روزهايي كه مرخصي داشتم از صبح ميرفتم كتابخانه پارك شهر، يا كتابخانه ملي كه آن موقع در خيابان سيتير بود و ساعتها مينشستم و كتاب ميخواندم.
يك بار كتابدارِ كتابخانه از من پرسيد: تو دانشجويي؟
گفتم: نه
گفت: براي طرح تحقيقاتي خاصي كار ميكني؟
گفتم: نه
گفت: داري كتاب مينويسي؟
گفتم: نه
گفت: پس ديوانهاي كه اين همه وقت مينشيني و كتاب ميخواني؟
گفتم: دقيقاً! همين است كه شما گفتيد.
* * *
در پادگان هم اوضاع بر همين منوال بود. پادگان ما دانشكده افسري ژاندارمري بود؛ يعني بيش از آنكه پادگان باشد، مركز علمي بود.كتابخانه بزرگي هم داشت. چندبار از كتابخانه پادگان كتاب امانت گرفتم. مسئول كتابخانه گفت: به غير از دانشجويان افسري، آن هم فقط موقع امتحانات، كسي به كتابخانه نميآيد. تو كه سربازي، براي چه كتاب ميخواني؟
* * *
راستش از زماني كه با كتاب آشنا شدم، هيچوقت به اين فكر نكرده بودم كه براي چه كتاب ميخوانم؟ اما انگار به روزگاري رسيدهايم كه نه فقط كتاب خواندن از سر تكليف است بلكه حتي خوردن غذا و ميوه نيز به تكليف و تكلف است. اين غذا را بخور تا فشار خونت كم بشود، آن ميوه را بخور تا پوستات شاداب بشود.
و از اينها عجيبتر اينكه سلام و احوالپرسي و مهرباني و دلجويي از ديگران نيز طراحي شده است و مقدمهچيني براي رسيدن به منفعتي يا دفع ضرري و خطري. در اين فضاي شگفتانگيز كه منطقِ دادوستد و سوداگري و دلالي، سايه ناميمون خود را بر تمام زندگي و دنيا و دينمان گسترده است، اگر پسرم از من بپرسد كه تو براي چه كتاب ميخواني؟ جواب منطقي ندارم كه به او بدهم. پس اين همان ديوانگي است كه از كودكي گريبانگيرم بوده و تا امروز با من است. با همان نگاه ديوانهوار، ميخواهم چند گروه را از جمع عاشقان كتاب منها كنم:
آنهايي كه براساس تكليف درسي و اداري كتاب ميخوانند و كتاب خواندن را دردسر ميدانند.
آنهايي كه براي عيبجويي و خردهگيري و بولتنسازي و نفت ريختن بر آتش مجادلات كتاب ميخوانند.
آنهايي كه براي امتيازات اداري و تفاخر اجتماعي، كتابسازي ميكنند تا بر شمار تأليفات خود بيفزايند.
ناشراني كه كتابسازي را مستمسك كسب امتيازات خاص و زدوبندهاي مالي و كسب سهميههاي ويژه كردهاند.
آنهايي كه كتاب را براي تزئين دفتر كارشان در قفسههاي شيك محبوس كردهاند.
آنهايي كه با ترفندهاي تجاري و غوغاي تبليغاتي، براي كتابهاي كمارزش بازار گرمي ميكنند و در يك شب، از 10 نوبت چاپ يك كتاب خبر ميدهند.
آنهايي كه روي موج هيجانات عوام سوار ميشوند و چهرهسازي ميكنند و شاعر مطرح و مترجم پرفروش و رمان نويسِ مشتري پسند از كلاه شعبده بازيشان بيرون ميآيد.
آنهايي كه نقد كتاب و انواع جايزههاي كتاب را وسيله دوستيابي و مريدسازي و نان قرضدادن و نمكگير كردن اين و آن ميكنند.
آنهايي كه لذت درس خواندن و مطالعه را در مدرسهها و دانشگاهها از فرزندان ما گرفتند و به جاي آن اضطراب امتحان و كنكور و تست را به آنان تحميل كردند.
- شاعر، طنزپرداز و مدرس دانشگاه
نظر شما