به گزارش مهر؛ موضوع وحدت یکی از بحثهایی است که ضرورت آن در سالهای اخیر بیش از پیش مطرح شده است. مخصوصا اینکه برخی جریانهای انحرافی در شیعه و در اهل سنت با دامن زدن به تفرقهافکنی و عصبیتهای مذهبی مسیر رسیدن به وحدت در جهان اسلام را با مشکل مواجه کردهاند. در این بین برای تبیین بهتر موضوع وحدت با حجتالاسلام محمدرضا زائری استاد دانشگاه و سردبیر ماهنامه خیمه به گفتگو نشستیم. متن زیر مشروح مصاحبه مهر با این کارشناس دینی است؛
- یک تعارض اولیه در مورد بحثهای معطوف به وحدت وجود دارد که تعارض بین هویت و وحدت است. یعنی وقتی ما به یک مبنای هویتی دامن میزنیم، چون هویت میخواهد انسجام ایجاد کند ولی در عین حال یک دیگری را نیز تعریف میکند. این هویت در عین حال که دنبال انسجام است اما به طور متناوب یک شکاف هم ایجاد میکند. چطور میشود ما هم هویتمان را به عنوان شیعه و محب اهل بیت حفظ کنیم ولی در عین حال این هویتگرایی منجر به شکاف در امت اسلامی نشود؟
یک تفاوت اساسی وجود دارد بین وحدتی که فعال باشد با وحدتی که منفعل باشد. هر دو در ظاهر ممکن است که وحدت به نظر برسند اما وحدت فعال زمانی است که ما آگاهانه بر اساس یک راهبرد کاملا روشن و مشخص و با حفظ موضع اصیل و ناب خودمان از وحدت صحبت میکنیم و به التزامات و اقتضائاتش پایبند میشویم. اما وحدت منفعل زمانی است که ما بدون راهبرد مشخص و از سر ناچاری و اضطرار وحدت را میپذیریم.
طبیعتا در این صورت نه ذات هویتی ما رنگ و بوی خودش را حفظ میکند و نه راهکاری و برنامهای برای استمرار وحدت در آینده وجود دارد. مواردی که باعث نگرانی بعضی میشود که حق هم دارند، شواهدی را ارائه میدهند از این که با وحدت هویتها کمرنگ شده و یا اصالتها رنگ باختهاست و یا مواضع تضعیف شده است معمولا مواردی است که وحدت منفعل و از سر اضطرار و انفعال و ناچاری و بدون برنامه بودهاست. اما آن چیزی که شما میبینید در انقلاب اسلامی به عنوان وحدت مطرح شده است کاملا فعال است. باید امام را پرچمدار بزرگ وحدت بهشمار بیاوریم اما در همان حال میبینید که امام ذرهای از مواضع اصیل خودشان عدول نکردند بلکه در وصیتنامه خود به صراحت در مورد موضوعاتی سخن گفتند که چه بسا برخی آنها را ناقض وحدت به شمار بیاورند.
رهبر بزرگوار انقلاب هم که بیش از هر زمان دیگری این روزها روی حفظ وحدت اصرار دارند، میبینید روضه مظلومیت حضرت زهرا(س) را میخوانند و یا در دیدار با رئیسجمهور آذربایجان بر حفظ و ترویج مذهب شیعه در آن کشور اصرار دارند. طبیعتا کسانی که در این گفتمان از وحدت میخواهند حرف بزنند اصلا موضع انفعال و ضعف و از سر ناچاری و بلاتکلیفی و بدون برنامه نیست. با این ترتیب وحدت میتواند هویتها را حفظ کند. ما وقتی از وحدت سخن میگوییم این گفتمان وحدت را در چارچوب سیره و سنت پیامبر اکرم و اهل بیت(ع) دنبال میکنیم که در گفتار و رفتارشان به شکل کاملا صریح و شفاف و جدی حفظ وحدت مورد تاکید است. مبنای وحدت هم دو چیز است؛ اول، اصول و مبانی مشترکی است که معمولا در موقعیتهای اختلاف و افتراق بیشتر مورد غفلت قرار میگیرد و دشمن هم بیشتر روی مغفول ماندن آنها تاکید میکند.
ما و بقیه مذاهب اسلامی وقتی که مشترکاتمان را مرور کنیم از قرآن کریم و قبله و پیامبر و اصول اعتقادی تا حتی احکام شرعی آنقدر مشترکات داریم که چه بسا اختلافاتمان خیلی به چشم نمیآید. البته کسانی که تاکید میکنند که این موارد اختلاف موارد جوهری و اساسی هستند حق دارند، نمیخواهم با این مقایسه ادعا کنم که موارد اختلاف ما موضوعات بیاهمیتی هستند اما در شرایطی که جهان امروز دارد و در یک نگاه کلان و گسترده در سپهر هستی و مجموعه زندگی بشر اشتراکات ما با سایر مذاهب اسلامی بسیاربسیار زیاد است و اتفاقا تکیه بر این اشتراکات میتواند ما را از موضع مظلومیت و مهجوریت و غربت در بیاورد.
- فکر می کنید دلیل عمده مشکلات امروز جهان اسلام در ایجاد وحدت چیست؟
بسیاری از مشکلات ما در جهان اسلام به خاطر این است که برادران مسلمان ما از حقایق مذهب اهل بیت(ع) آگاهی ندارند و همین هم باعث میشود که دشمن بتواند سواستفاده کند و ادعا کند قرآن و دین شیعیان متفاوت است و یا ادعا کند این مذهب حتی در برخی از تعابیر از یهود خطرناکتر و بدتر و وحشتناکتر است. لذا تاکید بر اصول مشترک یک مساله کاملا عقلانی و اتفاقا دینی است که در سیره اهل بیت(ع) مشاهده میشود حتی سیره علمای سلف. ما در بسیاری از بزرگانمان سابقه حضور جدی در محافل اهل سنت، محافل علمی، ارتباطات فقهی را میبینیم. بسیاری از بزرگان ما به مذهب فقهای اهل سنت فتوا میدادند، مسائل شرعی آنها را پاسخگو بودند و این ارتباط ارتباطی بود که در طول تاریخ وجود داشت. بدون اغراق باید بپذیریم که بزرگترین دعوتکننده و نخستین بنیانگذار وحدت فعال خود امیرالمومنین(ع) است.
مبنای دوم وحدت، آگاهی به وجود دشمن مشترکی است که در هیچ دورهای از تاریخ شیعه و تاریخ مذهب اهل بیت اینقدر خطرناک و نگرانکننده نبوده است. ما در طول تاریخ شیعه میتوانیم ادعا کنیم هیچگاه تهدیدها علیه مکتب این قدر برجسته نبوده است در حالی که هیچگاه در طول تارخ مکتب اهل بیت فرصت و زمینه برجسته شدن و اقتدار عظمت این مکتب تا این حد به وجود نیامده است. یعنی اتفاقی که امروز در ایران رخ میدهد، موقعیتی که رهبر بزرگ انقلاب به عنوان پیشوای جامعه شیعی دارد، موقعیتی که مراجع تقلید شیعه در ایران و عراق و سایر نقاط دارند، ظرفیت و موقعیتی که حزبالله لبنان به عنوان یک جریان شیعی مقتدر دارد، موقعیتی که در جهان عرب و جهان اسلام به شکل خاص و درک دنیا به شکل عام برای تشیع به وجود آمدهاست، شرایط ویژهای است.
آخرین تعبیری که ما از چامسکی در روزهای اخیر شنیدهایم این بود که آیتالله خامنهای برنده واقعی جهان است. این شرایط در طول تاریخ بدون اغراق برای شیعه وجود نداشته است. حتی در دوران غیبت و در حیات اهل بیت(ع) چنین موقعیت و ظرفیت و امکانی برای شیعه سراغ نداریم.
به مدد انفاس قدسی امام عصر(ع) و برکت خون شهدا است که اکنون این چنین موقعیتی به وجود آمده است. اتفاقا دشمن مشترک ما روی این تاکید دارد که با دو لبه قیچی بیتوجهی و غفلت و بیخبری ما از یک طرف و تهدید و توطئه و خطر وهابیت و امثال داعش از طرف دیگر این امکان و این فرصت و این موقعیت را نابود کند و از بین ببرد. لذا توجه به این دشمن مشترک در شرایط فعلی و در موقعیت خاصی که اکنون در آن قرار داریم به نظر من اقتضای آن هوشمندی و آگاهی و درک و بصیرتی است که از معارف دینی و التزام و اعتقادمان به مکتب اهل بیت ناشی میشود. اگر ما وحدتمان یک وحدت فعال بود دیگر ناآگاهی و بیخبری و غفلت در آن وجود نخواهد داشت. قصد ما فراموش کردن مواضعمان نیست، بهخاطر حفظ اصول مشترک و بهخاطر پرهیز از خطر دشمن مشترک سراغ وحدت آمدهایم. پس تمایزهایمان کاملا آشکار است.
تمرکز و اتکای ما روی نقاط اشتراک با حفظ تمایزهایمان است. حتی از جهت شرعی هم احکام شرعی بر همین مبنا صادر میشود. وقتی از فقهای عظام میپرسید آیا در نماز جماعت اهل سنت شرکت بکنیم یا نه؟ اگر فقیه جواب میدهد شرکت کنید و نمازتان صحیح است این دیگر تعارف و شعار نیست. دیگر از موضع ناچاری و اضطرار نیست. اتفاقا برخی به غلط معمولا اینجا موضوع تقیه را پیش میکشند در حالی که اصلا بحث تقیه جایش اینجا نیست. بلکه اتفاقا معتقدیم که الان روزگار و دوره تقیه تقریبا گذشتهاست. مساله تقیه مسالهای بود مثل حفظ جان عمار و یاسر زیر شکنجههای مشرکین که الان جز موارد خاص شاید نشود برای آن موردی پیدا کرد. مساله ما اصلا بحث تقیه نیست. مساله ما یک حکم شرعی آگاهانه است برای تکلیف انسان مومن در شرایطی که هدف بزرگتری بالای سر او وجود دارد و اتفاقا زمان خود ائمه معصومین(ع) هم همین احکام را میبینیم.
- اگر ممکن است به نمونههایی از این موضوع در زمان اهل بیت(ع) اشاره بفرمایید.
امام صادق(ع) نامهای به شیعیان خودشان دارند که در روایات ما هم هست که در واقع این حدیث حضرت و این نامه حضرت را شیعیان میخواندند و باهم بحث میکردند، بعد از نمازهایشان مرور میکردند و در سجادههای خودشان این نامه را نگهداری میکردند. یک روایت که مرحوم کلینی در روضه کافی نقل فرمودند و برخی از علما هم به شکل مستقل در سالهای اخیر به دلیل اهمیت آن به آن توجه نشان دادهاند. آنجا وجود مقدس امام صادق(ع) به صراحت تاکید میکنند که وظیفه شرعی شما به عنوان پیروان امام است که در مراسم عمومی اهل سنت شرکت کنید. در تشییع جنازه، در نماز جماعت، در مراسم عمومی ارتباطتان با آنها را حفظ کنید و آنها را به عنوان برادرهای خود و بخشی از امت اسلام از آنها غافل نشوید. رفتارتان طوری باشد که آنها شما را به عنوان آینه مواضع ما تلقی کنند و آبروی ما باشید.
شما وقتی درست رفتار کنید آنها به حساب ما خواهند گذاشت. این سیرهای است که از ائمه اطهار (ع) به ما رسیده است. در دوران بعد از امام صادق (ع) هم این موضوع کاملا برجسته میشود. در شرایطی که امثال حضرت علیبنموسیالرضا(ع) قرار میگیرند و شرایطی که امام هادی(ع) دارند این موضوع کاملا در رفتار آنها برجسته است و نمونهها و شواهد بسیار زیادی برای آن داریم. به این جهت زمانی که وحدت ما آگاهانه است و به تعبیر من فعال است ما تمایزات خود را به طور جدی بر روی آن تمرکز میکنیم اما اولا به مخاطب خود بصیرت و آگاهی و هوشیاری میدهیم که مثل عملکرد امیرالمومنین(ع) در شرایط بسیار دشوار و سخت بتواند تفکیک قائل شود بین مصالح کلان و عظیمی مثل حفظ توحید و ثانیا شیوهی بیان و عرضه معارف و مسائل تاریخی را روی آن تمرکز میکنیم.
- به طور مشخص فرق بین وحدت فعال و منفعل چیست در این خصوص بیشتر توضیح دهید؟
وحدت منفعلانه، تسليم است اما وحدت فعالانه مشاركت است. وحدت منفعل حاصلش هضم شدن و گم شدن است اما وحدت فعال نتيجه اش همراهي و نقش آفريني است. وحدت منفعل از سر ترس و ناچاری و انفعال و بدون برنامه است. یعنی من در شرایطی قرار میگیرم که خودم را به رنگ دیگران درمیآورم، هویت خودم را فراموش میکنم. مثالی برای شما بزنم. ما در روابط اسلام مسیحیت که رشته تحصیلی من بود بارها به خانوادههایی برمیخوردیم که یک مسلمان با مسیحی ازدواج کرده بود و در خیلی از این موارد هیچ مشکلی در آنها نمیدیدیم. علت این نبود که اینها با هوشمندی و آگاهی بهم رسیدهاند بلکه هویتشان را از دست دادهاند یعنی نه او مسلمان بود و نه آن مسیحی بلکه هر دو سکولار بودند.
ما معمولا این موردها را از مطالعه خارج میکنیم به دلیل این که اینها اصلا رابطه دینی با هم ندارند. مطالعه ما جایی است که کسی به عنوان مسلمان بخواهد نماز اول وقت بخواند، دیگری به عنوان مسیحی زندگی کند. کسی به عنوان مسلمان بخواهد طهارت را در مکان سجده رعایت کند و دیگری به عنوان مسیحی مشروبات الکی مصرف کند. مشکل ما آنجا به وجود میآید وگرنه اگر مسلمانی خدانکرده مشروبات الکلی مصرف کند و نماز نخواند یا مسیحی ای که هیچ اعتقادی نداشته باشد اصلا مشکلی به وجود نمیآید. میخواهم عرض کنم در وحدت منفعل اصلا مشکلی نداریم. به دلیل اینکه آقایی که مذهبش شیعه است ممکن است هیچ التزام یا باوری به مسائل خودش ندارد. از آن طرف کسی که اهل سنت است ممکن است هیچ اصراری نداشته باشد و طبیعتا دیگر مشکلی وجود ندارد. در حالی که وقتی ما از وحدت فعال حرف میزنیم این مساله آگاهانه است.
یعنی با آگاهی و اقتدار و هوشمندی وارد این وحدت شدهایم. وحدت را نه از موضع اضطرار و اجبار و ترس بلکه به عنوان یک راهبرد برای حفظ منافع کلان انقلاب اسلامی در نظر گرفتیم. لذا هویت خودمان را فراموش نمیکنیم. عزاداری فاطمیه را داریم اما اولا به اصول مشترکمان توجه داریم و اینکه طرف مقابل ما بخشی از امت اسلامی است و محب اهل بیت است و به اصول ما اعتقاد دارد، به جایگاه اهل بیت باور دارد و نکته دوم اینکه تهدید دشمن مشترک را در نظر میگیریم و طبیعتا در چارچوب خطرات مشترک جلو میرویم. یعنی هردوی ما که وارد حوزه وحدت شدهایم و با آگاهی وارد شدهایم توجه داریم که این خطر مشترک هردوی ما را با هم هدف قرار گرفته است.
- به هر حال به نظر میرسد که اینکه ما هویت خود را همچنان داریم و بر آن پافشاری میکنیم برای اینکه بتوانم با کسی که با هویت ما فرق دارد به وحدت برسیم نیازمند یک هویت کلانتری هستیم. بالاخره چیزی که قرار است ما را پیوند دهد آیا فقط آگاهی نسبت به مشترکات و وجود دشمن است؟ بنظرم دیدگاه شما نگاه تاکتیکی و استراتژیکی است. اما اگر بخواهیم این وحدت عمیقتر و پیوند جدیتر باشد احساس میکنم چیزی باید ما را متصل کند.
من قبل از اینکه به آن بحث برسم در پرانتز عرض کنم در جریانهای ضد وحدت باید بین گروههای مختلف تفکیک قائل شویم. آنها یکپارچه نیستند. بخشی از جریان ضد وحدت تشییع انگلیسی است که اینها به تعبیری که آقا داشتند یا آگاهانه یا حتی ممکن است ناآگاهانه در پازل و بازی دشمن عمل میکنند. بخشی از آنها برای تخریب جریانهای دینی و اسلامی و تضعیف موقعیت و مکتب اهل بیت پول میگیرند که تکلیف آنها مشخص است. اما بخشی از جریان ضد وحدت هستند مثل دوستانی که در ایران و قم و مشهد هستند که تعمدی بر تخریب ندارند. به جهت مبانی اختلافاتی دارند که اتفاقا گاهی هم قصد خیر دارند یعنی برای حفظ هویت شیعی و برای حفظ تمایز فکر میکنند نباید به سوی وحدت رفت و یا دچار سوتفاهمهایی هستند.
حالا به نکتهای که شما فرمودید برگردم. من فکر میکنم چه ما و چه اهل سنت و خیلی مذاهب دیگر چون محاط به موقعیتهای کانونی فرهنگی و جغرافیایی خاصی هستیم به طور طبیعی فرصت تمرکز بر مبانی معرفتی را نداریم. معرفت و آگاهی دینی ما به عنوان یک مسلمان ابتدا از قرآن کریم شروع میشود. رکن اساسی این معرفت توحید است. مفسر قرآن کریم پیامبر و اهل بیت هستند. ولایت به عنوان مسیر تحقق توحید در زندگی فردی و اجنماعی مطرح میشود و ما را به سمت یک زندگی جاوید اخروی که معاد است هدایت میکند. یعنی مسیری که ما از توحید و عدل شروع کردیم، با نبوت و امامت ادامه دادیم و به معاد منجر میشود، معمولا در فضای رشد و نمو فردی ما هیچ وقت فرصت تبیین پیدا نمیکند.
مگر چقدر از مردم ما طلبه یا دانشجو میشوند و مگر چقدر از آنها در مباحث معرفتی امکان تامل پیدا میکنند؟ نتیجه این میشود که معمولا باورهای دینی ما از طریق پدربزرگها و مادربزرگها، از طریق مکتبخانه، ازطریق هیات مذهبی، روحانی مسجد، کانونهای خاص منتقل میشود و گاهی از آن عمق و اصالتی که باید برخوردار باشد برخوردار نیست.
شخصی که به راحتی فریب میخورد و به داعش ملحق میشود، منظورم نیروهای سرسپردهای که اجیر میشوند و برنامه جنایت دارند نیست، آن جوان مسلمانی که احیانا فریب میخورد و به اسم قرآن کریم و پیامبر اکرم آدم میکشد ناشی از یک مسیر تربیتی ناسالم است. اولین مسالهای که در جهان اسلام همه به آن نیاز داریم و به تعبیر شما شاید ما شیعیان بیشتر به آن نیاز داریم بازگشت به معانی معرفتی ما است که بر اساس قرآن کریم است و ترویج این نگاه که مفسرین قرآن کریم پیامبر و اهل بیت هستند. آن جا اگر ما تمرکز را بر مبانی معرفتی بگذاریم آن وقت توحید به عنوان یک اصل اساسی و مفهوم رسالت و امامت در ذیل توحید تعریفی پیدا میکند که به طور طبیعی از دل او وحدت ناشی میشود.
یکی از دلایلی که معمولا در قضیه وحدت تبیین درستی نمیتوانیم بکنیم این است که مسیر رسیدن ما به وحدت از مسیر عزاداری یک هیات مذهبی است نه از مسیر آگاهی نسبت به مبانی معرفتی. در حالی که قرار است عزاداری آن هیات مذهبی مکمل عاطفی و معنوی آن مبنای معرفتی اصیل شود. اما اگر این بخش حاشیهای به یک معنا، مبنای معرفتی نداشته باشد ما دچار مشکل میشویم. الان شما هیاتهای مذهبی را میبینید که ساختار آن به این شکل است که یک سخنرانی و یک مداحی دارد. سخنرانی قرار است مبنای معرفتی ایجاد کند و مداحی قرار است یک چارچوب عاطفی و احساسی و روحی و معنوی برای آن بنیان معرفتی ایجاد کند. اما اگر قرار شود بچههای هیات همه موقع سخنرانی دم در هیات بایستند و بعد از سخنرانی داخل بروند، در پرانتز بگویم به دلایلش کاری ندارم، ممکن است شما بگویید دلایلش ضعف روحانیت است، دلایلش تحولات و تغییر سبک زندگی اجتماعی است.
به هر دلیلی اگر ما مبانی اصلی معرفتی را نتوانستیم منتقل کنیم این مشکلات به وجود میآید. کما اینکه آن جوانی از اهل سنت از روستایی در مصر یا مراکش جذب داعش میشود دقیقا مشکلش به شکل دیگری همین است که معرفت اصیلی نسبت به حقیقت قرآن کریم پیدا نکرده است و لذا توانستند با یک قضاوت لفظی و غلط از همان آیه شریفه او را گمراه کنند. اگر آن مبنای اصیل و بنیادین جابیفتد آن وقت دیگر ما از امیرالمومنین و اهل بیت نسبت به دین غیرتمندتر نیستیم. من که امروز نسبت به مظلومیت حضرت زهرا (س) به حق و به سزا و کاملا بهجا برمیآشوبم و اشک میریزم و دچار نوعی غلیان احساسات و عواطف میشوم، قطعا سر سوزنی از غیرت امیرالمومنین، امام حسن و امام حسین اهل بیت را نسبت به مظلومیت حضرت زهرا ندارم. پس چرا امیرالمومنین سکوت میکند و تحمل میکند؟ برای اینکه میخواهد میراث پیامبر را حفظ کند. «فَصَبَرْتُ وَ فِي الْعَيْنِ قَدْيً وَ فِي الْحَلْقِ شَجيً» در چشم خار دارد و در گلو استخوانی دارد. «أَرَی تُرَاثِی نَهْباً»، پیش چشمم میراث من به غارت و چپاول و تاراج میرود، اما تحمل میکند. چون میخواهد اصل بزرگتری حفظ شود. آنجا دیگر امیرالمومنین به میل و رغبت شخصیاش قرار نیست جواب دهد. قرار نیست غلیان احساسات و خشم خودش را درمان کند. گفت من تیغ از پی حق میزنم، بندهی حقام نه مامور تنم. من مامور به دستور الهی هستم. حالا اگر دستور الهی سکوت و صبر است من سکوت و صبر میکنم.
- نوعی نابگرایی و خلوصگرایی هم ممکن است همیشه به بحث وحدت صدمه بزند. مثال بارز آن در جریانهای سیاسی دیده میشود که مثلا عدهای میگویند که گفتمان ما از انقلاب، گفتمان ناب است و بقیه گفتمان ها تقلبی است. نمیخواهم بحث اسلام ناب و اسلام آمریکایی را مطرح کنم ولی این مسأله وجود دارد که دغدغه نابگرایی و خلوصگرایی هم خودش ممکن است به وحدت خدشه وارد کند. سوال من این است که چگونه پیرو اسلام ناب باشیم و به نابگرایی دامن بزنیم ولی در عین حال وحدت خدشهدار نشود؟
در واقع یک فهم جامع و همهجانبه و اصیل و عمیق از معارف دینی و هدف غایی خداوند از خلقت انسان و هستی و هدف ارسال و رسل انبیا و همهی اینها اگر وجود داشته باشد، آن نابگرایی و مطلقگرایی به تناسب واقعیتهای بیرونی تعدیل میشود. مانند بحثی که ما در رابطه با الگو وسیره اهل بیت داشتیم. ما آن غایت و هدف را را تعریف میکنیم، اما معنی آن این نیست که در عمل بیرونی باید کاملا محقق شده باشد. خداوند از انسان نماز کامل میخواهد اما آیا در بین چند میلیارد جمعیت عالم چند نفر میتوانند آن نماز کامل را بخوانند؟ یعنی آن نابگرایی افق ماست. آن خطکش و افقی است که دین باید تعریف کند اما معنی آن این نیست که اگر محقق نشد دین محقق نشده است.
در روز قیامت چه بسا کار به جایی بکشد که خدا یک دو رکعتی هم از ما جور کند و تکبیر از یک جا و رکوع از جایی دیگر و سجده را از یک جا تا ما را به عنوان یک نمازگزار بتواند محشور کند. اگر قرار باشد نماز امیرالمومنین ملاک و شاخص باشد نماز چه کسی اصلا قبول خواهد شد؟ پس از یک طرف اگر بگوییم دین تراز و شاخص و معیار ندارد، نمیتوانیم چیزی را تعریف کنیم، نمیتوانیم هدفگذاری کنیم و رشد و تکامل را انتظار داشته باشیم.
از طرف دیگر اگر بخواهیم مطلقا همان را انتظار داشته باشیم با واقعیت بیرونی تطبیق ندارد. چون خود انبیا الهی هم در یک سطح نیستند. این جور نیست که همه را بخوابیم با یک شابلون خطکش سریدوزی کنیم و عین هم در بیاوریم. اصلا هدف دین از اساس این نبوده است. هدف دین این بوده است که جهتگیری را تنظیم کند. همه در مسیر حق و جاده حق قرار بگیرند البته «فَسالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِها» هرکسی به اندازه ظرف، اندازه و توان خودش، فَاسْتَبِقُواْ الْخَيْرَاتِ سعی کنید جلو بروید. مسیر، مسیر کمال است و هرکس به اندازه خودش جلو برود.
- به نظر میرسد یک دوگانه شیعه و سنی، در ادبیات دینی و سیاسی ما مطرح بوده است. خود این دوگانه به نظر میرسد این تفرقه را بازتولید میکند. ما چرا از ابتدا نیامدیم تا بگوییم اسلام پنج فرقه دارد. من خودم در دوران دانشجویی به یک سنی میگفتم شما فرقه مالکی یا هرچه هستی منم فرقه جعفری هستم. یکی هم فرقه شافعی یا مالکی است. ما پنج فرقه رسمی اسلامی داریم و همه فرقهها باید به هم احترام بگذارند. به نظر من پنجگانه کردن اسلام خیلی بهتر از دوگانه کردن آن است. نمیدانم چرا این موضوع در ادبیات ما نمینشیند؟ اتفاقا این را از بیانات یکی از علما شنیدم که هر موقع با کسی بحث کردید بگویید که فرقه جعفری هم یکی از فرقههای اسلامی است.
این چیزی بود که امثال شیخ شلتوت هم در الازهر صراحتا مطرح کردند و خیلیها هم قبول دارند. یعنی اتفاقا چه بسا کسانی که مشکل شیعه و سنی دارند چه در طرف شیعه و چه در طرف اهل سنت روی این پنجتا بحثی ندارند. از جهت شرعی، تفکیک و تمایزی بین گرایشهای مختلف فقهی در جهان اسلام قائل میشوند. طرف ممکن است بپذیرد و بگوید گرایشهای فقهی در جهان اسلام پنج تا است. منتهی بعضی وقتها بحث کلامی داریم. کما اینکه وقتی بحث اشعری و معتزلی مطرح میشود، ما هم سنی اشعری داریم و هم سنی از معتزلی.
میخواهم بگویم مشکل از ما نیست. آن جریاناتی که نمیخواهند این اتفاق بیفتد تمایز شیعه و سنی را برجسته میکنند. چهCIA باشد و چه یک عده آدمهای نادان در دو طرف باشند.
نظر شما