سه‌شنبه ۸ تیر ۱۳۹۵ - ۰۸:۵۳
۰ نفر

همشهری دو - رقیه رودسرایی: مثل همه روزها وقتی کارهای روزانه خانه تمام می‌شود اول کاری که می‌کنم این است که تلفن می‌زنم و احوال مادر را می‌پرسم.

 مي‌دانم كه حساس است و دلش غنج مي‌زند براي همين يك تماس تلفني كه بعدش به مكالمه با نوه و شيرين‌زباني‌هايش ختم شود. خيالم كه راحت باشد از اينكه قرار نيست مثل ساير ماه‌ها بيشتر وقتم را توي آشپزخانه باشم به آماده كردن ناهار، مي‌روم سر وقت كتاب‌هايي كه از نمايشگاه كتاب خريده‌ام.

تازه دنبال پيدا كردن صفحه‌اي هستم كه ديروز تا آنجا خوانده بودم كه تلفن زنگ مي‌زند.خواهرم است. از برنامه امروزم كه مي‌پرسد مي‌گويم مي‌خواهم «برادران كارامازوف» بخوانم. لامصب، رمان‌هاي روسي پيش نمي‌رود كه! كلي هم بايد تمركز كني و مواظب باشي كه سررشته داستان از دست‌ات در نرود. مي‌گويم كه تا حالا چندبار شروع كرده‌ام و هر بار وسط راه ول كرده‌ام درست مثل «جنگ و صلح»، ولي برادران كارامازوف را حتما اين‌ ماه رمضان تمام مي‌كنم. مي‌گويد: من هم ديروز از كتابخانه پدري كتابي آورده‌ام براي خواندن. مي‌پرسم از عنوان كتاب و مي‌گويد: نهج‌البلاغه! مي‌گويد: ايام‌ ماه رمضان مخصوصا شب‌هاي قدر، حضرت مظلوم‌تر از هميشه‌اند كه همه دنبال نماز قضا هستند و جوش‌كبير خواندن و قرآن سر گرفتن.

نشسته‌ام به خواندن نهج‌البلاغه كه اتفاقا خوب هم پيش مي‌رود و تمركزت بايد بيشتر روي داستان زندگي خودت باشد. يك‌بار هم كه شروع كني دلت مي‌خواهد اين بار بار آخرت نباشد و هي تكرار كني تا فراموشت نشود كه در صفات متقين گفته است: «دنيا آنها را مي‌خواهد، نمي‌خواهندش! اسيرشان مي‌كند، جانشان را مي‌دهند تا آزاد شوند.» گفته:« اگر اجلي كه خدا خواسته نبود، لحظه‌اي جانشان در كالبد نمي‌ماند، پر مي‌كشيد.» گفته:« خوف مانند چوبي كه مي‌تراشند آنها را مي‌تراشد. مردم مي‌بينندشان. مي‌گويند آنها بيمارند و آنها بيمار نيستند، مي‌گويند ديوانه‌اند و آنها ديوانه چيز بزرگي هستند».

صدايش هنوز توي گوشم تكرار مي‌شود من اما چيزي نمي‌گويم جز اينكه فكر كنم آخرين بار نهج‌البلاغه‌ام را كي توي كتابخانه ديده‌ام.

کد خبر 338422

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار مهارت‌های زندگی

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha