نفیسه مجیدی‌زاده: ما در کلاس بیش‌تر شنونده هستیم یعنی باید شنونده باشیم! آن‌ها درس می‌دهند و تنها خواسته‌شان از ما همین است که بشنویم و سخت‌کوش باشیم.

دوچرخه شماره ۸۲۸

البته ما هم برای آن‌ها حرف‌هایی داریم که شاید تا حالا نتوانسته‌ایم بگوییم؛ نتوانسته‌ایم بگوییم که در زندگی ما چه نقش مهمی دارند و نتوانسته‌ایم بگوییم...

هفته‌ي معلم در راه است. حالا شاید بتوانیم برای يكي از معلم‌هايمان نامه بنويسيم؛ براي معلمی كه تأثیرش از همه بیش‌تر در زندگی ما مشخص و پیداست!

مثلاً هستی 13 ساله است و برای خانم طالب‌زاده، معلم علومش که یک معلم جدی و در عین حال شوخ است و تا حالا یک‌بار هم نشده کسی سر کلاس او خسته شود می‌نویسد:

«شما  باعث شدید علاقه‌ی من و دوستانم به علوم 100 برابر بشود. چون شما درس سختی مثل علوم را با مثال‌های جالب و خنده‌دار یاد می‌دهید؛ مثل مادر شوهر و عروس! و باعث می‌شوید که ما دیگر آن درس را فراموش نکنیم و شما را همین‌طور.»

تعدادي از دانش‌آموزان براي معلم‌هايشان نامه نوشتند و اين نامه‌ها را از راه‌هاي مختلف مثل اي‌ميل، تلگرام و... براي ما فرستادند تا بعضي از آن‌ها را براي بقيه‌ي دوستان نوجوان بياوريم توي صفحه و اين‌جا هم براي معلم‌هاي خوب جشن بگيريم و از آن‌ها تشكر كنيم.

 

دوچرخه شماره ۸۲۸

عكس: محمود اعتمادي

 

  • هم جدی هم خوب!

ساحل عبدالحسینی، 17 ساله:

من یک معلم دارم که هیچ‌وقت به من اخم نکرده و همیشه با لبخند وارد کلاس شده است. از در مدرسه که داخل مي‌شود همه‌ی بچه‌ها با دست نشانش می‌دهند و حتماً آرزو می‌کنند کاش معلم آن‌ها بود.

اگر هزار بار یک مطلب را برای شما توضیح بدهد خسته نمی‌شود و اگر برای بار هزارویکم از او بپرسید باز با همان شور و هیجان دفعه‌ی اول، درس را توضیح می‌دهد.

از هیچ مطلبی نمی‌گذرد. جزء به ‌جزء نكات درس را مي‌گويد و در کنار این درس، برای ‌ما از زندگی حرف می‌زند و نصیحت‌های شیرین می‌کند و درس زندگی و عشق می‌دهد. خیلی شوخ نیست، اما همیشه روی لب‌هایش لبخند نشسته است.

وقتی کمی ناراحت می‌شود  همه‌ي ما نگران می‌شویم و دوست داریم بدانیم چرا؟ می‌دانم خیلی دوستم دارد من هم دلم می‌خواهد کلی ترانه برایش بخوانم برای آن خانم مهربان خنده‌رو و خوش‌تیپ و باکلاس، خانم صیاد، دبیر درس نقشه‌کشی عناصر و جزییات و آشنایی با بناهای تاریخی و دبیر تخصصی سال سوم معماری.

 

  • وقتی به خودم آمدم

حسین آرام، 15 ساله:

داشتم معلم‌های دوران تحصیلم را مرور می‌کردم، ناخواسته فکرم سراغ شما رفت. خودم هم نمی‌دانم چرا! خب اول مهر سال 1393 بود. روزی که برای اولین‌بار با شما آشنا شد، نمی‌دانم یک حسی به من می‌گفت این مرد با بقیه‌ی دبیرهایم فرق دارد. من خیلی زود شما را شناختم و البته الآن برایم یک دبیر مهربان و یک دوست خوب هستید.

الآن احساس می‌کنم بتوانم جواب سؤال اولم را بدهم. الآن می‌دانم چرا شما بهترین دبیرم یا بهترین دوستم هستید. شما بامعرفت و مهربان هستید؛ البته ویژگی‌های خوبتان همین‌ها نیست.

شما به عنوان معلم انشا همیشه به من گفته‌اید یک متن درباره‌تان بنويسم و من  همیشه طفره می‌رفتم. اما الآن برایتان می‌نویسم که امیدوارم بعد از مدرسه سال‌های سال با شما در ارتباط باشم؛ چون روی من خیلی تأثیر گذاشتید و باعث شدید به خودم بیایم و بفهمم چه استعدادهايي داشتم و خودم نمي‌دانستم.

شما روز تولدم برایم هدیه خریدید و مهم‌تر این‌که یک شعر زیبا هم درباره‌ی من گفتید. در اردوی مشهد وقتی مریض شدم و هیچ‌کسی به من اهمیت نداد، شما که مراقب من بودید و من را دکتر بردید و پرستاری کردید. شما معلم مهربان، دبیر پرورشی و انشاي من، آقای جعفرزادگان هستید.

 

  • معلمي كه مرا وادار به تلاش كرد!

الهه پاک،17 ساله:

من خودم دخترم ولی برای معلمی می‌نویسم که زن نیست. او استاد هشت ترم متوالی از 16 ترم کلاس زبانم است. دلیل پیشرفت من هم در زبان همین استادم است.

او در این مدت هر موقع خسته می‌شدم می‌گفت: «I know you can »  هر‌موقع گفتم كه دیگر نمی‌کشم، گفت:
«No pain with out gain» وقتی استرس داشتم، گفت: «That be relax your better than»

او برای همه‌ی دانش‌آموزان واقعاً دلسوزی می‌کرد.یادم است ترم آخر بحث ما راجع به موفقیت و خوش‌بختی بود. او به من گفت: «به نظرت آدم خوش‌بختی هستی؟» من هم گفتم: « نه بابا این چه حرفیه من تازه دارم تلاش می‌کنم کنکور قبول بشم. بعدش یه دانشگاه خوب برم و بعدش درسم‌ رو تموم کنم بعد ببینم خوش‌بختی رو حس می‌کنم یا نه؟»

او به من گفت: «اگه نظر من ‌رو بخوای به نظر من تو آدمی هستی که به راحتی می‌تونه به یه زبان دیگه صحبت کنه. این خودش یه موفقیت طلایی به حساب مي‌آد و وقتی در آینده‌ی نزدیک تأثیرش رو در زندگی‌ت ببینی خوش‌بختی رو حس خواهی کرد. تو این پشتکار رو داری و این خودش موفقیته.»

من به‌خاطر این حرفش تمام تلاشم را کردم که بیش‌تر پیشرفت کنم و به‌خاطر همین انگیزه و امیدی که همیشه به من می‌داد خیلی پیشرفت کردم و از او ممنونم.

 

  • حالا به ادبیات عشق می‌ورزم

نگار فرهنگ، 15 ساله:

اين را برای معلم عزیزی می‌نویسم که مرا به ادبیات علاقه‌مند کرده است. او با شخصيت، فروتن و باوقار است و می‌داند که در هر‌ زمان و مکان چه کاری انجام دهد و چه سخنی بگوید.

او به موقع، با جدیت برخورد می‌کند و به موقع با ما می‌خندد. مثلا ًیک بار زنگ ورزش بود و ما در حیاط ورزش می‌کردیم. معلم ادبیاتمان را دیدیم که وارد مدرسه شد.

از او خواهش کردیم تا زنگ نخورده و وقت دارد با ما وسطی بازی کند. او اول قبول نکرد، اما بعد‌... آن وسطی بهترین بازی عمرم بود.

او در عین‌حال که با احترام با ما برخورد می‌کند بسیار هم خوب درس می‌دهد و در زمان درس دادن همه را به وجد می‌آورد و طوری با شور درس می‌دهد که هیچ دانش‌آموزی نمی‌تواند به حرف‌هایش گوش ندهد.

من معلم‌هایم را دوست دارم، اما این معلم را فرشته‌ي روی زمین می‌دانم و آن‌قدر دوستش دارم که به درس ادبیات گرایش عجیبی پیدا کردم.

دوست دارم ادبیات بخوانم و در آینده مانند خانم ابراهیمی معلم ادبیات شوم و سعی کنم مانند او معنی واقعی ادبیات را به دانش‌آموزان بیاموزم و آن‌ها را به درس ادبیات علاقه‌مند كنم.

کد خبر 332066

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha