سه‌شنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۴ - ۰۶:۵۷
۰ نفر

همشهری دو - امیرحسین صالحی: در دین اسلام همواره بر برپایی سنت‌های نیکو تأکید شده است و پیامبر اکرم(ص) در حدیثی فرموده‌اند: «ازدواج سنت من است پس هر که از سنت من روی برگرداند از من نیست».

همسفر تا بهشت

يكي از سنت‌هاي خوبي كه سال‌هاست در دانشگاه‌هاي كشور برگزار مي‌شود و از همين احاديث و روايات هم وام گرفته شده ازدواج دانشجويي است؛ دانشگاه تهران امسال جشن ازدواج دانشجويي خود را در يك روز برفي آغاز كرد. قريب به 200زوج دانشجو در اين جشن شركت كردند و بعد هم همگي با هم راهي مشهد مقدس شدند. اين سفر كه به همت نهاد نمايندگي ولي فقيه در دانشگاه تهران تدارك ديده شده بود يكي از خاطره‌انگيز‌ترين سفرها براي زوج‌هاي دانشجو بود؛ چرا كه اكثر آنها نخستين سفر دونفره خود را تجربه مي‌كردند، آن هم زيارت هشتمين اختر تابناك ولايت و امامت را. در اين سفر ما هم به همراه زوج‌هاي جوان دانشگاه تهران كه امسال ازدواج كرده‌اند بوديم تا بخشي از اين سفر هيجان‌انگيز را روايت كنيم.

  • سادگي و دلدادگي

نوزدهم بهمن‌ماه است اما تهران تازه رنگ و بوي زمستان را به‌خودش گرفته و هوا سوز عجيبي دارد؛ مسجد دانشگاه تهران مملو از جمعيت است و بيش از هر چيزي تاكسي‌هاي رنگارنگ كه با بادكنك و تور تزيين شده‌اند توجه‌ها را به‌خودش جلب مي‌كند. كنار مسجد سفره بزرگ عقد چيده‌اند و چند زوج جوان هم كنار آن مشغول تماشا هستند تا اينكه يك نفر دل را به دريا مي‌زند و همراه همسرش در جايگاه عروس و داماد مي‌نشيند. بعد از آن ماجرا شروع مي‌شود، چادرهاي سفيد از كيف خانم‌ها بيرون مي‌آيد و آقا دامادها كه اكثرا كت و شلوار به تن دارند به صف مي‌شوند تا هر كدام مقابل سفره عقد بنشينند و عكس يادگاري بگيرند. سعيد و فاطمه يكي از زوج‌هايي هستند كه عكسشان را گرفته‌اند و كناري ايستاده‌اند. از حال و هواي امروز دانشگاه مي‌پرسم كه سعيد پيشقدم مي‌شود در جواب دادن؛ «اصلا فكرش را نمي‌كرديم دانشگاه تهران چنين مراسمي برگزار كند. راستش سال‌ پيش هم مراسم بود ولي نه به‌ اين وسعت و اينكه بخواهند سفره‌اي چنين مفصل بچينند. به‌نظر من اين كار خيلي خوب است؛ همين امروز با چند نفر از دوستانم كه اينجا بودند داشتم حرف مي‌زدم، آنها مجردند ولي انگار خوش‌شان آمده بود از اينكه سر و سامان بگيرند و يكي‌شان هم مي‌گفت اگر خدا بخواهد سال بعد با همسرم اين سفر را مي‌آيم.»

فاطمه خانم كه او هم دانشجوي دانشگاه تهران است از ازدواج آسان مي‌گويد و اينكه بايد ازدواج به همين سادگي باشد؛ «اصلا نمي‌فهمم بعضي‌ها براي چه اينقدر تلاش مي‌كنند ازدواجشان پيچيده و پرخرج باشد؟ من و سعيد با هم قرار گذاشتيم كه اگر ازدواج دانشجويي قطعي شد ديگر مراسم ازدواج جداگانه‌اي نگيريم؛ چرا كه در اين شرايط واقعا به خانواده‌ها فشار مي‌آيد كه بخواهند هزينه‌اي گزاف براي فقط يك شب پرداخت كنند كه آخر سر هم عده‌اي بيايند و بروند و تازه هزار حرف هم پشت سرتان باشد.»

