چهارشنبه ۹ آبان ۱۳۸۶ - ۱۹:۴۷
۰ نفر

محمدباقر قالیباف: به عنوان فردی که در نظام جمهوری اسلامی‌افتخار مسئولیت و مدیریت داشته‌ام یکی از دغدغه‌های همیشگی‌ام رابطه‌ی مدیریت اسلامی‌با عقلانیت ابزاری، تکنوکراسی و مدیریت علمی‌و تکنیکی بوده است.

جدای از عرصه‌ی نظر که در این باب، یعنی نسبت اسلامگرایی با عقلانیت ابزاری، بحث های زیادی طرح شده و البته باید بپذیریم که هنوز به یک الگوی کامل و دقیق نظری دسترسی نداریم، در عرصه‌ی عمل به عنوان یک مدیر مسلمان باید مدام تصمیماتی اتخاذ کرده و اجرا نمائیم که از طرفی به لحاظ فنی و روش شناسی، یک تصمیم و عمل عقلانی و نتیجه‌بخش و مبتنی بر محاسبه هزینه- فایده باشد و از طرف دیگر، به لحاظ انسانی و محتوایی در جهت ارزشهای اخلاقی و مبتنی بر اهداف ارزشی باشد. هرچند در برخی موارد حفظ و اجرای توأمان عقلانیت، هزینه- فایده و ارزشهای اخلاقی و دینی کار سختی است ولی هیچ تنافی و اختلاف ذاتی و محتوایی بین این دو وجود ندارد. بر این اساس، این یک پرسش جدی است که چرا در جامعه ما، عده‌ای عملاً به نام عقلانیت، مدیریت‌ها را ارزش‌زدائی می‌کنند و عده‌ای هم با شعار «اسلامیت و اصولگرایی» خیال خود را از بابت تلاش های علمی، عقل‌ورزی و هنر مدیریت، راحت می‌نمایند و همه‌ی ضعف‌های تاکتیکی و تکنیکی را زیرپوشش قداست و مذهب توجیه می‌کنند.
چرا ما باید همواره دچار این دوگانگی‌ها و افراط و تفریط‌ها باشیم، روزی با نام تقابل مکتبی و علمی، ‌روزی به نام تعهد و تخصص و روزی دیگر به نام اصولگرایی و تقابل آن با اصلاح‌طلبی یا برعکس و شاید فردا هم با نام‌های دیگر.
آیا جز این است که ضعف‌ها و کمبودهای خودمان را در حوزه‌های عقلانیت و دین‌ورزی، تعهد و تخصص فرافکنی می‌کنیم و در واقع این دوگانگی‌ها و تقابل‌ها را به وجود می‌آوریم.
در فرهنگ اسلامی‌ما، عقل (چه عقل نظری در حوزه تئوری و چه عقل عملی در حوزه مدیریت) به اصطلاح علما، حجت است. این حجت بودن عقل، فقط یک تعارف نیست بلکه به رسمیت شناختن و مشروع دانستن نتایج آن است.
اگر ما عقل را یکی از معیارهای شرع می‌دانیم پس یک حکومت و مدیریت بدون عقلانیت در نظر و عمل نمی‌تواند  یک حکومت دینی و شرعی کامل باشد و چنان نیست که اگر من به عنوان مدیر مسلمان از غلظت علمی‌و عقلانی یک پروژه بکاهم و صرفاً به ظاهرسازی مذهبی آن اکتفا کنم آنگاه مذهبی‌تر و اصولگراتر شده‌ام. از طرف دیگر همین فرهنگ اسلامی‌ما اجازه نمی‌دهد به بهانه علمی‌کردن مدیریت، دست به ارزش‌زدایی و ستیز با ایدئولوژی بزنیم. چون مدیریت، در عین حال که یک بعد تکنیکی و فنی دارد توامان، یک بعد انسانی و محتوایی نیز دارد که بی‌توجهی به آن، دیگر تفاوتی میان یک مدیر مسلمان با نوع سکولار آن باقی نمی‌گذارد.
ممکن است این سؤال مطرح شود که آیا آسفالت خیابان و جمع‌آوری زباله و ساختن پارک و فضای سبز مگر اسلامی‌و سکولار دارد؟
بر اساس مبانی و بنیان‌های حکومت و مدیریت اسلامی ‌پاسخ روشن این است: آری.
