راستي مگر بچههاي ميدان خراسان، ديگر چه بهانهاي بزرگتر از مبعوثشدن پيامبر براي آذينبستن كوچه به كوچه محلهشان ميخواهند؟ حالا عيد مبعث است و ميدان خراسان دوباره شبيه همانجايي شده كه در ذهن بيشتر تهرانيها پر است از تصوير و خاطره؛ محلهاي پر از نورهاي رنگيرنگي.
- همهچيز براي پنجشنبه آماده است
خروجي اتوبان امامعلي(ع) به سمت ميدان خراسان را كه وارد ميشويم، ريسهها كم و بيش مشخص است. البته چندروزي مانده به عيد مبعث و ديدن ريسهها كمي حواس جمعي و نگاه رو به بالا ميخواهد. اما همين كه هستند، يعني راهمان را درست آمدهايم و آن چيزي كه انتظارش داشتيم را پيدا كردهايم. بهصورت يكي در ميان، از درخت اينطرف خيابان به درخت آن طرف خيابان، از اين تير چراغ برق به آن تير چراغ برق، سردر اين مدرسه و آن ساختمان، سيمهاي چراغاني كشيده شدهاند؛ انگار خودشان را براي پنجشنبه آماده ميكنند؛ پنجشنبهاي كه قرار است خيليها به عشق «ميدون خراسون» و چراغانيهايش به اين محله سري بزنند و شب عيدشان را ميان اين نورها بگذرانند؛ چيزي شبيه به شركت در يك جشن دستهجمعي.
- اين ريسههاي قديمي
آقاي مهدي انوري، صاحب مغازه الكتريكي، وقتي ميفهمد ماجرا از چه قرار است و درباره چه چيزي ميخواهيم از او بپرسيم، خيلي با حوصله مينشيند و شروع ميكند به تعريف كردن؛ انگار صحبت از چراغانيهاي معروف ميدان خراسان، ديگر برايش عادي شده است و پرسيدن يك نفر مثل ما درباره اين ريسهكشيها عجيب نيست؛ «راستش ماه رجب و ايام اعياد مذهبي كه شروع ميشود ما همراه با جوانان محل، كارمان شروع ميشود و تا نيمهشعبان كه اين چراغاني به اوج خودش ميرسد ادامه دارد. اصلا تمام انگيزه ما اين است كه اين چراغانيها را به نيمهشعبان متصل كنيم و آنقدر اين اتفاق، حال و هواي محل را در اين روزها خوب و ديدني ميكند كه فقط بايد تجربهاش بكنيد.» از قدمت اين ريسههاي آويزان شده كه ميپرسيم، سرش را به نشانه طولاني بودنشان عقب ميبرد و ميگويد: «اين رسم براي امروز و ديروز نيست؛ حتي براي بعد از انقلاب هم نيست چون كار اهالي محل بود، حتي در زمان شاه و قبل از آن هم ميدان خراسان در جشنهاي مذهبي با بقيه محلههاي تهران فرق ميكرد. همين الان برويد و از مردهاي 50-40 ساله بپرسيد كه شبهاي نيمهشعبان بچگيتان را كجا ميرفتيد؟ شرط ميبندم كه نصف بيشترشان ميگويند ميدان خراسان».
- شبهاي روشن
از آقاي انوري ميپرسيم «شما شبهايش را ديديد؟» او كه تازه حرفهايش گل انداخته است شروع ميكند به تعريف و تمجيد از محله كودكياش؛ «چند روز قبل از جشن و چند روز بعد از جشن، شبهاي ميدان خراسان يك جور ديگر است. تا چشم كار ميكند چراغهاي رنگي رنگي سبز و زرد و قرمز و آبي ميبينيد. اگر در بقيه جاهاي شهر فقط شبهاي عيد نوروز مردم تا دير وقت در خيابانها هستند و ميگردند، اينجا چندين بار در سال آن حال و هوا را دارد؛ ميدانيد چيست؟ مردم دلشان نميآيد بروند و اين شبها در خانه بنشينند. من فكر ميكنم كه همين حضورشان در خيابان باعث ميشود احساس كنند كه خودشان هم براي آن مناسبت خاص جشن گرفتهاند و سهيم بودهاند. همينكه شب عيد مبعث در كنار مردم باشي و دلت از اين اتفاق شاد باشد، خودش يكجور جشن گرفتن است ديگر؛ نيست؟»
- ترافيك با طعم شربت
حالا نزديك به مبعث است و ميدان خراسان تهران، مثل همه سالهايي كه گذشته، دارد كمكم شبيه روز و شبهايي ميشود كه بهخاطر آن بين تهرانيها معروف و محبوب شده است. روشنترين محله شهر در چنين روزي، با تخمشربتي و كيكيزدي و البته ترافيك از شما پذيرايي ميكند؛ ترافيكي كه به قول «ميدون خراسونگردها»، اگر نباشد چيز عجيبي است. از آقاي انوري درباره ترافيك شبهاي عيد محله ميپرسيم؛ «خب ترافيك كه هست اما با ترافيكهاي هميشه فرق ميكند. اول اينكه اگر يكي بايستد و ماشينهاي مانده در ترافيك را زيرنظر بگيرد، ميتواند همه نوع ماشيني را ببيند، از ارزانترين تا گرانترين؛ اين يعني از همه قشري براي چنين جشنهايي به اينجا ميآيند. دوم هم اينكه به ماشينهايي كه در ترافيك اينجا هستند، نميشود گفت گير كردهاند، چون خودشان با خواست خودشان و دانسته آمدهاند. واقعيتش اين است كه ترافيك شبهاي عيد ميدان خراسان هم لذتبخش است؛ ديدهام كه ميگويم.»
- چراغانيها، بركت آورده
براي فهميدن بيشتر از چون و چراي ماجراي اين چراغانيهاي معروف، سراغ يكي از سوپريهاي محل هم رفتيم. با اينكه از قديميهاي ميدان خراسان نيست و چندماه ديگر مدت حضورش در اين مغازه به 2سال ميرسد اما او هم انگار با اين روز و شبهاي شلوغ و رنگي محل خو گرفته است. خودش را آقاي علمينيا معرفي ميكند و توضيح ميدهد: «شبهاي جشن و اعياد، اينجا خيلي پر رفتوآمد ميشود. همهجور آدمي پيدا ميشود. خيليها هم پياده ميآيند و به هواي اين چراغانيها و اين شور و شوق، اينجا قدم ميزنند. براي همين همه مغازهدارها هم در اين شبها، مغازههايشان را پر از جنس ميكنند. بهنظر من بركت و نيت خير اهالي محل، براي همه خوب بوده؛ هم مادي و هم معنوي».
- بفرماييد شيريني
«كيكيزديهايمان اصلا نميماند». بين حرفهايمان با آقاي علمينيا، يكي از قديميترين كاسبان محل هم وارد بحث ميشود. آقا ابوالفضل، صاحب يكي از قناديهاي محل است و همينكه حرف از شب عيد مبعث ميزنيم، از كيك يزديها و شيرينيهاي صلواتي ميگويد. خب طبيعي است كه عيد بزرگي مثل مبعث، قناديها و شيرينيفروشيهاي همهجا را شلوغتر از هميشه كند اما محلهاي كه نورهايش پرنورتر است، ترافيكش بيشتر است، آدمهايش زيادتر است و صداي مولوديخوانيهايش بلندتر، پس حتما بايد شيرينيفروشيهايش هم شلوغتر و ويترينش دائم خاليتر از بقيه شود. او از سفارش شيرينيهايش چند روز قبل از مبعث برايمان ميگويد: «ديگر دستمان آمده است كه در اين روزها، بعضي از شيرينيهايمان مثل كيك يزدي و شيريني كشمشي را كه خيليها نذر ميكنند تا در خيابان و بين مردم پخش كنند، بيشتر از بقيه درست كنيم. گاهي اوقات با همه اين حساب و كتابها، باز هم ممكن است آخرهاي شب كم بياوريم». او شور و شوق روزهاي عيد مبعث را اينگونه توصيف ميكند: «واقعا هيچ جاي تهران شبيه منطقه ما نيست. انگار صفاي مردم اينجا، اهالي تهران را همهشان را ميكشاند اينجا. البته اين فقط در عيد مبعث نيست و در تمام مناسبتهاي مذهبي ديگر مانند تولد امامحسين(ع) يا روز ولادت اميرالمومنين(ع) و نيمهشعبان و... هم همين اتفاق ميافتد و يك شلوغي دلنشيني كل منطقه را ميگيرد. هيچ وقت فكرش را نميكنم كه يكي از اين اعياد باشد و ميدان خراسان را خلوت ببينم. اين يك محبت خدادادي است كه همه اهالي اين محل به ائمه(ع) و پيامبر(ص) به اين اندازه ارادت پيدا كردهاند كه يكي از شلوغترين مكانهاي دنيا در اعياد مذهبي محله ما باشد».
نظر شما