جلسه معارفه کلاسهای مؤسسه اینجا برگزار میشود؛ یک آپارتمان نوساز، انتهای کوچه بنبست. مردی کت و شلواری با مو و ریش بلند، در را باز میکند و شاگردها را به تنها اتاق آپارتمان میبرد؛ 2 ردیف صندلی 5 تایی توی کلاس هست، اینجا، کلاس مؤسسهای است که کارش آموزش جادو و جنبل است؛ از وردخوانی و رمل بگیر تا طلسمها و تعبیرخواب و علمالواح!
کلاس با معرفی مباحث تدریس شروع میشود؛ 12 تا جزوه که هر کدام با قیمتی بین 5 تا 30 هزارتومان، -جدا از شهریه کلاسها- به متقاضیان فروخته میشوند؛ جزوه علم اعداد، علم الواح، جزوه علم رمل، جزوه علم نجوم، جزوه علم اذکار، جزوه فنگشویی و...
کافی است کمی از صفحات جزوهها را ورق بزنید تا دستتان بیاید توی این علوم شبه غریبه دقیقا قرار است با چه مباحثی سر و کار داشته باشید؛ مثلا علم عدد میخواهد بگوید توی دنیا هر چیزی بر پایه عدد است و به کمک آن میشود موکلها یا خادمان را پیدا کرد.
با علم جفر و علم رمل میتوانید آینده را پیشگویی کنید. با علم لوح قرار است جداول ماتریس مانندی را طراحی کنید و با این جداول به هدفهای دستنیافتنیتان برسید! در قسمت دیگر جزوات، دعاها و ذکرهای مشکلگشا و معجزات آنها آمده؛ چطوری با دعا در کنکور قبول شوید؛ چطوری با ذکر و دعا، یک شبه یکمیلیونتان را بکنید یک میلیارد؛ چطور با ذکر توی مسائل شغلیتان موفق باشید!
در ادامه این توضیحات هم به این نکته اشاره شده که به جای اینکه به افراد حقهباز، تحت عناوین «دعانویسی» و «عریضهنویسی» و «طلسم» و... پول کلانی بپردازید بدون اینکه نتیجهای بگیرید، میتوانید از مجموعهای که در این زمینه تهیه شده و «معجزه اذکار» نام گرفته است، استفاده کنید!
وقتی سرکلاس بنشینید، توجیهتان خواهند کرد که چطور میشود از این جزوه برای رفع مشکلات مختلف و باطل کردن سحر و جادو و رفع مشکلات زن و شوهری استفاده کرد.
در کنار جزوات، سیدیهایی هم تدوین شده که روی میز خانم دفتردار چیده شدهاند؛ «مجموعه علم حروف، طریقه یافتن موکلها، طریقه ارتباط با جن و اعمالی جهت کارگشایی و...»، «مجموعه علم نجوم و ستارهشناسی، مطالبی جالب در مورد اصطلاحات مهم نجوم مانند شرف در شمس، قمر در عقرب و...» و اینکه در چه روزهایی چه اعمالی باید انجام شود و جدول ساعات طالع برای دعانویسی و بسیاری مطالب جذاب و خواندنی دیگر به قیمت 15 هزار تومان.
چه میکنند اینها؟
فروش اینترنتی هم دارند؛ یعنی یک آگهی گذاشتهاند توی اینترنت و جزوههایشان را از این طریق میرسانند به دست متقاضیها. توی آگهیها اسمهای عجیب و غریبی را میشود دید؛ اسمهایی مثل کیمیا، لیمیا، هیمیا، سیمیا و... جلوی هر کدام از این عنوانهای خفن هم توضیحاتی نوشتهاند.
مثلا در تعریف علم هیمیا آمده: «این علم تسخیرات باشد که از معرفت به احوال سیارات سبعه از حیث تصرف آنها که فواعل علویاند در قوابل سفلی اثر دارند و موضوع آن دعوات و خواتیم و نجولات آنها و تسخیر روحانیات و عزایم جنیان و معرفت اقداح و منازل و افسونها و احراز است». حالا اینکه منظور از این جملات قلنبه سلمبه چیست، خدا میداند.
در کنار این جزوهها برای آنهایی که خیلی عشق جادوگریاند، کلاس حضوری هم دایر شده است. دورههایی مثل «علم حروف» که قرار است طریقه یافتن موکلها و ارتباط با جن و اعمالی در جهت کارگشایی را به شما یاد بدهد. علم جفر و مدیتیشن تبتی و هندی هم البته برای علاقهمندان هست.