علاوه بر بعد نیت و انگیزه عاملان که می‌تواند انسانی یا ضد انسانی، شرعی و یا غیرشرعی باشد، جهت‌گیری‌ها و نحوه‌ی رعایت یا عدم رعایت ارزش ها در حین مدیریت و نیز اولویت‌گذاری‌ها (اصلی – فرعی کردن‌ها) و نحوه‌ی توزیع خدمات شهر، عدالت‌گرا بودن یا نبودن، فسادپذیر بودن یا نبودن و اهتمام یا عدم اهتمام به پاکیزگی اقتصادی و اخلاقی و به نتایج فرهنگی مثبت یا منفی هر تصمیم مدیریتی اندیشیدن، یا نیندیشیدن همه و همه در ماهیت مدیریت شهری از کارهای کلان گرفته تا مسائل خرد و به ظاهر کم اهمیت،تأثیری مستقیم گذارده و روح دینی و جهت دینی و احکام دینی کاملاً ناظر به یک عمل می‌تواند باشد یا نباشد.
موضعی که مدیریت شهری در مناسبات فقیر و غنی، بروکراسی و ارباب رجوع، کارگر و کارفرما اعمال می‌کند به کلی می‌تواند ماهیت عمل و برچسب مدیریت را به تغییرات اساسی دچار کند. یا مثلاً رابطه‌ای که میان اهداف عمومی‌و مصالح اجتماعی با منافع خصوصی برقرار می‌کند که کجا و به کدامیک باید تا چه حد اولویت بخشید!
حال سؤال این است که موضع یک مدیر مسلمان و اصولگرا در برابر بروکراسی و تکنوکراسی چیست؟
اگر منظور از این واژه‌ها مدیریت علمی‌فارغ از ارزش‌ها و اصول اخلاقی، دینی و ایدئولوژیک باشد پاسخ ما این است که هر چند در ظاهر تکنوکرات­ها و بروکرات­ها شعار حکومت علمی‌بیطرف و اومانیستی سر می‌دهند اما عملاً این بروکراسی و تکنوکراسی در خدمت سرمایه‌داران بزرگتر و صاحبان قدرت قرار می‌گیرد  و طبقه بروکرات و تکنوکرات آلت دست آنها می‌شوند ولی به بعد دیگر مسئله هم باید توجه جدی کرد که ایدئولوگ­هایی که معمولاً به نام آرمانگرایی، دست به بداهه‌سرایی و کلی‌گویی می‌زنند و برای فرار از استدلال و پاسخگویی به سراغ کلیشه‌سازی می‌روند، راه شکست ایدئولوژی را هموار می‌کنند.
مدیریت‌ها بیشتر با عملشان حرف می‌زنند تا با زبانشان.
مردم بیشتر به کلمات واقعی و خطبه‌های عملی ما توجه دارند تا به تعلق زبان ما.
یعنی یک مدیریت سریع، علمی، قاطع، حق محور، مردمی‌و اخلاقی بهترین مانور اصولگرایی است و ما باید به شدت نگران لحظه‌ای باشیم که ادبیات ما غلیظ و کارکرد مدیریتی ما ضعیف باشد. با این حساب باید گفت تخصص هم جزئی از تعهد است نه مقابل آن. یعنی یک وجه بی‌تعهدی آن است که کار در دست غیر متخصص باشد. در عین حال تخصص هم اگر با تقوای مدیریتی و تعهد انسانی و مکتبی، بارور نشده باشد بسا که همان تخصص، علیه مردم، در جهت عکس عدالت به کار رود که بارها و بارها به کار رفته است. این دو، متعهد بی‌تخصص و متخصص بی‌تعهد، یعنی دو سر طیف افراطی و تفریطی در مدیریت، با هم و به کمک هم در سکولار کردن جامعه مقصرند. اساساً سکولاریزم از همین جا آغاز می‌شود و دو سر دارد:
 مبارزه با مدیریت علمی‌و عقلانیت ابزاری با شعارهای به ظاهر اصولگرایانه و ایدئولوژیک؛ 
 مبارزه با اخلاق و معنویت‌ و یا   شرع ستیزی با شعار علم‌گرایی و عقلانی‌سازی.
شهید راه عدالت و عقلانیت، حضرت علی ‌بن ابی طالب (ع) از طرفی می‌فرماید:
مدیریت‌ها اگر در اختیار سفیهان قرار گیرد، عین خیانت است .
 از طرفی نیز می‌فرماید: متخصص‌ترین مدیران اگر فاقد تقوای اخلاقی و تعهد انسانی و دینی باشند، بجای خدمت، خیانت و سوء استفاده از موقعیت می‌کنند. راه‌حل ما برای همیشه، جمع بین عقلانیت و ارزشگرایی، تلفیق مدیریت علمی‌با مدیریت اسلامی‌و در سطح کلی، جمع اصولگرایی اسلامی‌با اصلاح‌طلبی اسلامی ‌و پرهیز از اصولگرایی قشری و نیز اصلاح‌طلبی سکولار است.
کد خبر 35486

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز