شنبه ۶ آذر ۱۳۹۵ - ۰۷:۳۵
۰ نفر

همشهری دو - سید احسان عمادی: آلودگی هوای تهران، این بار به شکلی باورنکردنی بر ما نازل شده و درک عمقش، دیگر منحصر به مطالعه‌ نمودارهای تخصصی سنجش آلودگی نیست.

آلودگی هوا

 معلوم هم نیست کی بخواهد دست از سر ما بردارد. انگار جز اینکه منتظر بمانیم و مدرسه‌ها را تعطیل کنیم و جلوی ورود تعداد بیشتری ماشین را به خیابان بگیریم و به خردسالان و کهنسالان هشدار بدهیم، کار دیگری از ما برنمی‌آید. شگفت‌انگیزترین بخش ماجرا، درست همین‌جاست؛ اینکه مسئله‌ آلودگی هوا در 20-15 سال اخیر، همیشه جزو مهم‌ترین مشکلات کشور به‌خصوص در نیمه‌ دوم سال بوده. اما در همه این سال‌ها و همه‌ دولت‌ها و مجلس‌ها، هیچ‌وقت رفع و حلش در اولویت تصمیم‌گیری‌ها قرار نگرفته است.

«از یادداشت سال گذشته‌ همین قلم در همین ستون در همین‌روزها»
از سخت‌ترین کارها برای مطبوعاتی‌ها، نوشتن «یادداشت مناسبتی» است؛ به مناسبت عید نوروز، شب یلدا، اول مهر و ... . ایده‌ها و حرف‌های متفاوت-‌اگر در آن سال اتفاق خاصی رخ نداده باشد- در بهترین حالت، از سه چهارتا تجاوز نمی‌کنند و بعد از چند سالی نوشتن، دیگر می‌مانی که «خب حالا امسال چه حرفی بزنم که قبلا نگفته باشم؟». طنز تلخ روزگار اما اینجاست که حالا دیگر «یادداشت درباره‌ آلودگی هوا در روزهای آخر پاییز» هم دارد به شکل یکی از همین مناسبت‌ها درمی‌آید. نسبت سیاستگذاران و مدیران و مسئولان کشور هم با این پدیده، چندان بی‌شباهت به برخورد صدا و سیما با سریال‌های مناسبتی نیست؛ جوری رفتار می‌کنند که انگار از قبل نمی‌دانسته‌اند هر سال، ماه رمضان و تعطیلات عید و دهه فجر دارد و تازه چند روز مانده به موعد، ماجرا یادشان می‌افتد. ما هم انگار با این آلودگی شوخی‌برندار و کُشنده، به یک «همزیستی هلاکت‌‌آمیز» رسیده‌ایم؛ هست دیگر، چه کار می‌توانیم بکنیم؟

امسال اما برای من همه‌چیز یک فرق کوچک کرده است؛ کودکی که تا چند ماه دیگر- اگر خدا بخواهد- چشم به این شهر کثیف می‌گشاید و لابد باید در این هوای آلوده‌ سرشار از عناصر و ترکیبات سمی نفس بکشد. همین فرق کوچک، می‌تواند خیلی چیزها را عوض کند. اینکه با مادرش طوری برنامه بریزیم که حداقل زمان ممکن را در فضاهای بیرون باشد، ماسک فیلترداری بخریم که نفس کشیدن با آن حتی در هوای سالم هم کار ساده‌ای نیست و از همه مهم‌تر (و عجیب‌تر برای خودم) دستگاه گران‌قیمتی برای تصفیه هوای خانه تهیه کنیم؛ خریدی که قطعا پارسال همین موقع، درست یا غلط، برایم «باکلاسی» و «خرج اَعطینا» تلقی می‌شد. اما حالا انگار لحظه‌ای در گرفتنش تعلل جایز نبود؛ که انگار مسئولیت در قبال فرزند، غیر از مسئولیت در قبال خود یا حتی همسر است و تا جایی که می‌شود، باید جلوی هر آسیبی را به او گرفت.

بچه داشتن، حسی پررنگ از مسئولیت در قبال آینده و «فردا» را با خود به همراه دارد. این واقعیت ساده را احتمالا همه می‌دانیم، همه؛ حتی آنهایی که هر روز با خودروی تک‌سرنشین به شهر می‌آیند، آنهایی که با ماشین فرسوده یا موتور دودزا تردد می‌کنند، آنهایی که اجازه‌ تولید یا واردات بنزین غیراستاندارد به چرخه‌ سوخت کشور را می‌دهند، آنهایی که در گذر بادهای شهری، برج‌های بلند هوا می‌کنند یا کارخانه‌ها را در مسیری می‌سازند که جریان هوا، دود حاصل از ضایعات تولیدشان را به شهر بیاورد... همه‌ آنها هم لابد چنین مسئولیت مهمی را در قبال فرزندان‌شان، در قبال فردا و برای آینده احساس می‌کنند. اما چرا این احساس «خُرد» و مسئولیت‌شناسی «فردی»، تبدیل به یک حس «کلان» و تعهد «جمعی» نمی‌شود؟ چرا شهر و آینده‌اش را هیچ‌وقت مال خود ندانسته‌ایم و نمی‌دانیم؟ انگار یک چیز خیلی مهمی را که باید یک وقتی در روزهای دور، یاد می‌گرفته‌ایم، بلد نشده‌ایم. «می‌گویند آن‌که می‌خندد، خبر هولناک را نشنیده است. خبر هولناک را به چشم می‌بینیم و بی‌خنده اما بی‌خیال، روز را پی می‌گیریم».

کد خبر 353694

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار مهارت‌های زندگی

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha