اين نخستين نمايش جهاني ششمين فيلم پرويز شهبازي در مقام كارگردان بود كه حضور در ونيز را هم براي نخستينبار تجربه ميكند. مالاريا سال گذشته در بخش مسابقه سي و چهارمين جشنواره فجر حضور داشت اما برخلاف ساختههاي پيشين شهبازي، چندان مورد توجه مردم و منتقدان قرار نگرفت. ملاني گودفيلو، خبرنگار اسكرين پيش از نمايش فيلم در ونيز با فيلمساز 54ساله ايراني گفتوگو كرده كه بخشهايي از آن را ميخوانيد.
- انگيزه اصلي شما براي روايت اين داستان چه بود؟ آيا ماجرا ريشه در واقعيت دارد؟
13سال است درباره جوانان ايران فيلم ميسازم و مالاريا در ادامه فيلمهاي پيشين من «نفس عميق» و «دربند» است. من با جوانان زندگي، كارهايشان را دنبال و بر رفتارشان تمركز ميكنم. منبع الهام من جامعه اطراف است و برخي جزئياتي كه شما در اين فيلم ميبينيد، از شخصيتها و زندگيهاي واقعي ميآيد.
- انتخاب بازيگر چگونه بود؟
همه بازيگران تازهكار هستند به جز جواني كه نقش موري را بازي ميكند. براي انتخاب بازيگران يك آزمون خيلي بزرگ داشتيم. آذرخش يكي از اعضاي خانواده فراهاني است و مدتها بود ميخواستم از او در يكي از فيلمهايم استفاده كنم.
- مالاريا از نظر استفاده از خودرو شبيه «تاكسي» جعفر پناهي است كه نقشي كليدي در روايت داستان دارد. بهخاطر راحتي كار در تهران از خودرو استفاده كرديد؟
نه. راستش حضور خودرو بهخاطر الزام روايت بود و اينكه گروه موسيقي يك ون در اختيار دارند. من در فيلمهاي قبليام هم تا حدودي از نماي درون خودرو استفاده كرده بودم. در واقع، ايده بهره بردن از خودرو بهعنوان يكي از لوكيشنهاي اصلي پروژه متعلق به فيلمساز بزرگ ما عباس كيارستمي است كه پيش از اين در فيلمهاي «طعم گيلاس» و «دَه» او ديده بوديم.
- فيلمبرداري در خيابانهاي تهران چگونه تجربهاي است؟
مالاريا از اين نظر اصلا فيلم آساني نبود. فيلمبرداري با حضور يك گروه بزرگ و حرفهاي 3ماه طول كشيد و فيلمبردار ما از 4دوربين مختلف براي ثبت صحنهها با 4ويژگي متفاوت استفاده كرد. منظورم اين است كه دوربينها همزمان روشن نميشدند؛ مثلا براي صحنههاي مربوط به گوشيهاي همراه يا نماهاي استيديكم، دوربينها را عوض ميكرديم.
- يكي از صحنهها در جريان جشنهاي خياباني پس از توافق هستهاي در تابستان گذشته ضبط شده است. ماجرا اتفاقي بود؟
در پيشتوليد ما پيشبيني كرده بوديم كه ممكن است مردم بهخاطر توافق هستهاي به خيابانها بيايند. جاي اين ماجرا را در داستان خالي گذاشتيم و منتظر جشنهاي خياباني مانديم. نكته جالب اين بود كه سياستمداران بدون توجه به برنامه فشرده فيلمبرداري ما مذاكره را ادامه ميدادند! البته ما خيلي خوشبخت بوديم كه پيش از پايان فيلمبرداري، مذاكرهها به نتيجه رسيد.
- مالاريا بسيار شبيه يك نامه عاشقانه به تهران و شهروندان آن است و تماشاگران را به ياد شهر رم از نگاه فدريكو فليني مياندازد. آيا اين يك تصميم آگاهانه بود؟
خوشحالم كه اين را از شما ميشنوم و وقتي ميبينم يك نفر ديگر متوجه حس فيلمساز شده، احساس رضايت ميكنم. بله! اين يك تصوير عاشقانه از تهران است كه هر روز عوض ميشود اما همچنان شخصيت و زيبايي ويژه خود را حفظ ميكند. يكي از منتقدان ايراني هم به فليني اشاره كرده بود.
- ترجمه: الهه رحماني خاكي
نظر شما