  • اولين قدم

سردي هوا همه را مجاب مي‌كند كه راهي سالن اجتماعات كتابخانه مركزي دانشگاه بشوند تا بعد از پذيرايي و سخنان آقاي نصيري كه به همت او اين مراسم با اين كيفيت برگزار شده است، بليت‌هاي قطار را بگيرند و راهي راه‌آهن شوند. سخنراني آقاي نصيري به عنوان معاون فرهنگي نهاد رهبري در دانشگاه تهران، مختصر و مفيد است و در چند دقيقه برنامه‌هاي سفر را براي همه تبيين مي‌كند. ساعت نزديك به 3بعد از ظهر است كه برف همه را غافلگير مي‌كند. كسي انتظارش را نداشت هواي غبارآلود تهران در عرض چند ساعت برفي شود ولي اين برف دل 200زوج دانشجو را حسابي شاد مي‌كند و باعث مي‌شود يك روز خاطره انگيز رقم بخورد.

همه در برف ايستاده‌اند و منتظرند تا عروس خانم بله را بگويد. آخر آن سفره عقد براي يك مراسم واقعي تعبيه شده است. يكي از زوج‌ها در هواي برفي و در ميان صدها شاهد تا آخر عمر به هم محرم مي‌شوند و نخستين سفرشان هم پابوسي علي بن موسي‌الرضا(ع) است. از حرف‌هايي كه بقيه دانشجويان با هم مي‌زنند مي‌شود فهميد كه خيلي از آنها دلشان مي‌خواهد ازدواج كنند. در ميان پچ‌پچ كردن‌هايشان مي‌روم و مي‌پرسم خب چرا زودتر ازدواج نمي‌كنيد؟ يكي از دانشجويان كه بعدا فهميدم اسمش رضاست با خنده مي‌گويد: «اي آقا دلت خوش است؟! ما دانشجو هستيم و هنوز كار و بارمان هم معلوم نيست. تازه سربازي هم هست. نه اينكه نخواهيم ازدواج كنيم ولي جدا دختري حاضر نمي‌شود به همين ازدواج دانشجويي تن بدهد و آنقدر ساده ازدواج كند؛ حتما بايد در فلان سالن عروسي بگيريم، آرايشگاه و لباس عروس هم كه حتما بايد باشد؛ تازه هزاران خرج ديگر هم هست كه همين‌ها ما را منصرف مي‌كند از ازدواج. فعلا بهتر است به همين دوستانمان كه اينطور ازدواج كرده‌اند تبريك بگوييم». حرف‌هايش خيلي بي‌راه نيست، دلم هم نمي‌خواست بحث بالا بگيرد وگرنه مي‌شد به او گفت: «تو كمي در انتخابت دقت كن. كسي را پيدا كن كه بتواند با ساده بودن زندگي كنار بيايد تا هم آن دختر بتواند به خانه بخت برود و هم تو از اين بي‌همدمي و تنهايي در بيايي». صداي كل‌كشيدن بلند مي‌شود و جمعيت در عرض چند دقيقه سفره عقد را ترك مي‌كنند؛ اما تازه آغاز ماجراست!

تاكسي‌هايي كه رديف شده‌اند شماره دارند ولي متأسفانه شماره‌ها رديف نيست و زوج‌هاي دانشجو مجبورند زير برف دنبال تاكسي خود بگردند. عده‌اي 2 يا 3 بار چمدان‌ها را از اين سر دانشگاه تا آن سر مي‌كشند تا شايد شماره ماشين را بيابند كه موفق نمي‌شوند. براي همين در خيلي از تاكسي‌ها 2 زوج مي‌نشينند. از شدت برف كم شده و به سوز هوا اضافه شده‌است كه تقريبا همه تاكسي‌ها با آن تزيين‌هاي ساده و در عين حال جالب، به راه‌آهن تهران مي‌رسند. اذان مغرب به افق تهران را كه مي‌دهند صداي سوت قطار بلند مي‌شود؛ قطاري نو كه براي نخستين بار است خط تهران- ‌مشهد را مي‌بيند و به‌خاطر زوج‌هاي دانشجو تزيين شده و آماده حركت است.

