ماههاست كه سايه وحشت و ترور در كشورهايي كه داعيه امنيت و مجهز بودن به پيشرفتهترين سيستمهاي امنيتي را دارند سنگيني ميكند و هر روز از كشورهاي اطراف ايران اخباري مبني بر ترور و قتل عام مردم به گوش ميرسد. اما در ميان اين همه ناآراميها، اين مرز پرگهر با تلاش انسانهاي فداكاري كه براي برقراري امنيت حاضرند جان خود را نيز تقديم كنند در آسايش و امنيت بهسر ميبرد. امنيت داخلي و بهخصوص كلانشهرها توسط مأموران سبزپوش نيروي انتظامي، نمادي از اين واقعيت است. هفته نيروي انتظامي فرصتي است تا نگاهي هرچند كوتاه به تدابير و زندگي فرماندهاني كنيم كه در قلب مردم جا گرفتهاند. سردار مرتضي طلايي كه 5سال فرماندهي نيروي انتظامي تهران بزرگ را برعهده داشت ازجمله فرماندهاني است كه بهخاطر عملكرد خوب و تدابير مناسب بين مردم جايگاه ويژهاي پيدا كرده است. او سال۷۶ مسئوليت فرماندهي انتظامي مازندران را برعهده گرفت و سال۸۰ به فرماندهي انتظامي تهران بزرگ منصوب شد. او اكنون پس از بازنشستگي، در سنگر شوراي شهر مشغول خدمترساني است. 5 سال فرماندهي او در پليس تهران با حوادث مختلفي همراه بود. گروگانگيري در خيابان نظامآباد كه با حضور او و صحبتهايش و تسليمشدن گروگانگير به پايان رسيد و قائله كوي دانشگاه در سال82 كه با اقدامات پليس و نگاه ويژه نيروي انتظامي به دانشجويان، بدون هيچگونه حادثه تلخي به پايان رسيد ازجمله اقداماتي است كه با تدبير سردار طلايي سر و سامان يافت. با او در هفته نيروي انتظامي همكلام شديم تا از آن روزها براي ما بگويد.
- هنوز هم بسياري از مردم، شما را در همان لباس پليس و فرمانده پليس تهران به ياد ميآورند. سالها فعاليت در رده فرماندهي با چه سختيهايي براي شما همراه بود؟
شغل پليس واقعا از آن شغلهايي است كه اگر عشق و علاقهاي وجود نداشته باشد بهطور قطع فرد حين انجام وظيفه كوتاهيهايي انجام ميدهد كه تبعات زيادي ميتواند براي امنيت و آرامش جامعه داشته باشد. از جانگذشتگي و پذيرش خطرات و استرسهاي اين شغل از ملزومات اوليه آن است. كسي كه اين شغل را انتخاب ميكند بايد احتمال هرگونه خطري را در هر ماموريتش بپذيرد؛ سرباز و فرمانده هم ندارد. هر كس به اندازه مسئوليتش، مديون و همزمان مسئول امنيت و آرامش مردم است. كمترين سهلانگاري و بيتوجهي ميتواند به قيمت از دست رفتن جان خود فرد و ديگران تمام شود. اين روزها با پيچيده شدن جرائم و هوشمندتر شدن شبكههاي فساد و ناامني و كشيده شدن پاي آنها بهخصوصيترين حوزههاي زندگي اجتماعي، عملا نيروي پليس در موقعيتي قرار گرفته است كه بايد 24ساعته هوشيار و آماده باشد. باندهاي مختلف خلاف در حوزههاي مختلف، شبانهروز در حال نقشه كشيدن براي از بين بردن امنيت جامعه هستند و در رسيدن به اين هدف از هر ابزار و موقعيتي نهايت بهرهبرداري را ميكنند؛ از تهديدهاي جاني و مادي بگيريد تا پيشنهادهاي مالي و موقعيتي. اگر دل نيروي مؤمن پليس، مسلح به سلاح ايمان، شجاعت و پاكي نباشد يا آلوده ميشود و يا با ترس از جان و مال و زن و فرزند، سهلانگار؛ كه دود آن در هر صورت به چشم مردم ميرود.
- مردم در حرفهاي شما نقش و جايگاه ويژهاي دارند. انگار در همه حال شرايط و آسايش مردم بايد در اولويت باشد.
انتظارات مردم از نيروي پليس چيزي جز برقراري نظم و ايجاد امنيت و آرامش نيست و اين مهمترين و اصليترين كارويژه است كه برعهده نيروي پليس قرار دارد. آنها انتظار دارند كه نيروي انتظامي ريشههاي فساد و ناامني اجتماعي را پيش از آنكه آسيبي ببينند، بخشكاند. پدر و مادري كه فرزندانشان به مدرسه، دانشگاه يا سر كار ميروند، كمترين درخواستشان اين است كه آنها بدون كمترين تهديد يا اتفاق ناگواري به سلامت به خانه برگردند. زن و شوهر جواني كه شب براي پيادهروي به خيابان ميروند انتظار دارند كه لحظات خوش زندگيشان با زورگيري يا مزاحمت همراه نباشد. مردم همواره خواهان حضور محسوس و غيرمحسوس و به موقع و كارآمد نيروي پليس هستند. آنها توقع دارند كه نيروي پليس نخستين سازماني باشد كه با ناامني مبارزه ميكند و درصورت وقوع هر حادثه ناگواري در صحنه باشد و بهسرعت به خواست آنها رسيدگي كند. مردم انتظار رفتار خوب و بجا با خواست خود و برخورد مقتدرانه و محكم با مجرمان را دارند. يك نيروي پليس مردمي براي اينكه بتواند به خواست مردم جامه عمل بپوشاند بايد قبل از هرچيز مهارتهاي لازم اين كار را بهدست بياورد. نيروي پليس كارآمد در كنار آمادگي جسماني لازم بايد مسلح به دانش جرمشناسي، علوم فقهي و حقوقي و روانشناسي ارتباطات اجتماعي باشد تا بهتر بتواند عملكرد خود را متناسب با شرايط تنظيم كند. از همين رو بحث تخصصي آموزش نيروي پليس از ملزومات اساسي است. جامعه ما به سرعت به سمت تغيير در حال حركت است. نرخ سوادآموزي آن به نسبت گذشته تغيير جدي داشته است، انتظارات مردم بالا رفته و اطلاعات حقوقي آنها از وظايف سازمانها بيشتر از گذشته است. نگاه مردم ديگر نگاه ترس از پليس نيست. آنها ديگر پليس را يك نيروي نظامي و مسلح نميبينند. در جامعه امروز حتي كودكان نيز پليس را نيروي اجتماعي و مردمياي ميدانندكه براي بهترشدن جامعه و برقراري امنيت و نظم تشكيل شده است و اين مسئله وظيفه و رسالت پليس را بسيار سختتر از گذشته كرده و همواره عملكرد آن را زير ذرهبين نگاه مردم قرار داده است.
- مقوله امنيت دركشوري مانند ايران كه در يكي از ناامنترين مناطق دنيا قرار گرفته است ارزشي صدچندان دارد. چرا بايد اين امنيت را قدر بدانيم و اساسا چگونه بايد نشان داد اين امنيت وجود دارد چون امنيت هم مانند سلامت، تا وقتي كه وجود دارد كسي قدرش را نميداند؟
امنيت يكي از ابتداييترين و بديهيترين نيازهاي انسان از گذشته تاكنون بوده و در جامعه امروز ابعاد آن بسيار پيچيده و متنوع شده و به تمام سطوح زندگي بشر امروزي كشيده شده است؛ بهعبارتي، امروز امنيت، مفهومي فراگير شده است. لذا به اندازه اين پيچيدگي و فراگيري، كسب، حفظ و احساس آن نيز با دشواريهايي روبهرو شده است. امروزه جامعه، امنيت را براي يك لحظه يا يك موقعيت خاص نميخواهد. بارزترين وجه آن بايد ساري بودن و آيندهنگر بودن آن باشد؛ يعني امنيت با شكل دادن نظم مورد نياز، پايداري و دوام خود را در آينده نيز تأمين و دنبال كند. با اين نگاه هيچ كدام از كشورهاي همسايه ايران شرايط مناسبي ندارند و حتي ما هم در شرايط ايدهآلي قرار نداريم. مسئله اين است كه در عمده كشورهاي پيرامون ايران بارزترين وجه امنيت كه حفاظت جاني است نيز با ترديدهاي زيادي روبهرو است. ترور، جنگ و دخالت نيروهاي بيگانه هر روز جان تعداد زيادي از شهروندان آنها را ميگيرد و ميليونها نفر آواره و بيخانمان بر جا مانده است. خوشبختانه در كشور ما امنيت در اين وجه بديهي خود قابل تأييد است ولي در ابعاد پيچيدهتر آن، خصوصا در حوزههاي اجتماعي و اقتصادي، نميتواند نمره خيلي بالا و ايدهآلي بگيرد. تغييرات ناگهاني سبك زندگي خانوادهها، گذر شتابزده از سنت به مدرنيته، ضعف جامعهپذيري كودكان، بيبرنامهگي و سردرگمي در برابر نيازهاي جوانان، خمودگي و بيتوجهي در برابر دگرگونيهاي اجتماعي، پايداري امنيت در حوزههاي پيچيدهتر آن را با مشكل روبهرو ساخته است. نگاهي به آمار رو به افزايش آسيبهاي اجتماعي اعم از طلاق، خيانت، مصرف موادمخدر و مشروبات الكلي و... گوياي اين واقعيت است كه در اين حوزهها، كوتاهيهايي از سوي نهادهاي متولي صورت گرفته است.
- شما سالها رئيسپليس پايتخت بوديد؛ شهري مدرن و پيشرفته با انواع و اقسام جرائم نوين. در كلانشهري مانند تهران يك فرمانده با چه مشكلاتي مواجه است؟
واقعا اداره كلانشهري مثل تهران، با اين پيچيدگي و حساسيت شرايط اجتماعي، فرهنگي، سياسي و اقتصادي كار آساني نيست. در اين شهر هر چقدر كه تلاش كني آخر سر هم عقبتر از خواستهها و نيازهاي جامعه هستي. زياد بودن جمعيت و حضور همه نهادهاي سياسي، فرهنگي، اقتصادي و اجتماعي كشور در آن، زمينههاي شكلگيري جرائم زيادي را ايجاد كرده است. به علاوه كمكاري نهادهاي ديگر، عملا بار سنگين مسئوليت حفظ و ارتقاي امنيت را بر دوش نيروي پليس قرار ميدهد. متأسفانه نگاههاي سليقهاي همواره هماهنگي لازم با نيروي پليس را در حاشيههاي ناخواسته قرار داده است و نهايتا كاسه و كوزهها بر سر نيروي پليس شكسته شده است. در شهرهاي بزرگ همه سازمانها و مسئولان از پليس متوقع هستند و انتظار دارند كه پليس با امكانات كم، خدمات بينهايت با بهترين كيفيت ارائه دهد. از طرف ديگر اين نگاه در جامعه نيز وجود دارد. در يك كلام، پليس كلانشهري مثل تهران بودن، نيازمند شجاعت، هوشياري، مردمداري و صبر است.
- همسرتان و خانواده در سالهايي كه فرمانده پليس تهران بوديد چگونه شما را همراهي كردند؟ روزگاري پدر بوديد و امروز پدربزرگ هستيد، چقدر مقوله امنيت براي شما اهميت پيدا كرده است؟
پليس بودن براي من عشق و علاقه بود و خانواده هم با همين عشق و علاقه با همه مشكلات كنار آمدند و رنج و سختيها را تحمل كردند. سخت است كه لحظات مهم را در كنار خانواده نباشم. ولي همواره تلاش داشتم تا طوري برنامهريزي كنم كه بخشي از وقتم را در كنارشان سپري كنم و تا جاي ممكن در برابر حق و حقوق فرزندي و همسري خانواده كوتاهي نكنم؛ خيلي سخت بود ولي نشدني نبود. بيشتر وقتها ماموريت بودم يا جلسات تا ساعتهاي زيادي طول ميكشيد و فرصت حضور حداقلي هم در كنار خانواده پيش نميآمد. در همه اين زمانها رنج بزرگ شدن بچهها را حقيقتا مادرشان بردوش گرفت و انصافا ايشان هيچگونه كوتاهي نكرد. در بحث مقوله امنيت نيز بايد تأكيد كنم شكل ناامنياي كه ما بهعنوان نسلي كه انقلاب و جنگ تحميلي را تجربه كرديم با شكل ناامنياي كه جوانان ما با آن روبهرو هستند كاملا متفاوت است. تهديدي كه امروز جامعه ما را بهشدت شكننده و آسيبپذير كرده است بحث جنگ نرم و آسيبهاي متعدد آن است. از آنجا كه اين شيوه جنگ، تير و تفنگ نداشته و بدون سلاح دانش و بصيرت قابل تشخيص نيست، به همينخاطر احساس ناامني نيز شكل نميگيرد. اين مسئله تنها مختص جوانان ما نيست، خيلي از خانوادهها به واسطه ناآگاهي از تبعات جنگ نرم دشمن، تغييرات نامطلوب اجتماعي را ناديده ميگيرند و به راحتي از كنار آن رد ميشوند كه نتيجه آن آمار بالاي آسيبهاي اجتماعي است كه در جامعه شاهد آن هستيم.
