روزنامه اعتماد در ستون سرمقالهاش با تيتر«ارج، نامي كه ميشناسيد و به آن افتخار ميكنيد.»نوشت:
خبر كوتاه بود، مثل نام كوتاهش «ارج». گفته شد كه كارخانه ارج تعطيل شد. رسانههاي اصولگرا خوشحال از اينكه يك برند ٨٠ ساله و از معدود كارخانههاي با نام و نشان قديمي كشور در شرايط پسابرجام تعطيل شده است. البته اين خبر بلافاصله اصلاح و تعطيلي آن تكذيب شد ولي در اصل ماجرا تغييري حاصل نشد. آنان كه خوشحال بودند تا نشان دهند اوضاع اقتصاد و توليد در پسابرجام نه تنها بهبودي نيافته است، ناشيانه به كاهدان زدند، زيرا ارج و ارجهاي گوناگون چند دهه است كه تعطيل شدهاند. اگر تعطيل نبودن را معادل چند ده يا چند صد نفر كارگر مشغول به كار بدانيم كه توليدي هم دارند، بله به اين معنا ارج تعطيل نشد، و ممكن است، تعطيلي كنوني آن نيز موقتي باشد، ولي اگر تعطيلي را به منزله ركود و عدم پيشرفت بگيريم، در اين صورت بخش خصوصي ايران چند دهه است كه دچار اين سكته شده است.
نه از مينو خبري است و نه از آزمايش و ارج و كفش ملي، پارسالكتريك، نساجي مازندران و نه حتي بعضي از خودروسازها، هنگامي كه آنها را با برندهاي مشابه در كشوهاي همرديف ايران در گذشته مقايسه كنيم. وقتي برندهاي معروف كره را ميبينيم، ديگر بودن كارخانجات آزمايش و ارج با توليدات فعلي چه معنايي از حيات اقتصادي دارد؟ البته متذكر بايد شد كه در حال حاضر برندهاي خوبي در ايران هست و اعتبار خوبي هم در عرصه منطقهاي دارند، از اين نظر جاي اميدواري هست، ولي پرسشي كه بايد ذهن ما را به خود مشغول كند اين است كه چرا تعطيلي يك برند و كارخانه را فقط مترادف با بسته شدن آن ميدانيم؟ در دنياي امروز تعطيلي يك كارخانه از زماني است كه آن كارخانه يا برند، قدرت رقابت و نوآوري را از دست ميدهد.
به محض آنكه در رقابت و نوآوري عقب مانديم كار تمام و شمارش معكوس آغاز خواهد شد. بنابراين اگر دوستان اصولگرا نسبت به بسته شدن اين كارخانه و برند غصهدار هستند، پس بايد به زماني برگرديم كه قدرت توليد رقابتي خود را در برابر توليدات مشابه خارجي از دست داديم. سياستهايي كه اين وضع را ايجاد كرد كدام است؟ آيا حاضريم در آن سياستها تجديدنظر كنيم؟ اجازه دهيد برخي از اين سياستهاي مخرب را با يكديگر مرور كنيم.
١- مهمترين عامل فقدان امنيت براي نهاد مالكيت است. تا وقتي كه نتوانيم اين مساله را به نحو موثر و دقيق حل كنيم، ممكن نيست كه برندهايي صد ساله و دويست ساله شكل بگيرد.
٢- پس از آن شاخص كسبوكار است. شاخص كسبوكار مولفههاي گوناگوني دارد، اوضاع جامعه ما در بيشتر اين شاخصها اصلا مطلوب نيست. براي نمونه در دو سال پيش رتبه ما در بازار كار و انعطاف آن، در ميان كشورها ١٣٧ است كه خيلي بد محسوب ميشود. رتبه ثبت مالكيت نيز ١٥٣ است. شاخص حمايت از سرمايهگذاري ١٦٥ است! كه عملا جزو آخرين كشورها محسوب ميشويم. شاخص ما در تجارت فرامرزي ١٣٤ است، واضح است كه با اين اوصاف امكان برندسازي و رقابت با توليدات كشورهاي ديگر وجود نخواهد داشت.
٣- مشكل ديگر جامعه ما سرمايهگذاري اندك براي فعاليت تحقيق و توسعه است. در بسياري از كشورها انواع و اقسام تسهيلات براي فعاليتهاي تحقيق و توسعه بنگاهها در نظر گرفته ميشود، از تخصيص وام و معافيتهاي مالياتي تا انواع حمايتهاي مالي را انجام ميدهند. بدون تحقيق و توسعه R&D ممكن نيست كه شركتهاي ايراني يا هر كشور ديگر در مدار رقابت قرار گيرند. رقابتهاي امروز به قول معروف ميليمتري است. اينكه دلمان را خوش كردهايم كه مقاله مينويسم و از نظر توليد علم موفق هستيم، هيچ كمكي به كشور و توليد نميكند. مگر اينكه اين مقالات در خدمت صنعت و توليد باشند، در اين صورت چه بسا مقالات توليد شده منتشر نشود، زيرا موسسات و شركتها مقالات خوب خود را به سرعت منتشر نميكنند. آنان در پي بالا رفتن رتبه علمي خود نيستند، بلكه در پي افزايش بهرهوري و نوآوري در توليد و جلو زدن از رقبا هستند.
٤- مشكل بعدي جامعه شاخصهاي نظام تدبير است. كافي است گفته شود وضع اين شاخصها نيز در ايران بسيار عقبماندهتر از آن چيزي است كه انتظار داشته باشيم برندهاي ايراني در اقتصاد داخلي و جهاني حرفي براي گفتن داشته باشند. براي نمونه كافي است كه بگوييم شاخصهاي نظام تدبير در سال ١٣٩٢ در ايران چنين بوده است. كيفيت تنظيم مقررات برابر ٥ حاكميت قانون ١٤ و كنترل فساد ٣٥ است، يعني وضع ايران فقط از اين درصد از كشورها در هر يك از اين زمينهها بهتر بوده است.
اين وضعيت نه محصول اين دولت است و نه حتي هدف اين نوشته پيدا كردن مقصر است. هدف بايد رفع مشكل باشد. اگر ما خواهان اصلاح وضعيت خود هستيم، بايد به الزامات بهبود اين شاخصها پايبندي نشان دهيم، در غير اين صورت برندهاي موجود نيز در راه ارج گام برخواهند داشت. بزرگترها اين تبليغ براي ارج را به ياد دارند كه: «ارج نامي كه ميشناسيد و به آن افتخار ميكنيد». ولي امروز چه؟
- افزایش دما کمبارشی و فقر منابع آب
شاهرخ فاتح، رئیس مرکز ملی خشکسالی و مدیریت بحران سازمان هواشناسی کشور در ستون سرمقاله روزنامه شرق نوشت:
دوره پايشهاي آبي و کشاورزي در ايران و بیشتر کشورهاي جهان به ترتيب با عناوين پذيرفتهشده سال آبي یا سال زراعي در همه پژوهشهاي مرتبط استفاده و به آنها استناد میشود. اين دوره از ابتداي مهر هر سال آغاز میشود و در پايان شهريور سال بعد خاتمه مييابد. در این یادداشت برآنیم تا شرایط بارشها و دمای کشور را از ابتدای مهر ٩٤ تا پایان اردیبهشت ٩٥ بررسی کنیم و مروری نیز بر پیشبینی شرایط مذکور در چهار ماه باقیمانده سال آبی جاری داشته باشیم.
١- پاییز سال آبی جاری با بارشهای خوبی همراه بود، بهطوریکه در مهر با وجود کمبارشی در بخشهایی از جنوب غرب و غرب کشور، کل کشور شاهد بارش ٤٦درصدی بیش از نرمال بلندمدت در دوره مشابه بود. این پربارشی به برکت بارشهای بسیارخوب آبان به ١٣٤ درصد در پایان آبان رسید و تغییرات بارشی در تمام استانها نسبت به دوره مشابه بلندمدت مثبت شد. اما شرایط در آذر بهتدریج تغییر کرد و با کمشدن بارشها از میزان پربارشی کل کشور کاسته شد و استان یزد بهعنوان اولین استان، کمبارشی ٤٤درصدی را به ثبت رساند. این روند در ماه دی نیز ادامه داشت و باعث شد پربارشی کل کشور از ١٣٤ درصد در آبان به ٢٧ درصد در پایان دی کاهش یابد و استانهای خراسان جنوبی و رضوی هم به جمع استانهای کمبارش بپیوندند. خشکی شدید ماه بهمن وضع را از این بدتر کرد و باعث شد ١٣ استان کشور شاهد بارش کمتر از نرمال باشند؛ بهگونهایکه بارش کل کشور به حد یک درصد بالای نرمال رسید. با آنکه کشور در اسفند شاهد بارشهایی در برخی بخشها بود، اما بارش کل کشور تا پایان اسفند به شش درصد کمتر از میانگین بلندمدت خود در این دوره سقوط کرد.
در فروردین ٩٥ به کمک بارشهای بسیارخوبی که در کشور رخ داد، بخشی از کمبارشی جبران و میزان انحراف از میانگین بلندمدت بارش کل کشور مثبت شد و به حدود دو درصد بالاتر از نرمال رسید. در اردیبهشت، اما بارشها کمتر از حد انتظار بود؛ بهگونهایکه درمجموع جایگاه بارشی کشور را در مقایسه با میانگین بلندمدت با سه درصد نزول به حدود یک درصد کمتر از نرمال رساند.
٢- در مهرماه تمامی استانها شاهد افزایش دما نسبت به نرمال بلندمدت خود بودند؛ بهطوریکه دمای کل کشور به میزان ١,٢ درجه سلسیوس نسبت به شرایط طبیعی در دوره مشابه بیشتر بود. این روند در ماههای آبان و آذر تغییر کرد؛ بهنحویکه در آبان در شرایط نرمال قرار گرفت و در آذر دمای کل کشور به ٠.٦ درجه سلسیوس کمتر از نرمال رسید. در مجموع میانگین دمای کشور در فصل پاییز در حد نرمال باقی ماند. اما در ادامه، زمستان چهره گرمی از خود نشان داد. میانگین دمای استانها و کل کشور در ماه دی نسبت به حد نرمال در مدت مشابه افزایش یافت و در کشور، رقم ١.٨ درجه سلسیوس بالاتر از نرمال بلندمدت را به ثبت رساند. در بهمن اگرچه استانهای جنوبی کشور دمای در حد نرمال داشتند اما استانهای زنجان، کردستان، مرکزی، البرز و قزوین دمای میانگین بیش از دو درجه سلسیوس بالای نرمال را تجربه کردند. در این ماه، دمای میانگین کل کشور نسبت به شرایط بلندمدت، یک درجه سلسیوس بیشتر بود. افزایش دما نسبت به نرمال در ماه اسفند به اوج خود رسید؛ ماه اسفند بسیار گرم بود...در این ماه، استانهای کشور در مقایسه با بلندمدت، افزایش دمای بین ١.٥ درجه سلسیوس در هرمزگان تا ٤.٥ درجه سلسیوس در خراسان رضوی را تجربه کردند و دمای میانگین کل کشور در این ماه نسبت به دوره مشابه بلندمدت، ٣.٣ درجه سلسیوس رشد نشان داد.
در مجموع برای کل کشور، زمستان ٩٤ با افزایش دمای دو درجه سلسیوس نسبت به نرمال، زمستان گرمی بود. در فروردین با فعالیت سامانههای جوی ورودی به کشور، روند افزایش دمای زمستان تغییر کرد و در اکثر استانها شاهد خنکترشدن شرایط دمایی در مقایسه با دماهای موردانتظار فروردین بودیم. میانگین دمای فروردین کل کشور نیز حدود ٠.٢ درجه سلسیوس کمتر از میانگین بلندمدت دمای فروردین کل کشور به ثبت رسید. این وضعیت اما چندان تداوم نداشت بهطوریکه در اردیبهشت ٩٥ همه استانها دمای بالاتری از مقادیر میانگین بلندمدت دمای خود داشتند. کل کشور نیز حدود ١.٦ درجه سلسیوس گرمتر از شرایط طبیعی اردیبهشت بود. ٣- بر اساس پیشبینی فصلی صادرشده از پژوهشکده اقلیمشناسی، تا پایان شهریور ٩٥ به استثنای مناطق بسیار محدودی از جنوب شرق کشور که بارشهای بیشتر از حد طبیعی خود خواهند داشت، مابقی مناطق کشور دریافت بارشی در حد نرمال و حتی در مناطق گستردهای از نیمه شمالی کشور، کمتر از نرمال خواهند داشت.
این پیشبینی فصلی درباره دمای هوا، تا پایان شهریور ٩٥ نیز حاکی از آن است که تا پایان شهریور ٩٥، دما در همه استانها حدود نیم تا یک درجه بالاتر از نرمال خود خواهد بود. ٤- با توجه به شرایط بارشی موجود و پیشبینی فصلی صادرشده و همچنین با توجه به اینکه بیشتر نقاط کشور در تابستان بارش قابلتوجهی دریافت نمیکنند، انتظار میرود تا پایان سال آبی جاری استانهای یزد، سیستانوبلوچستان، خراسان جنوبی و اصفهان در برخی بخشهای خود با کمبارشی بالای ٣٠ درصد روبهرو باشند. ٥- در نگاه کوتاهمدت که شامل حداکثر یک سال آبی است، خوشبختانه به استثنای تعدادی از استانها، شرایط کلی کشور بد و نگرانکننده نیست. بارشهای کشور الان در مقایسه با بلندمدت در حولوحوش میانگین خود است. در مناطق غربی کشور، استانهایی را داریم که حتی تا ٦٠ یا ٧٠ درصد از میانگین بلندمدت خود جلو هستند که در جای خود محل شکرگزاری است. ولی در وجه بلندمدت، کمبارشیهای انباشتهشده در بسیاری از مناطق کشور وجود دارد که از حافظه طبیعت پاک نشده است.
نگاهی به نقشههای بلندمدت مبین آن است که حتی در استانهایی که در کوتاهمدت، «ترسال» هستند، دریافت بسیارکمی را در بلندمدت داشتیم و بهنوعی با «کمبارشی بلندمدت» درگیر هستیم؛ این موجب بروز خشکسالی بلندمدت از نظر هواشناسی و اقلیمشناسی شده است که اثرش را بر منابع آب و دسترسی پایدار به منابع آبی خواهد گذاشت. در کنار این کمبارشی و فقر منابع آب، افزایش دمای هوا منجر به افزایش میزان تبخیر و تعرق خواهد شد که بهنوبه خود موجب افزایش نیاز آبی و مصرف آب در مجموعه کشور خواهد شد. بنابراین همچنان ملزم به رعایت الگوهای بهینه مصرف منابع آب و به طور کلیتر، درنظرداشتن جدی ظرفیتهای اقلیمی و طبیعی کشور در هر نوع فعالیت روزمره و همچنین هر نوع اقدام توسعهای کوتاه یا بلندمدت در کشور هستیم.
- سرخوردگی از خوشبینی به آمریکا
روزنامه كيهان در ستون سرمقالهاش نوشت:
1- رهبر معظم انقلاب بارها تاکید کردند آمریکا علیرغم لبخندهای ظاهری از پشت خنجر میزند، از جمله 21 اسفند 93 در دیدار نمایندگان مجلس خبرگان که: « تیم مذاکرات هستهای امین است اما من نگرانم، چون طرف مقابل حیلهگر و اهل خدعه و نیرنگ است و از پشت خنجر میزند» و همچنین 12 آبان 1394 در دیدار دانشآموزان و دانشجویان : «هدف برخی از بزک کردن چهره آمریکا این است تا آمریکاییها در فرصت مناسب خنجر را از پشت فرو کنند».
