دوشنبه ۱۴ دی ۱۳۹۴ - ۰۷:۴۵
۰ نفر

همشهری دو - محمود قلی‌پور: ناصر آمد توی اتاق کار و بی‌آنکه به کسی نگاه کند، سلامی گفت.

همكارانش نگاهي به او كردند و جواب سلام دادند. آقاي محمدي كه از همه بيشتر با او دوست بود، گفت: «چرا برزخي؟ چي شده ناصر؟» ناصر كتش را در آورد و همانطور كه روي رخت‌آويز آويزان مي‌كرد گفت: «فقط ادعا، فقط شعار، فقط حرف‌هاي قشنگ‌زدن اما پاي عمل كه مي‌شه همه اون شعارها دود مي‌شه و مي‌ره هوا.» نشست پشت ميزش و گفت: «اينجوري نميشه.» آقاي محمدي گفت: «با نماينده مجلس قرار داشتي يا وام مي‌خواستي كه اينجوري از شعار و وعده و وعيد ناراحتي؟» از خنده بقيه همكاران، ناصر هم به خنده افتاد. كمي كه خنده روي لب‌هايش نشست، گفت: «نه آقا، به‌نظرم مشكل از پايه هست. مشكل از خونه من و شما شروع مي‌شه، از خود من، از خود شما.» آقاي محمدي گفت: «بگو مشكل من و شما چيه؟»

ناصر همانطور كه داشت ميزش را مرتب مي‌كرد، گفت: «دارم براي دخترم جهيزيه مي‌خرم، مي‌گم آقا بريم جنس ايراني بخريم.مي‌گه نه، فقط فلان برند ژاپني، اروپايي و كره‌اي. مي‌گم قبول اونها هم خوبند اما اين اجناس ايراني هم خوبند. اصلاً جداي از خوبي، اگه ما از اين توليدكننده داخلي نخريم، خب معلومه بعد يه مدت فروش‌اش پايين مياد، شركتش ورشكست مي‌شه و كلاً هزار تا مشكل اقتصادي به‌وجود مياد.» آقاي محمدي بي‌درنگ گفت: «يخچال خونه‌ خودت ايرانيه؟» ناصر ناگهان نگاهش را از ميز، سمت آقاي محمدي چرخاند و چيزي نگفت، آقاي محمدي گفت: «تلويزيونت چي؟ ماشين لباسشويي، بخاري، اجاق گاز، ايراني هستند؟» ناصر سكوت كرد و به آقاي محمدي خيره بود. آقاي محمدي داشت از اتاق خارج مي‌شد، گفت: «همه‌تون چايي مي‌خوريد؟» و بعد از اتاق خارج شد.

آقاي محمدي كه از آبدارخانه برگشت، گفت: «آره ناصرخان، هيچ‌كس شعار نمي‌ده جز خودمون. اتفاقا با تو موافقم كه بايد از خودمون شروع كنيم. از خانواده خودمون هم نه، از خود خودمون.» صداي زنگ تلفن همراه آقاي محمدي كه بلند شد، ناصر به آقاي محمدي نگاه كرد، تلفن همراهش ايراني بود.

کد خبر 320381

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار مهارت‌های زندگی

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha