله چهرهشناسی به عنوان یک علم با چشم برزخی و تواناییهای عرفانی کاملا فرق میکند.
ازدواج چهرهها
آقای حمیدی در یک مؤسسه فرهنگی خانواده فعالیت میکند و افراد علاقهمند یا معرفی شده توسط مشاور و... را تحلیل میکند؛ «چون اینجا یک مؤسسه مشاوره و همسریابی است، بیشتر زوجهای جوانی که قصد ازدواج دارند، به من مراجعه میکنند تا ضمن تحلیل شخصیتشان، معلوم شود که بهدرد هم میخورند یا نه. بعضی از آنها به دلیل ویژگیهاشان اصلا برای هم مناسب نیستند و این مطلب را من یا مشاور مؤسسه به آنها میگوییم.
این دانش یک برتری نسبت به روانشناسی دارد؛ در این علم بدون اینکه سؤالی از شخص پرسیده شود، فرد تحلیل میشود و بنابراین احتمال کذب یا عدم شناخت صحیح در آن پایین میآید. برای همین، هم به فرد و هم به مشاور کمک بزرگی میشود.
برخی افراد هم هستند که تنها به خاطر شناخت بهتر از خود یا استعدادهایشان به من مراجعه میکنند. من خودم در طول تحصیل، به شناختی از ویژگیهای شخصیتیام رسیدم که برایم شگفتآور بود. البته این را هم بگویم که تا وقتی خود شخص نخواهد، به دید چهرهشناسی به او نگاه نمیکنم. تازه آن وقت اگر خیلی اصرار کند و اگر ظرفیتاش را داشته باشد، عیبهایش را میگویم. شاید باورتان نشود اما هنوز به پدر و مادرم با دید چهرهشناسی نگاه نکردهام».
چهرهشناسی علم است یا خرافه؟
فیزیونومی یا چهرهشناسی یک علم نیست اما خرافات هم نیست. در واقع در نوشتههای رسمی و مقالات روانشناسی و روانپزشکی از این کار و اطلاعات مربوط به آن به عنوان یک «شبه علم» یاد میشود. در فرهنگ «و بستر» در مدخل فیزیونومی آمده است: «هنری که بر مبنای چهره یا خصوصیات فیزیکی پی به روحیات، شخصیت و خصوصیات رفتاری فرد ببرند.»
میشود گفت دانش فیزیونومی یا چهرهشناسی، نوعی تجزیه و تحلیل است که ارتباطات بین 2 پدیده را بررسی میکند؛ ظاهر فرد و شخصیت او؛ بیرون و درون. از یک هزار سال قبل از میلاد مسیح، چهرهشناسی در آسیا رواج داشته است و به عنوان یک علم شناخته میشد؛ براساس آن تصمیمگیری میشد، آینده افراد پیشبینی میشد و متناسب با ویژگی هر کس شغل تعیین میشد. حتی در دوره هنری هشتم در انگلستان، قانونی تصویب شد که از چهرهشناسی حمایت میکرد.
آن زمان، دوره پیشرفت فیزیونومی بود و متخصصان این دانش معتقد بودند میتوانند شخصیت، روحیات، احساسات عاشقانه و حتی چیزهایی مثل واکنش فرد به اقدامات یا حتی عاقبت و آینده او را هم براساس ظاهر و چهرهاش پیشگویی کنند.
در قرن 18 و 19 فیزیونومی در بین اهل علم رواج داشت اما به جای روان شناسان و پزشکان، این فیلسوفان بودند که به این قضیه میپرداختند. یوهان کاسپارلاواتر- دوست صمیمی گوته- و سرتوماس براون بر مبنای نوشتههای یک ایتالیایی به نام گیمبا تیستا دلاپورتا این دانش را گسترش دادند.
فیزیونومی بیشتر براساس قالب جمجمه انجام میشود و بعد به خصوصیاتی مثل ابرو، چشم، پوست صورت، رویش مو و بقیه خصوصیات ظاهری میپردازد. اما حتی تغییر هرکدام از این اجزا هم میتواند نشاندهنده خصوصیات رفتاری باشد.
طرفداران این هنر برای توجیه علمی این قضیه به ژنتیک پناه میبرند و معتقدند زمینه ژنتیک افراد، نژاد، نیاکان و احتمال گرفتاری به بیماریهای ژنتیک خاص (مثلاً سندرم داون) را میتوان از طریق چهرهشناسی بررسی کرد؛ اگرچه خود آنها هم معتقدند میزان درستی گزارههای مختلف با هم فرق میکند و در نژادهای مختلف تفاوت دارد و باید مطالعات بیشتری انجام شود.
آنها معتقدند در مورد چهرهشناسی هم مثل خیلی از علمهای واقعی دیگر نمیتوان راجع به هیچ چیز 100درصد مطمئن بود و همانطور که الان در روانشناسی و روانپزشکی برای شناسایی شخصیت به مطالعه رفتار، ادبیات خود و زمینه خانوادگی و ژنتیک وی میپردازند، چهرهشناسی هم باید در مورد آنها انجام شود؛ یعنی شکل ظاهری فرد میتواند حداقل تا حدودی شخصیت او را شکل دهد یا حتی شخصیت میتواند ظاهر فرد را تغییر دهد.
همه اینها شاید کمی عجیب به نظر برسد اما حتی مخالفان چهرهشناسی هم این روزها نمیتوانند آن را به راحتی رد کنند و آن را کنار خیلی از علوم جدیدی گذاشتهاند که میگویند باید راجع به آنها بیشتر تحقیق شود.
اما هنرمندان و نویسندهها ترجیح دادهاند زیاد معطل نشوند و زودتر به سراغ این پدیده رفتهاند. ردپای چهرهشناسی و نویسندهها هماکنون در بسیاری از آثار بالزاک، چارلز دیکنز، توماس هاردی، شارلوت برونته، اسکاروایلد و ادگار آلنپو به چشم میخورد.