اگر بخواهید درباره این کلاسها بیشتر بدانید، باید خدمتتان عرض کنیم که در توضیح آنها در سایت مؤسسه آمده: «موکل در لغت به معنی نگهبان و محافظ است. در مسائل دعانویسی و طلسم و جادو از موکل استفاده میشود». آیا میدانستید موکلها خودشان 2نوعند؟ «موکلها بر 2نوعند؛ موکلهای آسمانی که همان فرشتهها هستند و موکلهای زمینی که معمولا جنها هستند. هر حرف، هر نام، هر شب و... دارای موکل مخصوص به خود است». مثلا اسم موکلهای (خادمان) شب به این صورت است:
شنبه: شمعون/ کسفیائیل/ للطهطیل
یکشنبه: دعوان/ روفائیل/ فهططیل
دوشنبه: خراش/ جبرائیل/ لفهططیل
و آنها قرار است توی این کلاسها درباره طریقه یافتن این موکلها و چگونگی کمک گرفتن از آنها برایتان حرف بزنند. البته برای این کار باید بین 150 تا 500هزار تومان ناقابل پول خرج کنید. آخرش هم بروید گوشه خانه آنقدر ورد بخوانید تا شاید عمل کند و بتوانید گره کار ملت را باز کنید!
نفری 2 بال!
قدیمترها، اساتید شاگردانشان را ماهها میدواندند تا از استحکامشان مطمئن شوند اما امروز توی کلاسهای مؤسسهای مثل این، در طول یک ترم 6 هفتهای میخواهند روش نگارش جداول جفر جامع را به شاگردها یاد بدهند. میگویند: «حتما خود فرد باید این جداول را پر کند ولی 3 – 2 سال نحوه پر کردناش طول میکشد». در عین حال میگویند: «همین جداول به صورت آماده هم توی بازار با قیمت حدود 100 تا 200 هزار تومان فروخته میشود».
«رازهای پرواز» از نظر آنها یعنی یک بال دانش و یک بال قدرت. و نظر استاد کلاس معارفه این است که «اساسا هر کسی میتواند در راه دانش گام بردارد حتی اگر آن دانش در کسب فیوضات الهی باشد».
بهمن تهرانیان ـ جامعهشناس ـ این نگاه را رد میکند: «در آموزش قدیم، یک حالت تعلیم و تزکیه با هم بوده؛ استادهای قدیم فقط برایشان مهم نبوده که بیایند یک تعداد واحد را در یک تعداد ترم مشخص درس بدهند و بروند بلکه خود شاگرد هم برایشان مهم بوده. ولی الان در چنین مؤسساتی اینطور نیست و وقتی آموزش عام شد، طرف حق دارد هر چیزی را یاد بگیرد و دیگر کاری ندارد به جنبههای اخلاقی و معرفتی قضیه. یکجور رویکرد پست مدرن به سنت که میخواهد همه چیزهای سنتی گذشته را – حالا به هر قیمتی – قابل استفاده برای عوام کند».
هزار راه نرفته
کلاسهای این مؤسسه به صورت تک نفره بین یک استاد و یک شاگرد برگزار میشود. استاد، خانمی است که – اتفاقا اسم کوچکش هم «مهربان» است – مینشیند آنور میز و مثلا در مبحث علم جفر برایتان حرف میزند؛ «جفر در واقع به معنی پوست بزغالهای است که وسیع باشد و چیزهای زیادی را در خودش جا بدهد».
کاربردهای علم جفر برای کسانی که باورش دارند، اینهاست: «شرایط برآورده شدن آرزوها، بهبود بیماریها با خواندن دعا، زمانهای خوش شگون و بدشگون، شمارههای آریایی، لرزشی، مادی و شمارههای نیرومند و...».
خانم «مهربان» 2ساعت در هفته برای شاگرداناش مباحثی از این دست را تدریس میکند و باقی روزهای هفته، ولشان میکند به امان خدا تا به قول استاد کلاس معارفه «هر فرد روش سلوکی خودش را پیدا کند!». و انگار دیگر این زیاد مهم نیست که یک شاگرد در طول هفته چطور میتواند از پس درک مباحث سنگین جادوگری بربیاید!
استاد کلاس معارفه که اعتقاد دارد شاگردها از این شیوه تدریس راضیاند، این را ناگفته نمیگذارد که «تمام کسانی که به کلاسهای ما آمدند، از جزوههای ما استفاده درست کردند و خودشان زنگ میزنند و به خاطر تحولات مثبت زندگیشان از ما تشکر میکنند!».
