و اولین چیزی که دیدم
رنگها بودند
خورشید بود
که زرد
دریا بود
که کبود
ابرها بودند
که خاکستری
شقایق بود
که سرخ
مادرم بود
که آبی
خرمالو بود
که نارنجی
ماه بود
که نقرهای
و تو بودی
که همهی رنگها بودی
و دعاهایم بود که همه فیروزهای بودند!
چشمهایم را که باز کردم
سفید بود
چشمهایم را که میبندم
میدانم که سیاه نخواهد بود!
نظر شما