- شايد اين سؤال را امروز كه ديگر در نيرويانتظامي نيستيد بتوانيد بهتر جواب بدهيد؛ فكر ميكنيد مردم چطور بايد با پليس رفتار كنند و پليس چطور بايد با مردم رفتار كند كه احساس امنيت براي همه ملموس باشد؟
امنيت مفهومي نسبي است. هيچ كشوري و هيچ فردي نميتواند ادعا كند كه ميتواند بهطور كامل امنيت را بهدست آورد. لذا اگر تعريفي از استانداردهاي آن در حوزههاي مختلف بهدست دهيم بهتر ميتوانيم براساس آن قضاوت كنيم كه آيا امنيت وجود دارد يا نه؟ خيلي از مواقع چون تعريف درستي از امنيت يا ناامني نداريم، قضاوتهاي نادرست نيز شكل ميگيرد. براساس معيارهايي همچون ميزان نزاعها و قتلها، سرقتها، ميزان فوتيهاي سوءمصرف موادمخدر، آدمرباييها، تعداد باندهاي تبهكار، ميزان ارتشاءهاي مالي، بحرانهاي سياسي، تهديدات خارجي و... ميتوان ارزيابي لازم را از ميزان امنيت جامعه ارائه داد. براساس آمار پزشكي قانوني، تعداد كشتهشدگان بر اثر سلاحهاي سرد در بازه زماني (1382 الي 1391) از 1179نفر به 799 نفر رسيد و سير نزولي داشت. تعداد نزاعها در سال1392 به ميزان 607349 مورد بوده است. اين آمار در سال 1394 برابر با 564223 مورد بوده است كه نشان از كاهش ميزان نزاعها دارد. درخصوص آمار مرگهاي ناشي از سوءمصرف موادمخدر نيز در يك فرايند 10ساله (از سال 1383تا 1392) ميزان فوتيها از 4006نفر به 2957نفر كاهش يافت. بهطور كل اگر بخواهيم براساس آمار قضاوت كنيم، شاخصههاي مثبت امنيت هرساله به شكل معناداري در حال افزايش است و به همين ميزان نيز احساس امنيت در شهروندان ارتقا مييابد. براساس آمارهاي ذكر شده بهطور نسبي ميزان احساس امنيت ايرانيان داراي ميانگين بالاي 70درصدي است كه تناسب لازم را با شاخصههاي ايجاد امنيت ميتواند داشته باشد. نكتهاي كه نبايد از نظر دور داشت اين است كه اگر يك رابطه دوسويه مبتني بر احترام، اعتماد و مشاركت بين نيروي پليس بهعنوان بخشي از نظام برقراري نظم و امنيت و جامعه بهعنوان نافعان آن، شكل بگيرد، بهطور حتم پايداري و تداوم امنيت نيز شتاب مضاعفي ميگيرد و رضايت از بهبود آن در جامعه لمس ميشود. نيروي پليس دانشمحور، متخصص، كارآزموده، مردمدار و مسئوليتپذير در كنار شهروندان آگاه، پيگير، معتمد و مشاركت جو، سنگ بناي تحكيم و توسعه امنيت است.
- بسياري از منتقدان، حضور پررنگ و پرتعداد پليس در خيابانها را خود دليلي براي ايجاد حس ناامني ميدانند؛ آيا اين ميتواند گزارهاي درست باشد؟
در ايجاد امنيت ما ميتوانيم 2 نوع حضور محسوس و غيرمحسوس داشته باشيم. به باور من اصل حضور مؤثر و كارآمد پليس در هر دو وجه آن است. اگر نيروي پليس ناكارآمد و بيكفايت باشد به هر تعداد كه در خيابانها حضور داشته باشد به مرور ترس باندهاي خلاف و اخلالگران نظم و امنيت عمومي از بين ميرود. اگر حضور نامحسوس پليس هم نباشد نميتوان به رديابي اخلالگران امنيت عمومي، شبكههاي تروريستي، باندهاي مافيايي و زمينههاي شكلگيري آنها دست يافت. از همين رو هر دووجه حضور پليس داراي اهميت است؛ به شرطي كه اصل كارآمدي و مؤثربودن مبنا قرار بگيرد.
- سختترين لحظههايي را كه پليس تجربه كرديد چه زماني بود؟
لحظات سخت در دوره خدمت، با همه فشارها و نگرانيهاي همراه با آن، در شيريني خدمت و لذت آرامش و امنيت مردم بسيار قابل تحمل و حتي شيرين ميشد. اما به اختصار تمام لحظاتي كه موضوع حفظ جان يا آبرو و حريم يك شهروند و يا گروهي از شهروندان و اصناف مختلف اجتماعي اعم از دانشجويان و... مطرح بود را ميتوان بهعنوان لحظات سخت و دشوار ذكر كرد.
در مسير ايجاد آرامش و امنيت شهروندان، نيروي انتظامي شهداي بسياري را تقديم كرده است كه خود افتخار همسنگري و همكاري با بسياري از آنها را داشتهام. لحظات شهادت هر يك از آنها بسيار تلخ و غمانگيز بود. بارها غبطه فراوان به سعادتمندي اين همسنگران آسماني خوردهام.
- اين روزها مردم با شما وقتي در خيابان مواجه ميشوند چه برخوردي دارند؟ فكر ميكنم موفقيت يك پليس را وقتي بايد ارزيابي كرد كه ديگر پليس نيست.
مردم هميشه به من اظهار لطف دارند و هيچوقت نتوانستهام آنچنان كه شايسته است قدردان اعتماد و لطف آنها باشم. لباس سبز جان بركفي، حرمت و حلاوت خدمتي داشت كه هيچوقت نتوانستم ياد و خاطره آن را فراموش كنم. به هر شكل، خدمت صادقانه، يك اصل و يك وظيفه است و انسان در هركجا كه قرار دارد بايد بدون چشمداشتي و صرفا براي رضاي خدا و مردم آن را انجام دهد.
- انگيزه كافي و عشق لازم را به پليس بدهيم
پرسنل نيروي انتظامي، صبور، زحمتكش و بيادعا هستند و از آنها صبورتر و بسازتر، خانوادههاي آنها هستند. در خانواده آنها زنها هم بايد نقش مادري داشته باشند و هم نقش پدري. فرزندانشان بايد جاي خالي پدر را در ماموريتها با خيال و خاطره آنها پر كنند. زنان اين خانوادهها هميشه گوش به در و گوش به زنگ هستند كه كي مردشان به خانه ميآيد. اصلا ميآيد؟ نميآيد؟ و هزار دلهره و آشوب. حقيقتا بايد اين شرايط را لمس كرد تا متوجه حساسيت خانوادگي اين شغل شد. با اين حقوق ناچيزي كه پرسنل نيروي انتظامي دريافت ميكنند، خيلي صبوري و بزرگواري ميخواهد كه اين شرايط دلهرهآور و سخت را پذيرفت و با نداري و دست تنگي و استرس و فشار رواني كنار آمد و صبر كرد. به علاوه در تمام ماموريتهاي زماني و مكاني بايد بار همراهي با همسر را بر دوش كشيد و عازم شهرها و مناطق مختلف كشور شد.
براي كمك به خانوادههاي نيروي پليس راهكار زيادي وجود دارد،از جمله مقابله با شرايط تنشآور اين شغل. متأسفانه نگاه علمي و حرفهاي درخصوص ملزومات شغلي، رفاهي و خانوادگي نيروي پليس در كشور وجود ندارد. كاهش استرسهاي جاني، شغلي و مادي اين شغل خيلي هم پيچيده و غيرقابل دسترس نيست. تنها كشور ما نيست كه نيروي پليس دارد. امروزه نيروي پليس در كشورهاي توسعه يافته دنيا در حوزه آموزش شيوه برخورد با مجرمان و باندهاي خلاف از بهترين امكانات و زير ساختها برخوردار هستند و بهترين تجهيزات حفاظتي و دفاعي را دارند و در مقوله تأمين نيازهاي عاطفي و مادي خانواده حقوقهاي كافي و امكانات رفاهي خوبي دارند. در جابهجاييهاي شغلي اولويت درخواست خود نيروها درنظر گرفته ميشود تا تنش كمتري به خانوادههايشان وارد شود. لذا با كمي همت و تلاش ميتوان شرايط عادلانهتري براي اين پرسنل خدوم و زحمتكش ايجاد كرد تا آنها نيز انگيزه كافي و عشق لازم را براي ايفاي شغل حساس خود داشته باشند.
نظر شما