اگر بخواهید پی انگیزه شاگردان این کلاسها را بگیرید، به حرفهای آقای تهرانیان میرسید که «اکثر این افراد دنبال حس تمایز از بقیه دور و بریهایشان هستند و مدرکی که از اینجور مؤسسات میگیرند این حس را به آنها میدهد که آنها از طبقات مرفه هستند و همچنین پرداخت مبالغ بالا، برایشان حس فخرفروشی میآورد.
این افراد تصور میکنند با تسلط به این علوم، زندگیشان یک شبه زیر و رو میشود و آینده دستشان میآید و میتوانند بفهمند که کجاها سرمایهگذاری کنند و مثلا برای کسی که در بازار بورس است، طبیعی است که بخواهد این علوم را یاد بگیرد تا در شغلش آیندهنگری داشته باشد. این دو تا، 2 ترکیب متناقضاند؛ یک نفر پی علوم سنتی میرود تا از پس امور جدیدش بربیاید!».
جنایت به شرط جادو
رمالها اگرچه برای مردم هیچ چیزی جز نکبت و افسون سیاه ندارند اما به هر حال یک پای ثابت صفحات حوادث روزنامهها هستند. در بساط آنها همه جور خلافی به چشم میخورد؛ از کلاهبرداریهای چند صد میلیونی گرفته تا تجاوز و آزار و اذیت، آدم ربایی و حتی قتل؛ قتلهایی که خواننده را میبرد به آخر دنیای هراس، خون و وحشت. اینها ماجراهایی است که به عنوان یک حوادثنویس شاهد آنها بودهام، آنها را بخوانید و باور کنید، واقعیت دارند.
ماسک سیاه برای اغفال 70 زن
بعضی وقتها موقع نوشتن بعضی پروندهها به خاطر وحشتآفرینی و حتی غیرقابل باور بودن آنها، مجبوری خودت را سانسور کنی، چرا که میدانی خواندن تمام ابعاد حادثه، خواب را از کله خوانندگانات میپراند. پرونده رمال سیاهی که همین هفته گذشته در قم به دار آویخته شد، از این دست پروندهها بود؛ پروندهای با ماجراهای وحشتناک و باور نکردنی؛ پروندهای از فریب بیش از 70 زن و دختر جوان که در مراسمی عجیب و آکنده از ترس و وحشت، به تحقیرآمیزترین شکل و به بهانه باطل شدن افسون سیاه زندگیشان، از سوی یک کارگر بیسواد مورد تجاوز قرار گرفته بودند.
پیگیری ماجرای اغفالهای باورنکردنی این رمال 49 ساله، وقتی کلید خورد که دختر جوانی به همراه 2 عمه خود به ستاد اجرایی امر به معروف و نهی ازمنکر بسیج قم رفت و در حالی که به شدت هراسان و وحشتزده بود، به تعریف بلای وحشتناکی پرداخت که مرد رمال بر سر او و عمههایش آورده بود؛ «چون خواستگار خوبی برایم نمیآمد بسیار عصبی و افسرده شده بودم.
وقتی موضوع را با عمههایم که آنها هم در ازدواج خودشان با مشکل مواجه بودند در میان گذاشتم، قرار شد 3نفری برای حل مشکلمان نزد رمال بسیار مشهوری به نام محمد برویم. وقتی به آنجا رفتیم، مرد رمال با گفتن اینکه ویزیتاش نیم میلیون تومان است، به هر کدام از ما برای مراجعه وقت داد».
دختر ادامه میدهد: «وقتی با فراهم کردن حق ویزیت 500 هزار تومانی رمال به تنهایی به خانه او رفتم، او در حالی که نقاب بسیار وحشتناکی زده بود، بعد از خواندن چند ورد، سیگاری به من داد و گفت برای تاثیر بهتر اوراد و شکسته شدن طلسم بدبختیام باید سیگار را بکشم.
من هم که به حرفهای او اعتماد زیادی داشتم، سیگار را کشیدم ولی دیگر چیزی نفهمیدم. وقتی به خودم آمدم متوجه بلای سیاهی که مرد رمال به سرم آورده بود شدم اما تا خواستم اعتراض کنم، مرد رمال گفت او مقام مرشدی دارد و کسی که به این مقام برسد به همه انسانها محرم میشود.
وی مدعی بود عمل سیاهی که انجام داده، بخشی از باطل کردن طلسم نکبتیای بوده که زندگی مرا در برگرفته و اگر این کار را نمیکرد، من به بیماریهای لاعلاج روحی و روانی مبتلا میشدم.
در حالی که به حرفهای این مرد شک کرده بودم، با گرفتن طلسمیکه برایم نوشته بود از دخمهاش خارج شدم اما زمانی که نزد عمههایم رفتم، متوجه شدم مرد رمال به آنها نیز تعرض کرده و آن موقع بود که فهمیدیم همه حرفهای او داستانی شیطانی برای فریب ما بوده است».
با این گزارش، با دستور ویژه مصطفى برزگرگنجى- دادستان قم- مرد رمال دستگیر و مشخص شد او به بهانه باطل کردن سحر و افسون بدبختی، بیش از 70زن و دختر جوان را مورد آزار قرار داده اما هیچ کدام از آنها از ترس آبرویشان شکایت نکردهاند.
مرد رمال که چند سال قبل هم به اتهام تجاوز به دختر دبیرستانیاش دستگیر شده ولی با پس گرفتن شکایت از سوی دختر آزاد شده بود، با اعتراف به دسیسه شیطانی و سیاه خود برای تعرض به زنان و دختران ساده لوح گفت: «چند سال پیش زمانی که کارگر ساختمانی بودم، رمالی را از مردی که با او دوست بودم آموختم و پس از آن بود که تصمیم گرفتم خودم به تنهایی دست به این کار بزنم».
وی ادامه داد: «در طول مدت فعالیتام در شهرهای ورامین، پاکدشت و قم، افراد مختلف و خصوصا زنان و دختران سادهلوح را فریب میدادم و با این ادعا که به مقامی رسیدهام که به همه محرم هستم، شروع به نوشتن خطوط نامفهوم روی بدنشان میکردم و در همین زمان به آنها تعرض میکردم».
با این اعترافات بود که رمال 49 ساله، از سوی قاضی شعبه اول دادگاه انقلاب اسلامی قم به عنوان مفسد فیالارض معرفی و به اعدام محکوم شد و 20 شهریور گذشته هم در قم به دار آویخته شد .
ناقوس مرگ «حبیب رمال»
اگر چه در بند و بساط رمالها همه نوع جرمی پیدا میشود اما در میان آنها، کمتر کسی را میشود به سنگدلی و بیرحمی درویش حبیب یافت؛ رمال جنایتکاری که علاوه بر فریب زنان و دختران جوان و مجبور کردن آنها به فرار از خانه، در جنایتی مرموز و وحشتناک، 4 مرید سادهلوح خود را که 3 زن جوان و یک مرد پزشک بسیار ثروتمند بودند، در ویلای خود در حوالی قزوین، قربانی نقشه شیطانی خود کرد و آنها را به طرز وحشیانهای کشت.
راز جنایتهای مرد رمال که سالها در تبت و چین فنون رزمى آموخته بود، تیرماه 82 و هنگامی فاش شد که وی به اتهام اغفال زنان و دختران جوان در کلاسهای آموزش جادوگری و دعانویسی و فنون رزمی، در محاصره پلیس تهران قرار گرفت.
در بازجوییها مشخص شد که این مرد 42 ساله دختران جوان را به بهانه یاد دادن رمالی به حلقه مریدان خود درآورده و آنها را وادار به فرار از خانهکرده و به 2 ویلای مخفی در شهریار و روستای دو دهه چای در حوالی کوئین قزوین میکشانده. آن موقع بود که او پرده از راز 4 جنایت مرگبار در ویلای قزوین خود برداشت.
وقتی کارآگاهان به ویلای مرگ رفتند، با اجساد 3 زن و یک مرد جوان روبهرو شدند که ناپدید شدن 3 نفر از آنها به نامهای ژیلا، الهام و سعید از مدتی قبل به پلیس اعلام شده بود و چهارمین نفر هم یک دختر فراری به نام لیلا بود که به عنوان مستخدم در این خانه اسیر شده بود.
وقتی با دستور قاضی عرفان- بازپرس دادسرای جنایی پایتخت - پیکر مقتولان از اتاقک زیرزمینیای که در آنجا دفن شده بودند، بیرون کشیده شد و تحت معاینه متخصصان پزشکی قانونی قرار گرفت، مشخص شد لیلا با ضربات جسمی سخت به قتل رسیده و 3 قربانی دیگر مسموم و سپس خفه شدهاند.
مرد رمال اگر چه در ابتدا مدعی بود او تنها قربانیان را نفرین کرده و آنها خودشان مردهاند اما سرانجام لب به اعتراف گشود و در آخرین ادعاهایش گفت که بعد از فریب دادن 4 مقتول، آن چنان آنها را به دنیای دروغین سحر و افسون کشانده که چشم و گوش بسته از او اطاعت میکردهاند و وقتی که بر آنها خشم گرفته و بهشان گفته گور خودشان را بکنند، همین کار را کردهاند و ساعاتی بعد هنگامی که به آنها دستور نوشیدن یک نوشیدنی مسموم و دراز کشیدن در گور را داده، باز هم اطاعت کردهاند و او نیز آنها را بعد از بیهوش شدن به قتل رسانده است.
با این اعترافات هولناک، در حالی که به نظر میرسید این ادعای حبیب رمال هم دروغ است، قضات شعبه دوم دادگاه کیفری استان قزوین، او را به 4 بار قصاص محکوم کردند و این حکم بعد از گذشت 4 سال درنخستین ماههای امسال به اجرا درآمد.
شمعهای سیاه «غلام رمال»
«شمعهای روشن»، نوآوری عجیبی بود که غلام رمال به کار برد تا طعمههای سادهلوح خود را مورد تجاوز قرار دهد.
دختر جوان بعد ازکلی پرسوجو در خیابان، خانه غلام رمال را پیدا کرده بود. او فکر میکرد طلسم سیاهی باعث شده برایش خواستگار نیاید وحالا با دوستش و مادر او به خانه این رمال مشهور آمده بود تا گره از مشکلش بگشاید.
جوان رمال بعد از شنیدن ماجرای او، مدعی شد که طلسم سیاهی زندگیاش را احاطه کرده و اگر طلسم در این اتاق باز شود مثل بختک میچسبد به زندگی دوستش. برای همین مادر دختر، او را با خود به پارکینگ خانه برد؛ جایی که با پارچههای سبز به شکل یک دخمه درآمده بود؛ دخمهای که چندین شمع در آن روشن بود و جز دود هیچ چیزی در آن دیده نمیشد.
مرد جوان شروع کرد به خواندن اوراد نامفهوم و میلهای فلزی را برای دور کردن ارواح و اجنه خبیث در هوا چرخاند. برای این طعمه ساده لوح خود از شیاطین و اجنهای گفت که او را نفرین کردهاند و از او خواست برای رهایی از بند آنها، بدون اعتراض به حرفهایش گوش کند؛«به شمعی که روشن است نگاه کن و ساکت بمان».
دختر جوان انگار لبهایش دوخته شده بود، تنها به شمعها نگاه میکرد و با گریه شاهد بلایی بود که بر سرش میآمد.
دختر جوان که از دخمه بیرون آمد، تمام زندگیاش را باخته بود و شرم داشت بگوید رمال، چه بلایی سرش آورده است. با این حال کابوسهای شبانه، چند روز بعد او را وادار کرد به کلانتری 121 سلیمانیه برود و از تجاوز رمال پرده بردارد.
با ورود پلیس به ماجرا و دستگیری غلام، وی علاوه بر اینکه اعتراف کرد با فریب زنان ساده لوح، ماهانه بیش از 2 میلیون تومان به جیب میزده، پرده از راز تجاوز به 6 دختر و زن جوان دیگر به بهانه شکستن طلسم آنها برداشت و به این ترتیب، قاضى شایسته - رئیس شعبه ۷۹ دادگاه کیفرى استان تهران - و 4 قاضى مستشار دادگاه، رسیدگى ویژه به این پرونده تلخ را در دستور کار خود قراردادند.
ورد جادویی نامرئی شدن
اگر با خواندن ماجراهای قبلی حالتان گرفته شده، حالا این پرونده بامزه رمالی را هم بخوانید و حالش را ببرید.
راز ورد جادویی مرد رمالی که ادعا میکرد با خواندن آن مسافران کشورهای اروپایی نامرئی میشوند، وقتی فاش شد که ماموران گیت پروازهای خارجی فرودگاه مهرآباد، متوجه حرکات عجیب و خندهدار یک مسافر هلند شدند که تصور میکرد نامرئی شده و قصد داشت بدون ارائه مدارک سوار هواپیما شده و به هلند سفر کند.
وقتی که این مرد ساده لوح دستگیر شد، در جریان بازجوییها ماجرای خندهداری را برای مأموران فرودگاه و رئیس شعبه 208 مجتمع قضایی شهیدبهشتی - که رسیدگی به ماجرا را برعهده داشت - تعریف کرد.
این مرد در توضیح ماجرا گفت: «مدتی قبل در حالی که برای سفر به اروپا دچار مشکل شده بودم، به سراغ جادوگر پیری که میگفتند دعاهایش هر قفل بستهای را باز میکند رفتم. با اعتمادی که به او پیدا کرده بودم وقتی درخواست 5/2میلیون تومان برای گشودن کرد، به سرعت آن را تهیه کردم و به او دادم.
