به علاوه، این آموزه، مجموعهای از جزمیاتی که بدون در نظر گرفتن انسان، به عنوان [فاعل] فعل ارادی، از موضع برتر، مقرر شده و انسان را ملزم به اطاعت میکند، نیست.خدا در اسلام، عالمی را میآفریند، که انسان با مسئولیتی خاص، جزئی از آن است. آفرینش الهی او مبتنی بر سه اصل است: رحمت، عدل و قدرت مطلق.
اصل رحمت، البته نه نوعی نفع شخصی- علت حقیقی آفرینش است.عدل، به این معنا که به هر مخلوقی آنچه که آن مخلوق در خلقتی که آگاهانه سامان یافته، شایسته آن است، داده شود، اصلی را تشکیل میدهد که اراده خدا از طریق آن آشکار میشود. قدرت مطلق، اصلی است که مطابق آن، اراده خدا، به عنوان نمود رحمت و عدل، و نه نمود اراده گزاف، آشکار میشود.
منظور این است که- همانطور که قرآن مکرراً تأکید میکند- کل خلقت، «نشانه» (آیت) خداست؛ یعنی نشانه خدایی دارای ارادهای که مشخصه آن رحمت و عدل است.در میان تمام مخلوقات، انسان است که، به عنوان نماینده خدا در روی زمین، بالاترین نمود الهی است. منظور این است که انسان، با خصوصیات 2 وجهی و حتی متضاد خود، در بالاترین نقطه خلقت قرار دارد. تنها انسان است که با اراده آزاد عمل میکند و مسئولیت خود و هرچه را که در قلمرو نفوذش واقع شده برعهده دارد.
خدا، جهان و انسان با هم رابطهای متقابل و بسیار نزدیک دارند. انسان خداجو آفریده شده است. او، به دلیل مسئولیتش، پاسخگوی رفتار خود و نیز اعمال ناشایست خود است. گناهان او رابطهاش با خدا را تیره میسازند؛ مهربانی، لطف و بخشندگی خدا، بهواسطه پشیمانی انسان- ونه انسان به واسطه رفتار خود- آن رابطه تیره شده را اصلاح میکند.
در اسلام، همواره با یک ارتباط انسان- خدا سر و کار داریم. این ارتباط شخصی با خدا، از جانب انسان، به واسطه اعتماد وی به خدا، و از طرف خدا، به واسطه رحمت وی تعیین میشود.
این رابطه خاص، منشایی انسانشناسانه دارد، که ریشه در رابطه خالق- مخلوق، که قبلاً بحث شد، دارد. در اینجا با تفاوتی بنیادین میان اسلام و مسیحیت سروکار پیدا میکنیم. بحث بر سر2 نظام اعتقادی مختلف است که هر یک از آنها فینفسه، به طور منطقی سامان یافته است، بدون اینکه یکی قابل انتقال به دیگری باشد.
به لحاظ انسانشناسی، انسان در نتیجه یک گناه وجودی، آلوده نشده است، به گونهای که برای رهایی، قربانی شدن موجودی فراانسانی ضروری باشد. قرآن به جای نظام گناه- رهایی، با تمرکز بر رهایی، بنا را بر باور ذیل میگذارد: اعتقاد قرآن این است که انسان ماهیتاً گرایش به خدا دارد و نماینده خدا در روی زمین است.
از این رو به ظهور رساندن این هسته پاک، که انسان حامل آن است، به دست خود اوست. انسان به دلیل نقایص و وسوسههای بیشماری که در معرض آنهاست، نمیتواند از عهده این وظیفه برآید. این، هدایت درست بهعنوان نمود رحمت خداوند است که به کمک انسان میآید؛ آن هم هدایت درستی که محتوای پیام همه فرستادگان، به طور کلی از زمان آدم، است. هدایت درست، قلب ایمان اسلامی است، همانطور که رهایی، قلب ایمان مسیحی است.
در اینجا بحث بر سر این نیست که کدامیک از این 2 نظام اعتقادی، صحیح است، بحث بر سر این واقعیت است که2 ساختار اعتقادی متفاوت وجود دارد. در اسلام، نه از یک تاریخ بهبودی، به معنای مسیحی کلمه، بلکه از یک تاریخ هدایت درست، میتوان سخن گفت. این مسئله نتایجی دارد که در اینجا برای ما مهم است.
گرایش به خدا، بهعنوان فطرتی که از زمان خلقت به انسان داده شده است، با محتوای همه رسالت های پیامبران، یعنی هدایت درست(هدی)، مطابقت دارد. این، همچنین به این معنی است که همه فرستادگان و پیامبران، یک چیز را اعلام کردهاند: پرستش خدای یگانه و «اسلام» هم معنایی غیر از «پرستش خدای یگانه» ندارد.
تأثیر اسلام، جزء سازنده مهمی از تاریخ فرهنگی و فکری غرب است. همچنین ارتباط عمیق بین خالق و مخلوق،- آن گونه که مد نظر قرآن است- یعنی این اعتقاد که خلقت، در همه جزئیاتش، نشانهای از خداست، تلقی کل گرایانه قرآن از جهان را از «نظریه دو جهان»مسیحی، متمایز میکند. این، به این معناست که اسلام، تقسیم جهان به قلمرو دینی و قلمرو دنیوی را نمیشناسد.
برنامه قرآن این است: و با آنچه خدا به تو بخشید، در طلب سرای آخرت باش، و بهرهات از این دنیا را هم فراموش نکن، و نیکی کن همانطور که خدا در حق تو نیکی کرد و روی زمین فساد نکن. به راستی که خدا مفسدان را دوست ندارد. بنابراین سکولاریسم غربی در جامعهای که واقعاً اسلامی باشد، هیچ مبنایی ندارد. به همین ترتیب پدیده بنیادگرایی مسیحی، که به عنوان واکنش تدافعی در برابر سکولاریسم شکل گرفته است، نمیتواند در جهان اسلام، اساسی داشته باشد.
اسلام، در طرح کلی خود، خواهان نظامی است که نه فقط حقوقی، بلکه علاوه بر آن اخلاقی و درخصوص کل جامعه، بدون کشمکش باشد. اسلام نمیتواند تابع آن دسته پدیدههای اجتماعیای که به تزلزل اخلاقی جامعه بشری منتهی میشوند، باشد.
پروفسور عبدالجواد فلاطوری