قطعه نویسیهای سطور قبلی را برای شرح حال زندگی امروز (مایی) آوردم که دیگر زیاد فرصت همزیستی واقعی، مستقیم و رودرو را نداریم. حالا و اکنونی از تاریخ را تجربه میکنیم که زیست مجازی بر زندگی واقعی میچربد و ما هر لحظه، نقش های متفاوتی را تجربه میکنیم. گاه خود فرستنده و راوی بخشی از جهان مجازی هستیم و گاه گیرنده و مخاطب منفعل روایت هایی که دیگران بر ما عرضه میکنند.
تاریخ در فرا روی خود از دیروز به سمت شناختن اکنون و ساختن فردا، ماهیت و چیستی خیلی از امور و قوانین را زیر و رو کرده است! بسته به خاستگاهها و مقاصد حرکتش، بخشی از اقتضائات زیستن را به حاشیه رانده و یا نیست و نابود کرده است و یا حتی گاهی زیست جهانی جدید را هدیه آورده است.
فضای مجازی و امکان ارتباطات متکثر شبکهای یکی از این هدایاست که به ما فرصت داده تا با افرادی از جغرافیاهای متفرق و دور، سیم مان به اصطلاح وصل شود. این فرصت، چه محصول جامعه پساصنعتی (دانیل بل) و چه ابزار اصلی جامعه اطلاعاتی مبتنی بر موج سوم (الوین تافلر) باشد، قرار بود پتانسیل و مکانیسمی برای سهولت و سرعت بخشیدن به ارتباطات، پیشبرد کم هزینه تر زندگی روزمره و افزایش سطح آگاهی باشد. از اینرو که دیگر مرزهای حیات اجتماعی انسان مدرن را بر اساس معیار کیلومتر جغرافیایی نمی شود ترسیم کرد.
اما همین ضرورت، خود را چنان بر نحوه زیستن مای اجتماعی معاصر تحمیل کرده، که تنفسها و تبادلات صمیمی جای خود را به نوعی از زیست نمایشی و عاریتی دادهاند. زیستی که در آن بواسطه الگوریتم (صفر و یک) دیگری را لایک میزنیم و یا به کمک تنوعی از کله کچل های زردرنگ که معنای آه و افسوس، خنده و پوزخند، تعجب و تمسخر در خود دارند، همزاد و همدلی مجازی برای دیگری میشویم. هایدگر در جایی از کتاب هستی و زمان خویش، بحثی را پیرامون سه خصلت (یاوه گویی، سرک کشیدن و گیجی) باز میکند که اگر در زندگی یک انسان باشد، زیست عاریتی به جای زیست با اصالت مینشیند. برمبنای خصلت یاوه گویی، ما دائما در نوسان بین فرستنده یا گیرنده بودن انواعی از گزارهها و گزارشها را بی توجه به صدق و کذب آن منتقل میکنیم. بر مبنای سرک کشیدن ما در هیچ چیز عمیق نمی شویم، آگاهی و شناخت مان بخاطر یک نوجویی حریصانه و خام، سطحی میماند. بر اساس همین سرک کشیدن ما همهاندیشهها و نقدها را لایک میکنیم و از هر مکتبی و پیجی، خرده چیزکی میدانیم و میبلعیم.
پیامد دو خصلت قبلی میشود گیجی! لحظه ای که ما سرنوشت و تکلیف مان را نمی توانیم با هیچ چیز معلوم کنیم، رایها و داوری هامان مبتنی بر تائیدها و تکذیب های دیگری میشود تا خودمان. فضای مجازی، برای مای ساکن جهان سوم، شاید با تمام خوبیهایش، جایی باشد برای رشد این سه خصلت.جایی برای آنکه ما از دیگری بیشتر و پیشتر از خویش، خبر داشته باشیم. جایی برای زوال لحظه های نابی که محقق شدنش منوط به حضور در دنیای واقعی ست. آمدن این پاگنده! گونه ای از عینیت بخشی به ایناندوه سهراب سپهری ست که ( ما آدمها دیگر دیدن نقاشی گل را بر بوئیدن خود گل ترجیح میدهیم)!
نظر شما