جادوگر بعد از خواندن چند ورد، خطوط نامفهومی را روی یک کاغذ نوشت و به دستم داد و گفت وقت عبور از جلوی مأموران، این کاغذ را جلوی چشمان آنها بگیر؛ نامرئی میشوی و میتوانی به راحتی عبور کنی!».
و به این ترتیب مرد ساده دست به کار میشود؛ «من هم بعد از گرفتن بلیت سفر به هلند، به همراه خانوادهام به فرودگاه مهرآباد رفتم؛ پس از خداحافظی از آنها، به سمت بازرسی و کنترل فرودگاه رفتم و برای عبور از گیت بازرسی، کاغذ نوشته را جلوی چشمان مأموران گرفتم و به آرامی از کنار آنان گذشتم. فکر میکردم نامرئی شدهام اما چند قدم بیشتر نرفته بودم که مأموران با نگاههای حیرتآور و بهت زده، دستبندی به دستانم زده و مرا بازداشت کردند».
در حالی که با دستگیری جادوگر پیر شاکیان دیگری نیز اقدام به طرح شکایت کرده بودند، قاضی پرونده برای مرد رمال قرار قانونی صادر کرد.
پیراهن ۲۷ میلیون تومانى فالگیر
27میلیون تومان؛ این مبلغی بود که یک مرد برای یک پیراهن پرداخت. اصلا فکر نکنید طرف خیلی مایهدار و مثلا سلطان برونئی بوده؛ این مبلغی است که یک مرد ساده لوح در حسرت پدر شدن به یک پیرمرد رمال داد تا پیراهنی برای حل مشکلش به او بدهد.
این ماجرای عجیب وقتی از سوی کارآگاهان پلیس تعقیب شد که مردکارمندی به اداره پلیس تهران رفت و از رمال حقه بازی که کلاه گشادی سرش گذاشته بود شکایت کرد.
این مرد به کارآگاهان گفت: «براى یک ماموریت ادارى از شهر خارج شده بودم. هنوز ظهر نشده بود که در برابر رستورانى توقف کردم. بعد از استراحت کوتاهى وقتى خواستم سوار خودرویم شوم، پیرمردى که چهره بسیار آرام و موجهی داشت از من خواست او را به نخستین شهرى که در مسیرم است برسانم».
او ادامه میدهد: «مردخوش صحبتى بود، میگفت دعاهایش خیلی مؤثر میافتد و برای هر مشکلی میتواند دعایی بنویسد تا رفع شود. در این هنگام به یاد آرزوى خودم و همسرم افتادم. در چند سالى که ازدواج کرده بودم حسرت پدر شدن در دلم مانده بود. پیرمرد وقتى شنید من مىخواهم پدر شوم لبخندى زد و گفت این مشکلى نیست که حل نشود.
وقتى در برابر مسجدى از خودرویم پیاده شد، شماره تلفنى به من داد تا با او تماس بگیرم.
ماجرا را به همسرم گفتم و او هم با شنیدن این ماجرا خیلى خوشحال شد. چند روز بعد با پیرمرد تماس گرفتم. او ادعا مىکرد با دعا و یارى از معصومین مىتواند من را به آرزویم برساند. وقتى نزد او رفتم پیراهنى به من داد و گفت اگر همسرت این پیراهن را بپوشد بعد از 3 ماه باردار خواهد شد. او هیچ پولى نگرفت و هر چه اصرار کردم نپذیرفت».
این مرد با اشاره به اینکه همسرش با پوشیدن پیراهن شور و نشاط خاصى پیدا کرده بود، گفت: «چند روزى از این ماجرا نگذشته بود که پیرمرد به من زنگ زد و گفت مسجدى در حال تخریب است و 50 میلیون تومان هزینه دارد که ۲۰میلیون تومان را خیرین پرداخت کردهاند و نیاز به ۳۰میلیون تومان است .
من زمین کشاورزىای داشتم که فروخته بودم؛ طلاهاى همسرم را نیز فروختم و ۲۷ میلیون تومان به پیرمرد دادم. پس از ۸ ماه وقتى دیدم همسرم باردار نیست و آرزوهایم بر بادرفته است، به جستوجوى او پرداختم تا اینکه متوجه شدم پیرمرد به اتهام کلاهبردارى، رمالى و دعانویسى دستگیر شده است».
پیرمرد فالگیر به کلاهبردارى ۲۷ میلیون تومانى اعتراف کرد و مالباخته با توجه به اینکه پولهایش خرج نشده بود، توانست به پول میلیونى خود برسد اما به آرزوى پدر شدناش نرسید.