  • تفاوت‌ها را دريابيد

صبح روز دوم مراسم كارگاه آموزشي براي زوج‌هاي دانشجو درنظر گرفته شده است كه سخنران آن دكتر حبشي است. اين يكي از به يادماندني‌ترين مراسم‌ سفر است چرا كه دكتر حبشي بي‌پرده با زوج‌ها حرف مي‌زند؛ «به همه شما توصيه مي‌كنم كه خيلي زود بچه‌دار شويد يعني نگوييد حالا فوق‌ليسانس، حالا دكترا. 6 ماه، يك سال كه از اين شور و نشاط اول ازدواج گذشت بچه‌دار شويد چرا كه الان سرعت اختلاف نسل‌ها زياد است و يك بچه 15ساله نبايد به باباي 50ساله بخورد».

حرف‌هاي دكترحبشي تا اينجا شبيه بقيه حرف‌هاست كه ناگهان جنسيت درحرف‌ها پررنگتر مي‌شود؛ «ببينيد شما بايد به نوع مرد و زن توجه داشته باشيد. جنس زن‌ها لطيف است و كلا به آرامش علاقه دارند. مثلا وقتي مي‌خواهند بچه‌ غريبه‌اي را ببينند مي‌گويند عزيزم چه لباس قشنگي پوشيدي بيا ببينم. ولي مردها جنسشان سخت است يعني وقتي همين شرايط براي مردي پيش مي‌آيد به بچه مي‌گويد بيا ببينمت! 2 بار هم او را بالا مي‌اندازد و اين طرف و آن طرف پرت مي‌كند؛ حالا بچه زهره ترك شده است ولي باز ادامه مي‌دهد.» دكتر حبشي از قهر‌هايي كه ممكن است ميان زن و مرد هم اتفاق بيفتد مي‌گويد و اينكه چه چيزي بدتر از قهر است؛ «چيزي كه خيلي از قهر بدتر است گريه از دست مرد است. خانم‌ها وقتي از دست همسرشان گريه مي‌كنند مي‌خواهند بگويند كه «شكسته‌ام پس من را درياب» و توقع دارند كه مرد خيلي سريع بگويد كه «عزيزم نبينم اشك‌هاتو» ولي آقايون اقتدارشان را نمي‌شكنند و همين باعث مي‌شود كه بي‌عاطفه جلوه كنند. خانم‌ها بايد ياد بگيرند كه به مردشان بگويند كه من شكسته‌ام و مي‌خواهم كمي گريه كنم. اين گزينه درست گريه كردن است كه باعث مي‌شود مرد توجهش به شما جلب شود و نياز عاطفي شما را به‌طور كامل تأمين كند».

شايد خيلي از بچه‌ها اين حرف‌ها را شنيده بودند ولي تأثيري كه زوج‌ها از اين حرف‌ها گرفتند خيلي زياد بود؛ تا حدي كه موقع بازگشت هم درباره اين جملات فكر مي‌كردند و با هم حرف مي‌زدند. بعد از حرف‌هاي دكتر حبشي سراغ يكي از زوج‌ها آمدم تا كمي با هم گپ بزنيم.

حميدرضا و سمانه هر دو اهل آذربايجان هستند. اول سمانه شروع مي‌كند به گفتن درباره رفتارهاي همسرش؛ «خيلي وقت‌ها حميدرضا از كوره درمي‌رود، من مي‌دانم كه اختلاف فرهنگي به هر حال هست ولي اينكه سر كوچك‌ترين موارد هم همسرم از كوره در برود خوب نيست، اميدوارم حرف‌هاي دكتر رويش تأثير بگذارد». حميدرضا با خنده مي‌گويد؛ «حالا در اين حد هم نيستم ولي قبول دارم مزاجم تند است. اين هم به‌خاطر فشار درس‌هاست. من در مقطع دكترا درس مي‌خوانم و درست همين موقع هم ازدواج كرده‌ام. واقعا كاش مي‌شد حجم درس‌ها كمتر بود و من را اينقدر مشغول نمي‌كرد. با اين حال اگر هم رفتار بدي داشته‌ام از همسرم معذرت مي‌خواهم». با گفتن اين جمله گل از گل سمانه خانم مي‌شكفت و هر دو با خنده به سمت در خروج مي‌روند.

شيرين‌ترين روز براي دانشجوها روز سوم است؛ شب قبلش اكثرا در جوار حرم رضوي بوده‌اند و صبح هم در راهپيمايي 22بهمن شركت كرده‌اند و حالا همه راهي مهمانسراي حرم علي‌بن‌موسي‌الرضا(ع) هستند تا غذاي حضرتي بخورند.

در مهمانسرا حاج آقاي محمديان مسئول نهاد نمايندگي ولي‌فقيه در دانشگاه‌ها را ديدم و وقتي از او بابت غذاي حضرتي تشكر كردم گفت كه «شما واقعا شامل لطف حضرت بوديد چرا كه در اين چند سال اين نخستين بار است كه به همه دانشجويان كارت غذا داده‌اند». نهار تمام مي‌شود و مراسم وداع شروع مي‌شود؛ چشم‌ها همه پر از اشك است چرا كه 3 روز به يادماندني به پايان رسيده و هر كس زير لب خواسته‌اش را به حضرت سلطان مي‌گويد. يكي با صداي بلند شروع مي‌كند به دعا كردن؛ «خدايا همه ما را زير سايه حضرت رضا(ع) قرار بده و به ما فرزنداني عطا كن كه دنباله‌روي دين تو باشند». آميني مي‌گوييم و سمت ايستگاه راهي مي‌شويم.

  • در همسايگي بهشت

ورود دانشجويان به مشهد مقدس، همزمان است با روز اول بارش برف در اين شهر؛ انگار برف هم همراه دانشجويان تا مشهد آمده است. نخستين برنامه‌اي كه براي زوج‌ها درنظر گرفته شده مربوط مي‌شود به سخنراني حجت‌الاسلام والمسلمين قرائتي كه در رواق شيخ حر عاملي برپاست. در اين مراسم كه غيراز دانشجويان دانشگاه تهران از چند دانشگاه ديگر هم زوج‌هاي جوان حضور دارند حاج آقاي قرائتي از برنامه‌ريزي در زندگي مي‌گويد؛ «من ۳۰سال معاون وزير بودم اما تسليم وزير نبودم. براي زندگي خود برنامه‌ريزي كنيد و از اين لحظه تصميم بگيريد؛ چون چاهي كه خشك شده باشد با سخنراني افرادي مانند من به جريان نمي‌افتد بلكه نياز به مراقبت شما دارد. حتما در زندگي خودتان يك شماره از مشاور مذهبي داشته باشيد و هر سؤالي كه در زمينه دين و شبهات برايتان پيش آمد سراغش برويد چرا كه اگر چنين نكنيد حتما اين شبهات شما را از دين منحرف مي‌كند. زمان شاه ما اين مشكلات را داشتيم يعني من مي‌ديدم كه در همين دانشكده الهيات طلبه‌ها نمازشب خوان وارد مي‌شدند و ملحد خارج مي‌شدند چرا‌كه كمي هم غرور داشتند. اصلا اين غرور به هيچ‌وجه خوب نيست مخصوصا اگر به واسطه علم و دانش باشد». اين نكته حاج آقاي قرائتي براي خيلي از دانشجويان جالب است؛ «تلاش كنيد همسري هم فرهنگ با خود پيدا كنيد؛ اما منظور از هم فرهنگ بودن هم مدرك بودن نيست؛ بلكه ما در اقوام‌مان شوهر ليسانسه و زن ديپلمه داريم و بسيار با هم خوشبخت هستند. نكته‌اش اين است كه دچار غرور نشويد به‌خاطر داشتن سواد. من يك روز در همان دوران ابتدايي انقلاب كه محافظ نداشتم با اتوبوس در حال تردد بودم، تصميم گرفتم بلند شده و بگويم براي شادي روح شهدا صلوات با خودم گفتم تو حجت‌الاسلام هستي و در شأن تو نيست، اين كار را بايد افراد عامي انجام دهند. بعد با خود فكر كردم ۲۲بهمن و دهه فجر و ايام مهم انقلابي از آن مردمي است كه من حاضر نبودم يك لحظه شبيه آنان شوم و بگويم براي شادي شهدا صلوات. غرورم به حدي بود كه دوبار از صندلي برخاستم؛ اما نتوانستم چيزي بگويم. هم صندلي من گفت مشكلي پيش آمده؟ گفتم‌اي كاش من سواد نداشتم آنگاه غرور هم نداشتم كه اين غرور مانع از يك حركت انقلابي در من نشود». آخرين نكات حجت‌الاسلام والمسلمين قرائتي هم درباره بچه‌داري زوج‌هاي جوان است؛ «كي گفته چند سال اول بچه‌دار نشويد بهتر است؟ آنهايي كه دير بچه‌دار مي‌شوند مي‌خواهند با سگ و گربه و پيتزا و سفر و غيره زندگيشان را شيرين كنند، به خدا قسم كه بچه شيرين‌تر است. در آخر هم يادتان باشد حتما اسم بچه‌هايتان را مقدس انتخاب كنيد. خيلي خوب مي‌شود اگر در هر خانه‌اي همه بچه‌ها علي و فاطمه و حسن و حسين باشند». بعد از سخنان حاج آقاي قرائتي دانشجويان به پابوسي امام‌رضا(ع) رفتند و شكر اين سفر معنوي را به جا آوردند.