2- یکی از نامزدهای انتخابات ریاستجمهوری آمریکا اذعان کرد: «آنچه در آمریکا میبینم دروغ و فریبکاری و بیرحمی است. مقامات آمریکا به شما لبخند و از پشت به شما خنجر میزنند!»
3- یک دیپلمات سابق کشورمان که در خارج سکونت گزیده، گفت: «ظریف سرخورده شده است». این سه موضع و سخن در بطن خود از یک به هم پیوستگی و تحلیل واقعبینانه و پیام روشن برخوردارند که تبیین این تحلیل و پیام برای آگاهی افکار عمومی میتواند بسیار مفید باشد، چرا که هم درسآموز است و هم مسیر و جهت درست را نشان خواهد داد تا دچار غفلت و انحراف و خسران نشویم.
الف- گرچه این سخن رهبری که آمریکا قابل اعتماد نیست و از پشت خنجر میزند، بر اساس یک منطق صحیح سیاسی و تجربیات سالهای گذشته و مستندات فراوان تاریخی بیان شده، اما نکته مهم این است که اولا اکنون خود آمریکاییها به آن اذعان میکنند و بر همین اساس وزیر محترم امور خارجه از این همه خوشبینی به دولت مستکبر و اهل خدعهای مثل آمریکا سرخورده شده! و ثانیا این مقام آمریکایی که خود محصول همین سیستم فریبکاری و بیرحمی است، اذعان میکند که نظام سرمایهداری آمریکا برای تامین منافع کارتلهای اقتصادی و سیاسی حتی به مردم خودش هم از پشت خنجر میزند، چه برسد به سایر ملل!
ب- بنده هم مثل گوینده این سخن که تیتر برخی از روزنامهها شد، معتقدم آقای ظریف سرخورده شده، اما نه با نگاه وی بلکه با یک نگاه استراتژیک رسانهای و انقلابی: اولا در باب این اعتراف صریح آمریکاییها مبنی بر اینکه مقامات این کشور از پشت خنجر میزنند، باید گفت یا باید این اعتراف را بر اساس قاعده «اقرار العقلاء علی أنفسهم جائز» پذیرفت و مبنای تحلیلهای درست و موضعگیریهای خود قرار داد و یا اینکه اگر نپذیریم و با توجیهاتی ادعا کنیم که این اذعان آمریکاییها مصرف داخلی در منازعات انتخاباتی دارد و از روی بیعقلی زده شده، سوال اساسی این است چرا وقت خود را صرف مذاکره با یک چنین افراد بیعقلی کردید؟ پس مجبوریم این اعتراف را بپذیریم و آن را مستندی بر دلایل عقلی و منطقی و تاریخی رهبر معظم انقلابی تلقی کنیم.
پ- فقط چند مورد از هزاران موردی که آمریکا به کشورهای مختلف خنجر زده: مورد اول: دم دستترین مورد محمد مرسی رئیسجمهور سابق مصر است که به وعدههای دروغین و لبخندهای ظاهری آمریکاییها اعتماد کرد اما آمریکاییها به کمک صهیونیستها در یک توطئه طراحی شده، او را از ریاستجمهوری خلع، محاکمه و زندانی کردند. مورد دوم: ریاض المالکی وزیر خارجه تشکیلات خودگردان فلسطینی چند روز قبل در مصاحبه اختصاصی با روسیا الیوم اذعان کرد 24 سال مذاکره با رژیم صهیونیستی بیفایده بوده و آمریکا علیرغم ادعای حمایت از تشکیلات خودگردان، در عمل از جنایات اسرائیل حمایت و از پشت به فلسطینیها خنجر زده است. مورد سوم: آمریکاییها با مذاکرات و لبخند، سودانیها را مجبور به تقسیم کشورشان کردند و در قبال این ذلت قول دادند تحریمهای آنها را لغو خواهند کرد. اما پس از تقسیم سودان نه تنها تحریم سودانیها لغو نشد بلکه آمریکا خنجر را به پشت عمرالبشیر که زیر توافق ذلتبار تقسیم کشورش را امضاء کرده بود، زد و او را به جرم جنایات جنگی در دادگاه بینالمللی لاهه به محاکمه کشاند. مورد چهارم: علیرغم اینکه پوتین بعد از حادثه 11 سپتامبر از حمله آمریکا به افغانستان و تحریمهای اقتصادی علیه ایران حمایت و فروش سامانه موشکی اس 300 به ایران را لغو کرد، اما به قول پوتین، آمریکا خنجر را از پشت به روسیه زد و با هدف سرنگونی پوتین، انقلاب رنگی در روسیه به راه انداخت و تحریمها را علیه مسکو اعمال کرد. هر چند پوتین متوجه این خنجر از پشتزدنها شد و در سیاست خود با آمریکا تجدیدنظر کرد.
ت- و چند مورد از صدها موردی که آمریکا از پشت به ملت ایران خنجره زده: مورد اول: بعد از ملی شدن نفت، آمریکاییها با کودتای 28 مرداد پاسخ اعتماد مصدق به آمریکا را با سرنگونی دولتش و زندانی کردنش دادند و در تبعید و تنهایی درگذشت. «25 سال این ملت زیر یوغ حکومت وابسته پهلوی به انواع خفتها، فشارها و سختیها مبتلا شد... به خاطر اعتمادی که آن روز، آن آقا (مصدق) از روی سادهاندیشی به آمریکا کرد.)* «آن کسانی که خیال میکنند رابطه و دوستی با آمریکا موجب میشود که انسان از آسیب آمریکا محفوظ بماند، به این تجربه(های) تاریخی مراجعه کنند.»*. مورد دوم: در سال 59 آمریکا در مذاکرات الجزایر متعهد شد در قبال آزادی گروگانها، کلیه تحریمهای تجاری علیه ایران را لغو و داراییهای ایران را آزاد کند و در امور داخلی ایران دخالت نکند. اما پس از آزادی گروگانها، آمریکا خنجر را از پشت زد و نه تنها داراییهای ایران را آزاد نکرد، بلکه تحریمها را تشدید و حمایت خود را از صدام علنی کرد. مورد سوم: در ژانویه 2002 بعد از این اینکه ایران در دولت اصلاحات به آمریکا کمک کرد تا مشکلاتش در افغانستان را حل کند، بوش پسر در اقدامی تعجببرانگیز در کنگره آمریکا پاسخ خوشبینی به آمریکا را داد و خنجر را از پشت به دولت اصلاحات زد و دولت ایران را محور شرارت خواند. مورد چهارم: و اکنون در مذاکرات هستهای، آمریکا پاسخ خوشبینیها و لبخندهای دولت تدبیر و امید را با خنجری آبدیدهتر داد و به هیچ یک از تعهدات خود عمل نکرد و تحریمها را تشدید و ملت ایران را به بهانههای مختلف تحقیر و تهدید کرد و پس از امضاء برجام، باز ایران را حامی تروریسم و محور شرارت در منطقه خواند.
ث - گرچه بنا به فرمایش رهبرمعظم انقلاب تیم مذاکرهکننده را فرزندان انقلابی کشور میدانیم اما همانند فرزند یک خانواده ممکن است فرزندان انقلابی خانواده نظام جمهوری اسلامی نیز اشتباه کنند و اکنون پس از متوجه شدن اشتباهات خود سرخورده شدهاند. البته همین سرخوردگی که رئیس تیم مذاکرهکننده هرچند دیر متوجه شده، خود نکته مثبتی است، اما میتواند در ادامه راه نتایج مفیدی به دنبال داشته باشد، به شرطی که از این تجربه به خوبی استفاده شود: « تجربه این است که اگر ما تنازل هم بکنیم، آمریکا دست از نقش مخرّب خودش برنمیدارد؛ این را ما در مذاکرات هستهای تجربه کردیم. ...خیلیها قبل از این تجربه هم میدانستند امّا بعضی هم که نمیدانستند، حالا بدانند: آمریکا اوّل با لبخند و تبسّم وارد میدان خواهد شد، بعد در عمل، دبّه میکند .این شد یک تجربه برای ملّت ایران؛ این تجربه را مغتنم بشمرید».*
ج - اما:1- وزیر امورخارجه باید از این سرخورده باشد که چرا دیر متوجه عمق کینهتوزی آمریکا شده است.2- از این که چرا دلسوزان انقلاب را که از قبل میدانستند نمیشود به آمریکا خوشبین بود، بزدل و ترسو و تندرو نامیدند و به جهنم حواله دادند! 3- از این که چرا زمانی که وندی شرمن ایرانیها را دارای ژن فریبکاری خواند و آن زمان که اوباما ملت ایران را به بمب هستهای تهدید کرد و آن زمان که جان کری ملت ایران را تروریسم خواند و دهها و صدها آن زمان دیگر، چرا به موقع و قاطعانه واکنش نشان نداد تا امروز آمریکا پرروتر و وقیحانهتر از گذشته طلبکار ملت ایران نشود که چرا از ملتهای مظلوم حمایت میکند و چرا برای دفاع از خود صنایع موشکی را تقویت میکند و چرا حقوق بشر را با استانداردهای دوگانه غرب نمیپذیرد و دهها چرای دیگر ؟ 4-تیم محترم مذاکرهکننده میتواند نگران باشد که چرا نتیجه زحمات شبانه روزی آنها - که قابل انکار نیست- برای کشور «دستاورد تقریبا هیچ» داشته و ادامه این روال میتواند «خسارت محض» در پی داشته باشد! و نامزدهای ریاست جمهوری آمریکا برای پاره کردن برجام که این همه زحمت برایش کشیده، مسابقه گذاشتهاند!:«هر فردی و هر جریانی که برای اسلام و به نام اسلام کار میکند، اگر به خاطر مصلحتاندیشی، عقل سیاسی و تاکتیک به آمریکا اعتماد کرد، سیلیاش را خواهد خورد».* 5- باید عبرت گرفته باشند که چرا انقلابی عمل نکردهاند: « همه باید بدانند میتوان در این راه انقلابی حرکت کرد و اگر راه را عوض کردیم، اسلام و ملّت ایران سیلی خواهد خورد»*.6- از این نگران باشند که چرا برخی دچار وسوسه شدند که میتوانند با آمریکا در حلّ مسائل بینالمللی همکاری کنند و خیال میکنند رونق اقتصاد کشور صرفاً با سرمایهگذاری خارجی تأمین میشود که به قول رهبرمعظم انقلاب این خیال، یک خطای بزرگ است: «اهداف آمریکا در قبال جمهوری اسلامی ایران، هیچ تغییری نکرده و آنها اگر بتوانند جمهوری اسلامی را نابود کنند، لحظهای درنگ و تأمل نخواهند کرد»* و«آمریکای دوران ریگان و آمریکای دوران بوش با آمریکای امروز هیچ فرقی ندارد.»
- ضرورت شفافسازی حقوق همه حاکمیتیها
سعید شیرکوند اقتصاددان در ستون سرمقاله روزنامه ايران نوشت:
مسأله پرداخت حقوق و مزایا به مدیران عالی و میانی کشور را در شرایط کنونی از دو منظر میتوان مورد تجزیه و تحلیل قرار داد. منظر اول آسیبشناسی مسأله و یافتن چاره مناسب برای درمان دردهای نهادینه شده در اقتصاد ایران است. به طور کلی در اقتصاد ایران چه در بخش دولتی و چه در بخش خصولتی که تقریباً اکثریت قریب به اتفاق شرکتها، کارخانهها، سازمانها، دستگاهها و... را دربر میگیرد، از دیرباز معضل جدی به نام پرداخت حقوق و مزایا وجود داشته است. به گونهای که در تمامی این شرکتها و مؤسسات خصوصاً در بخشهای خصولتی، این مسأله به صورت یک امر فراگیر درآمده است که حقوق و مزایای مدیران به صورت شفاف و علنی اعلام نمیگردد و مدیران همواره در هر سطحی از فعالیت که بودهاند، حقوق و مزایای خود را به صورت چندگانهای دریافت میکردند.
این معضل نه تنها به شرکتها و سازمانهای دولتی و خصولتی که حتی به سایر نهادهای عمومی نیز تسری یافته است تا جایی که حتی اقشاری نظیر ورزشکاران یا مدیران بنیادها و ارگانهای خارج از نظارت دولت نیز شامل این مسأله شده و میشوند. به عبارت روشنتر در اقتصاد ایران این مسأله به صورت جدی مورد توجه قرار نگرفته است که مدیران در سطوح مختلف باید چه مقدار حقوق و مزایا دریافت کنند و این حقوق و مزایا در قالب چه مکانیزمی تعیین و اعلام گردد. پدیدهای که امروزه در اقتصاد کشور ما خودنمایی میکند، گوشهای از این واقعیت دائمی اقتصاد ایران است. حتی میتوان تأکید کرد که در گذشته نیز این پنهانکاری در تعیین و پرداخت حقوق و مزایا همواره وجود داشته است. چارهکار در این است که تمامی مدیرانی که در بخشهای دولتی، شبهدولتی، خصولتی، نهادهای عمومی غیردولتی، نهادهای عمومی وابسته به حاکمیت و در هر بخش دیگری که به نحوی از انحا از بودجه عمومی استفاده میکنند، مکانیزم تعیین حقوق و مزایا و پرداخت آن دقیق و شفاف اعلام شود. تجربه موجود سایر کشورها بهروشنی بیان میدارد که عالیترین مدیر اجرایی این کشورها چه به عنوان رئیسجمهوری و نخستوزیر یا رئیس دولت و وزرا و همچنین مدیران ارشد شرکتهای اقتصادی، در سال چه مقدار حقوق و مزایا و پاداش دریافت میکنند. اگر در اقتصاد ایران و همه بخشها این مسأله به عنوان یک دغدغه و ضرورت به رسمیت شناخته شود و تمامی بخشها در سطوح کلان و خرد به این مسأله بپردازند، میتوان برای همیشه این مشکل را در اقتصاد از بین برد و عدالت مورد نظر و همچنین کارآمدی لازم را در تمامی دستگاهها ایجاد کرد.
اما منظر دومی که در این موضوع میتواند مورد استفاده قرار گیرد و امروزه هم در مرکز توجه قرار دارد، بهانه کردن یک مشکل در بخش دولتی اقتصاد برای هجمه به کل دولت است. در حالی که بر اساس شواهد و قرائن، این مشکل هم ریشه در دورههای قبل دارد و هم در سایر بخشها و نهادهای غیردولتی کاملا ًمحسوس است و طبیعتاً در این میان با استفاده از خلأهای قانونی موجود و همچنین روزنههای فرار، تخلف نیز صورت میگیرد. لازم است همه کسانی که درصدد درمان یک درد میباشند، منصفانه به این موضوع پرداخته و این نکته را به عنوان یک ضرورت برای تمامی نهادها، سازمانها، شرکتها، بانکها و... مطرح نمایند. امیدوارم که در سایه دستور ریاستجمهوری و پیگیریهای مداوم معاون اول رئیسجمهوری، ضمن اینکه این مسأله در نهادهای دولتی و زیرمجموعههای دولتی حل میشود، در نهادهای عمومی غیردولتی و حاکمیتی نیز این مسأله حل شود.
نظر شما