صبر از جادو برتر است
با یک سؤال کنکوری شروع میکنیم، چطور است؟ سؤال: شماجزو کدام دسته هستید؟
الف) دین دارید اما دینشناس نیستید/ ب) دینشناس هستید اما دین ندارید/ ج) بیخیال هر دو هستید/ د) هم دین دارید، هم دینشناسید
اصل بحث علیرضا ریاحی- پژوهشگر دینی- همین است؛ اینکه در جامعه ما، بیشتر مردم جزو دسته اولاند، در حالی که اصل این است که جزو دسته آخر باشند. ریاحی میگوید همه این بحثها هم درست از همینجا شروع میشود که دین را دارند اما نمیشناسندش و همین نشناختن، باعث و بانی انحرافها میشود.
جادوگری و سحر و اسطرلاب وعلوم غریبه و اینها، 2 قسمت دارد؛ قسمتی که الان توی جامعه داریم میبینیم و مذموم است و دارند از آن سوءاستفاده میکنند و قسمتی که هست و دم دست استادان فن است و سینه به سینه میچرخد. باید این 2 تا را از هم سوا کنیم.
« در جامعه ما دینشناسی باید پررنگتر بشود. دین که بنبست ندارد؛ ما ممکن است به بنبست بخوریم اما این مشکل ماست نه مشکل دین. انسان چون در مرحله آزمایش است، زندگیاش زیر و رو میشود.
به قول حضرت امیر، روزی با تو و روزی بر توست. راهحل هم داده؛ روزی که با توست، شکر کن و روزی که بر توست، صبر؛ البته نه صبر و شکر منفی. غیر از این بروی بیراهه رفتهای. زودتر هم اگر بخواهی بروی و به نتیجه برسی، طبق سنت عالم هستی جلو نرفتهای. توی سنت عالم، اگر اشتباهی کردیم، باید پسگردنیاش را هم بخوریم.
سنت الهی است که اعمال ما را میچرخاند. حالا این وسط، یک وقت گرفتاریای برای آدم پیش میآید که مردم 2 دسته میشوند؛ آنها که اهل دین و دیانت و تقوا هستند، راه حل را از عالم ربانی میگیرند؛ نماز و روزه و زیارت و توسل و قربانی و انفاق... کسانی هم که ارتباط ندارند، میروند طرف همان جادوگری و رمل و رهزنان دین.آیتالله جوادی آملی میگوید که علت انحراف انسانها یا جهل اعتقادی است یا شهوتگرایی.
بالاخره عالم ارواح است و ملائکه و اجنه و شیاطین. کسانی که از پاکی دورند و اهل باطلاند، با شیاطین و کفر و... ارتباط میگیرند. اصلا اینها که وارد سحر و جادو و اینها میشوند، پر از نکبتاند؛ در سیرت و صورت و احوالات. باید اینجوری باشند تا این حالات را درک کنند. موقتا هم شاید بتوانند راهحلی بدهند اما تهاش کار خراب میشود. اما کسی که از راه دین میرود، میداند که چی را باید فدای چی بکند».
« توی خیلی از اتفاقهایی که برای ما میافتد، اگر صبر کنیم به نتیجه درستی میرسیم. دین اصلا اگر درست فهمیده و عمل شود، راهگشاست. هر عمل صالح ما، فرشتهای تولید میکند که حافظ ماست؛ هر آنکه جانب اهل وفا نگه دارد/ خداش در همه حال از بلا نگه دارد/ دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای/ فرشتهات به دو دست دعا نگه دارد.
زمان حضرت موسی، بندهخدایی به او گیر داد که تو زبان حیوانات را میدانی، به ما هم یاد بده. موسی امتناع کرد. فردا آمد دوباره اصرار کرد. طرف فکر کرد دارد مضایقه میکند. موسی گفت که ظرفیتاش را نداری و برایت خوب نیست و باید به مقام رضا رسیده باشی و اینها. طرف خیلی اصرار کرد. حضرت موسی هم به او این لطف را کرد که زبان حیوانات را بداند.
فردا این آقا 2 تا سگ را دید که دارند با هم حرف میزنند. دید آن یکی به این یکی میگوید که امروز خروس این بنده خدا میمیرد و میاندازدش اینجا و دلی از عزا در میآوریم. طرف بدو رفت و خروس را سر برید و خوردند. فردا این اتفاق دوباره افتاد و سگها به هم گفتند که قرار است گوسفندش بمیرد و دلی از عزا در بیاورند.
رفت و گوسفندش را هم سر برید. روز دیگر همین شد و سگها به هم گفتند که قرار است اسب او بمیرد و دلی از عزا در بیاورند. رفت و اسب را زیر قیمت فروخت. روز دیگر همین شد و سگها به هم گفتند که قرار است پسر این بندهخدا بمیرد و چون پولدار است، هفت شبانهروز غذا میدهد و ما استخوانهای غذایش را هم که بخوریم کافی است.
اینجا بود که طرف، 2 دستی زد توی سرش. طرف فکر میکرد که دارد زرنگی میکند؛ نمیدانست که بلای کوچک، مرگ خروس بود که قرار بود جلوی بلاهای بزرگتر را بگیرد اما این را درک نمیکرد. به خاطر همین هم هست که کهانت و پیشگویی و اینها مذموم است چون امورات مردم را به هم میریزد و زندگیشان را از مجرای معمولی خارج میکند.کسانی باید از آینده خبر داشته باشند که اهل رضا و تاب و تحمل باشند؛ کسانی که میدانند اما میپوشانند و فقط سربسته چیزهایی بروز میدهند».
«توی این موارد، راه شرعی و غیر شرعی با هم فرق میکند. ممکن است کسی از راه غیر شرعی و به هر مصیبتی، به کمک جادوگر و رمال و طلسم، بختی را باز کند اما او نمیداند که آخر این بخت باز کردن چه میشود؛ یک در را باز می کند و صد باب خیر را مسدود میکند. اما کسی که دستش توی کار است و از راه شرعی عمل میکند، میداند که باید از راه درست و صحیحاش برود، نه از هر راهی که دلمان خواست.
و توصیه آخر هم این باشد که اگر به سختیها دچار شدیم، بیراهه نرویم چون یک مشکلمان میشود 100مشکل. توصیه مذهب، رضاست. انسان در هر مشکلی باید به وظیفه ظاهریاش عمل کند و وظیفه باطنی را باید از اهل باطن و حقیقت بپرسد؛ از علمای ربانی».
گرگ مقصرتر است یا بره سادهلوح؟
«دخمه شیطانی، طلسم سیاه، خون، تجاوز، جنایت، وحشت و...»؛ اینها تنها واژههای نفرینشده و سیاهی نیستند که پشت هم ردیفشان کرده باشم؛ برای من که به حکم حرفهام – بهعنوان یک خبرنگار حوادث - تاکنون دهها و شاید صدها پرونده کثیف و تهوعآور دنیای سیاه رمالها، فالگیرها و مدعیان دروغین ارتباط با ماورا را دیدهام، اینها احساساتی واقعی هستند که با شنیدن واژههای همخانواده رمالی به سراغم میآیند.
«غلام رمال» مرد جوانی که به بهانه باطل کردن طلسم سیاه، 6دختر و زن جوان بیگناه را در دخمه سیاه خود در شرق پایتخت، قربانی هوسهای شیطانی خود کرده بود، «درویش حبیب» که مریدان خود را در ویلای وحشت قتل عام و اجساد آنها را درزیرزمین ویلا دفن کرد؛ زنی که با ادعای دروغین داشتن قدرت معنوی ماورایی، دستور قتل و آتش زدن جسد مخالفاش را برای مریدانش صادر کرد؛ مدعی دروغین ارتباط با ماورا که با ادعای جمجمهبینی، دست به کلاهبرداری 800میلیونی در اصفهان زد و...، تنها تعدادی از پروندههای شومی هستند که در بایگانی ذهنم یخ بستهاند و باز هم از مرور آنها همان احساس سیاه لعنتی به من دست میدهد؛ آنها انگار معجونی شیطانی هستند از جرائمی غیرقابل باور در دنیای رمزآلود و مه گرفته دروغ و خیانت.
آنها برای من تنها تکههایی از پروندههایی نیستند که از بیم آنکه باعث کابوس شبانه خوانندگانمان شوند، گاه مجبور شدهام به زیر تیغ ببرمشان یا آنکه خاطره سیاهشان را تنها در دفتر خاطراتم بنویسم؛ آنها تکههایی واقعی از واقعیتی پررمز و راز هستند.
اگرچه بارها و بارها این چنین پروندههایی را دیدهام اما همیشه یک علامت سؤال در گوشه ذهنم لانه کرده است؛ اینکه آیا رمال شیطانی، جنایتکار واقعی است یا طعمههای سادهلوح؟ و این همان سؤال بیجواب همیشگی است؛ «گرگ گناهکارتر است یا بره سادهلوحی که به گرگ پناه میبرد؟». امروز باز هم همان سؤال به سراغم آمده است. کسی به من کمک میکند؟
مرضیه قاضیزاده- حامد فرحبخش- عیسی محمدی