  • زوج‌هاي هم قطار

سال گذشته، زوج‌ها را جدا از هم به مشهد اعزام كرده بودند؛ ولي امسال تقريبا همه از تركيب چينش راضي هستند چرا كه مسئولان نهاد نمايندگي ولي فقيه در دانشگاه تهران هر 4 زوج را در 2 كوپه كنار هم قرار داده‌اند. تقريبا همه زوج‌ها هم به‌صورت توافقي كنار هم بودند. يكي از ويژگي‌هاي سفر با قطار اين است كه شما با آدم‌هاي جديدي آشنا مي‌شويد كه همين آشنايي مي‌تواند پايه‌ريز دوستي‌هاي ماندگاري شود. خوشبختانه همه در قطار جوان هستند و اين ارتباط‌ها خيلي سريع و زود شكل مي‌گيرد. ياسر يكي از هم قطارهاي ماست كه همسرش دانشجوي دانشگاه است، از حال و روز متاهلي‌اش مي‌گويد: «به‌نظر من كه خيلي دوره خوبي است؛ فقط مو‌قع عروسي كمي بايد خانواده‌ها از خرج‌هاي اضافي دوري كنند. آن وقت به خدا كه همه جوان‌ها مي‌روند خانه بخت و خيلي هم خوشحال مي‌شوند». محمد از بچه‌هاي اردكان يزد است و دنباله حرف‌هاي ياسر ادامه مي‌دهد: «يكي از جاهايي كه موقع عروسي زياد بريز و بپاش مي‌شود جهيزيه است؛ اينكه گوشتكوب برقي و يخچال 10ميليوني و اينها مي‌خرند واقعا خوب نيست. هيچ‌كدام از اينها ضامن زندگي خوب نيست و به‌نظر حتي گاهي اوقات چشم‌وهمچشمي، عروس و داماد را بدبخت مي‌كند». حرف‌هاي خانم‌ها كمي متفاوت‌تر است، از همسرانشان مي‌گويند و اينكه بعضي وقت‌ها سرشان بيش از حد به تلگرام و فضاي مجازي گرم است؛ «اين خوب نيست كه تا پيش شوهرمان هستيم گوشي دستش است و دارد كانال‌هاي تلگرم را بالا و پايين مي‌كند. سرگرمي پدرهاي ما كانال تلويزيون بود و حالا سرگرمي همسرمان شده كانال تلگرام». همسر من هم كم نمي‌گذارد و حرف‌هاي بقيه خانم‌ها را تأييد مي‌كند؛ «ما خانم‌ها دلمان مي‌خواهد بهمان توجه شود و وقتي همسرمان پيشمان است مدام حواسش به ما باشد نه اينكه سرگرم تلگرام و اينستاگرام. من نمي‌گويم اصلا نبايد سراغ اين شبكه‌هاي مجازي و موبايلي رفت ولي واقعا مي‌شود طوري برنامه‌ريزي كرد كه مثلا يك ساعت در روز مشغول آن بود و بقيه را به‌كار و زندگي رسيد.» حرف‌ها گل انداخته است و هر كدام از خاطراتمان در طول دوران متاهلي مي‌گوييم كه كم‌كم چشم‌ها هم گرم مي‌شود. همه از يك روز پرهياهو و سرد خسته‌ هستند و اين خواب است كه در واگن‌هاي قطار حكمراني مي‌كند.

کد خبر 325308

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha