راز راهزنيهاي اين باند زماني فاش شد كه مرد جواني نيمهشب پنجشنبه 29مهرماه با پاهايي برهنه و سر و صورتي زخمي نزد مأموران پليس شهرستان آزادشهر رفت و از اتفاق تلخي كه برايش رخ داده بود پرده برداشت. او گفت: سالهاست كه براي كوهنوردي و يخنوردي به نقاط مختلف كشور ميروم و مربي يخنوردي هستم.
از آنجا كه در صفحه شخصيام در يكي از شبكههاي اجتماعي عكسهاي مختلفي از كوهنوردي منتشر كرده بودم، از حدود 3ماه پيش، فردي برايم پيام ميفرستاد تا براي كوه و جنگلنوردي در شهرستان آزادشهر استان گلستان به آنجا بروم. اين فرد مدعي بود كه اهل تهران و دانشجوست و به همراه عدهاي از همكلاسيهايش گروه كوهنوردي راه انداخته است.
حتي چندباري تلفني با هم صحبت كرديم و هربار اصرار ميكرد كه براي ديدن زيباييها گلستان به آنجا بروم. در نهايت پس از گذشت چند ماه، تصميم گرفتم به درخواستش جواب مثبت بدهم و اين بود كه با يكي از دوستانم قرار گذاشتيم براي كوهنوردي راهي استان گلستان شويم. جوان كوهنورد و دوستش، صبح پنجشنبه را براي شروع اين سفر انتخاب كردند و قرار شد چند روزي را در كوهها و جنگلهاي گلستان سپري كنند. غافل از دامي كه برايشان پهن شده بود.
مرد جوان ادامه داد: صبح روز قرار دوستم تماس گرفت و گفت كه نميتواند در اين سفر با من همراه شود. اين بود كه به تنهايي از تهران راهي آزادشهر شدم. وسايل و تجهيزات كوهنورديام را برداشتم و حوالي غروب بود كه به آزادشهر رسيدم. پس از پياده شدن از اتوبوس با كسي كه در ارتباط بودم تماس گرفتم و او گفت كه بهزودي فردي براي رساندن من به خانه جنگلي كه گروه كوهنوردي در آنجا جمع شدهاند ميآيد. من هم منتظر ماندم و دقايقي بعد جواني سوار بر موتورسيكلت نزد من آمد و اسمم را صدا زد. بعد هم مدعي شد كه آمده تا مرا به خانه جنگلي و نزد بقيه اعضاي گروه ببرد. من هم سوار موتور شدم و به راه افتاديم.
- دام هولناك
هوا تاريك شده و موتورسيكلت در جادهاي فرعي و در دل جنگل پيش ميرفت. جوان كوهنورد تصور ميكرد تا دقايقي ديگر نزد بقيه گروه كوهنوردي خواهد بود غافل از اينكه حادثهاي شوم انتظارش را ميكشد. او گفت: ساعتي در جنگل پيش رفتيم تا اينكه به محلي رسيديم كه در آنجا آتشي برپا شده بود. 2نفر دور آتش نشسته بودند كه يكي از آنها صورتش را پوشانده بود. وقتي از جوان موتورسوار درباره آنها پرسيدم، جواب داد كه آنها جنگلبان هستند. او به آنها نزديك شد و لحظاتي بعد توقف كرد.
در همين هنگام آن دو مرد به طرفم حمله كردند و در حالي كه چاقو و زنجير در دست داشتند، مرا به باد كتك گرفتند. براي لحظاتي تصور كردم كه قصد كشتن مرا دارند. لحظات وحشتناكي بود و آنها پس از كتك زدن من، همه اموالم را گرفتند. از گوشي تلفن همراه گرفته، تا گردنبند و كارتهاي عابربانك. آنها حتي كفشهايم را هم سرقت كردند. سپس چاقويي زير گلويم گذاشتند و رمز كارت عابربانكم را خواستند كه از ترس جانم گفتم. پس از آن همگي سوار موتور شدند و از آنجا رفتند. در آن شرايط، تنها كاري كه توانستم انجام دهم، راه افتادن در دل جنگل بود. با پاهاي برهنه حدود 3كيلومتر را دويدم و درحاليكه بدنم زخمي شده بود، خودم را به جاده رساندم و با كمك خودروهاي عبوري راهي كلانتري شدم.
با شكايت مرد جوان، پروندهاي در اين خصوص تشكيل شد و تيمي از مأموران همراه با جوان كوهنورد راهي محلي شدند كه راهزنان، اموالش را سرقت كرده بودند. درحاليكه به گفته شاكي پرونده، غير از او چند نفر ديگر هم با اين شگرد در دام راهزنهاي جنگلي گرفتار شدهاند، تحقيقات براي دستگيري سارقان و بهدست آوردن سرنخي از آنها ادامه دارد.
نظر شما