نخستين پاسخي كه شايد به ذهن برسد آزادي عمل است. راجع به كارمندي هم نخستين ايدهاي كه به ذهن ميرسد اين است كه اگر كارمند شوم امنيت شغلي بيشتري دارم. در عين حال، بعضي از فاكتورهاي تحصيلي و كاري در كارمندي و برخي ديگر در شرايط كار آزاد مفيدتر بهكار ميآيند. بهطور مثال بازده هزينهاي كه براي تحصيل ميكنيم، در كسب و كار آزاد بيشتر است چون وقتي كسب و كار آزاد داريم و ميرويم هزينهاي براي آموزش خود ميكنيم، بازده بهتر و سريعتري ميتوانيم از آن داشته باشد، ضمن اينكه وقتي ما براي خودمان كار ميكنيم، از ايدهها و خلاقيتهايمان هم براي رشد بهتر ميتوانيم استفاده كنيم. شايد به همين دليل هم هست كه بازده تحصيل در كارآفرينها بالاتر است.
- آزاديعمل واقعيت ندارد
اجازه بدهيد نام اين دو پاسخي كه در بالا مطرح شد را بگذارم افسانه. افسانه آزادي عمل و امنيت. سؤال اين است: اگر من كسب و كار آزاد داشته باشم واقعا آزادي عمل بيشتري دارم؟ جواب، هم بله است و هم نه. شما فرض كنيد يك كار دولتي يا كارمندي مشخص داريد. ۸ صبح ميرويد ۴ بعد از ظهر كارتان تمام ميشود. از كار كه بيرون ميآييد وقتتان براي خودتان است يا نه؟ حالا بنده خدايي كه كار آزاد ميكند چه؟ ظاهرا اينطور است كه تصميم با خودش است اما واقعا اينطور نيست. از يك طرف ديگر در كسب و كار آزاد من تصميم ميگيرم چه كارهايي بكنم اما مسئوليت و ريسكپذيرياي كه دارد اتفاقا ممكن است آزادي عملم را بگيرد. افسانه دوم افسانه امنيت است. واقعا كارمندها امنيت بيشتري دارند؟ يعني اينطور نيست كه كسي كارمند را بيرون كند؛ بهويژه الان كه قراردادهاي بلندمدت كمتر با كسي بسته ميشود؟ امنيتي كه ما فكر ميكنيم، در كارمندي هم وجود ندارد. اما حسش وجود دارد. آدمها شوق كارآفريني دارند و شوق كسب و كار آزاد دارند، براي اينكه حس ميكنند آزادي عملشان زياد است. آدمها شوق كار دولتي دارند براي اينكه حس ميكنند امنيتشان زياد است. اين حس خوب است. اينكه من حس كنم آزادي عمل دارم اما اگر آزاد هم نباشم، خب، اين اتفاق بدي نيست چون امنيت يك حس است. ولي آيا در عالم واقعيت واقعا اينگونه است كه يك كارمند صرف اينكه استخدام شد، ديگر براي هميشه آنجا باقي ميماند؟ بهنظر من اين اتفاق لزوما نميافتد.
- كدامش بهتر است؟
كسب و كار آزاد يا كارمند شدن؟ بهنظر من اين سؤال را بايد خيلي بررسي كنيم تا يك سؤال درست و حسابي بشود. يكياش اين است كه من كدام فرصتها را دارم. يك وقتي هست كه من اصلا امكان كارمند شدن ندارم. چه كاري است كه حالا اين سؤال را از خودم بكنم؟ الان اين موضوع در جامعه ما وجود دارد. خيليها، كسي نيست كه استخدامشان كند و بيكار ماندهاند. اين آدم تلاشاش را كرده و رفته دنبال كار و يكسري مهارتها شايد براي خودش كسب كرده منتها كسي استخدامش نكرده. خب، اينكه اصلا فرصت كارمندي ندارد. پس اين سؤال براي اين فرد انحرافي است. برعكسش هم هست. من ممكن است اصلا فرصت كارآفريني نداشته باشم كه البته اين گزينه كمتر براي آدمها پيش ميآيد. هرچند اتفاقاتي ممكن است بيفتد كه واقعا يك فرد اگر وارد كارآفريني شود، موفق نخواهد شد. ما بايد دقت كنيم كه هدف از كار، كارآفرين شدن يا كارمند شدن نيست. هدف از كار، كسب رضايت شخصي، مفيد بودن و موفقيت است. حالا من بايد ببينم كه اگر كارمند شوم مفيدتر و موفقتر هستم يا كسب و كار آزاد داشته باشم؟ در عين حال، از كدام رضايت بيشتري خواهم گرفت؟ پاسخ اين سؤال براي همه آدمها يكسان نيست.
- تجربه اندوزي با كارمندي
تجربه اندوزي با كارمندي يك مدل رايج است كه خيلي از افراد سعي ميكنند از كسب و كارهاي تثبيت شده بهدست بياورند. اين تركيب كردن همزمان كار كارمندي و كار كردن براي خود، مدل بدي نيست. يكي از بحثهايي كه در كارآفريني مطرح است اين است كه خيلي از افراد وقتي مدتي كار ميكنند و بهاصطلاح كار را ياد ميگيرند، تازه شوق و ميل اين را پيدا ميكنند كه بتوانند كار آفريني كنند. تستهايي وجود دارد راجع به اينكه چهكسي براي كارآفريني مناسب است و چهكسي براي كارمندي. واقعا اينطوري است كه بعضي از افراد آنقدر تواناييهاي اجتماعي، ذهني و عاطفي دارند كه در هركاري اگر وارد شوند، ميتوانند ادامه بدهند و اطلاعاتش را كسب كنند و شبكههاي لازم براي آن را شكل داده و موفق شوند. عدهاي هستند كه يك سطح پايينترند و بعد از اينكه آموزش ببينند ميتوانند اين كارها را انجام بدهند. عدهاي هم هستند كه در حوزه تخصصيشان اگر آموزش ببينند ميتوانند كار كنند. عدهاي هستند كه با كمك گرفتن در حوزه تخصصيشان ميتوانند كار را انجام دهند. همينطور ميآيد تا اينكه عدهاي هم هستند كه نميتوانند كسب و كار راه بيندازند. به هر صورت چنين تستي وجود دارد. البته هيچ كدام از تستهاي علومانساني اينطور نيستند كه نتيجهشان كاملا درست باشد، بلكه شما را راهنمايي ميكند.
- از كجا بفهميم؟
نكتهاي كه در مورد كسب و كار شخصي وجود دارد اين است كه شما بايد بتوانيد تمام جنبههاي كسب و كار شخصي را انجام دهيد تا موفق باشيد؛ يعني بايد بتوانيد بفروشيد و بعد بتوانيد بخريد، بتوانيد تعامل برقرار كنيد، بتوانيد قيمتگذاري كنيد. بايد همه اين كارها را بتوانيد انجام دهيد. در هركدام كه لنگ بزنيد كسب و كارتان راه نميافتد. اما توي كار كارمندي اينطور نيست. من ميتوانم يك تخصص خيلي خوب داشته باشم و دلم هم نميخواهد كه مجموعه تخصصها را شكل بدهم. ميروم جايي در يك سازمان (جايي كه مناسب من باشد) قرار ميگيرم و كاري كه ميتوانم را انجام ميدهم. اگر من آدمي هستم كه نميتوانم به راحتي آن اطلاعاتي كه احتياج دارم را بهدست بياورم، ممكن است آدم مناسب كارآفريني نباشم. بعضي وقتها پدر و مادرها وقتي ميخواهند خيلي آزادمنشانه رفتار كنند، ميگويند بچه هرچه دوست دارد برود بخواند. من يك سؤال دارم. از كجا چيزي را كه نرفتهام، بفهمام دوست دارم يا نه؟ يك اصول و موازيني هست كه مثلا من استعدادهايم با چه حوزهاي همخواني دارد. اينكه من ميتوانم كارآفرين شوم يك بحث ديگري است. يك كسي را ميبينيد ميتواند در ۱۵ سالگي كارآفرين شود. در ايران تحقيق كردهاند كه بيشتر آدمهايي كه موفق بودهاند حول و حوش ۳۵سالگي كسب و كار شخصي و موفق خودشان را راه انداختهاند؛ يعني طرف سالها خاك بازار خورده يا در شركتي كاركرده، روابط، اعتبار و دانشي كسب كرده، حالا دارد استفاده آن را ميبرد.
- قاعده بازي چيست؟
براي اينكه چهكسي در چه شرايطي ميتواند كارآفرين باشد، قاعده خاصي ندارد ولي بهطور كلي كارآفريني و كسب و كار آزاد، هوش هيجاني خاصي را براي موفقيت ميطلبد. در بعضي از كشورها بهخصوص در كشورهاي پيشرفته، متوسط درآمد كارمندها بيشتر از كارآفرينهاست. البته در بعضي از كشورها هم برعكس است. در كانادا براساس آخرين آمار، درآمد كارمندها بيشتر از كارآفرينهاست. دليلش هم اين است كه خيلي از كارآفرينها نابود ميشوند يا درآمد ندارند يا با درآمد خيلي كم كار ميكنند. يكي از خوبيهاي كارآفريني اين است كه سقف ندارد. تا جايي كه استعداد و ايده داريد ميتوانيد بالا برويد. از آن طرف سقوطش هم كف ندارد! شايد امنيتي كه همه افراد از آن ميگويند همين پايين نيفتادن است. در يك رنجي ميتوانند زندگي كنند و خيلي پايينتر نيايند. يادمان باشد، امنيت شغلي امروز، از مهارت و يادگيري بهدست ميآيد. مهارتهايتان را مرتبا بهروز كنيد كه اگر اينجا كار نبود، فردا بتوانيد زودتر كار ديگري پيدا كنيد. واقعا خيلي از شركتهاي بزرگ را كسي فكر نميكرد هيچوقت تعطيل شوند و تعطيل شدند، افرادشان هم تعديل شدند. من اگر بخواهم بگويم كه كارآفريني چه ويژگيهايي دارد، مهمترين چيزي كه بهنظرم ميرسد اين است كه فرد، آمادگي اين كار را داشته باشد. من اگر كاري را بلد نيستم، اگر آمادگي ريسك كردن، آمادگي پذيرش مسئوليت و تحمل ابهام را ندارم، طبيعتا نبايد وارد كارآفريني شوم.
نظر شما