ترجمه‌ی مانلی شیر‌گیری: «روت وایت»، نویسنده‌ی کتاب «پسرخاله وودرو» و برنده‌ی نشان نیوبری: اوایل فکر می‌کردم که وقتی شروع به نوشتن می‌کنم باید دقیقاً بدانم قرار است چه فرایندی را طی کنم.

دوچرخه شماره ۸۵۹

به عبارت ديگر، تمام داستان بايد در ذهنم باشد و فقط جاهاي خالي را پركنم. ولي كم‌كم ياد گرفتم كه نمي‌توانم اين‌شكلي بنويسم. وقتي نوشتن رمان را آغاز مي‌كنم، داستان، خودش خودش را مي‌نويسد.

مهم‌ترين چيزي كه فهميده‌ام اين است كه بايد بدانم در چند فصل اول قرار است چه اتفاقاتي بيفتد. بايد در سرم داشته باشم كه چه شخصيت‌ يا شخصيت‌هايي در داستانم خواهم داشت و آن‌ها را در موقعيتي قرار دهم و اولين فصل را بنويسم.

بعد داستان، به‌نوعي زندگي خودش را آغاز مي‌كند. من مكان و آدم‌ها را خلق مي‌كنم و بعد مي‌نشينم و تماشا مي‌كنم كه چه اتفاقي برايشان مي‌افتد.

براي ضبط ايده‌هايم يك دفترچه دارم كه همه‌چيز را در آن يادداشت مي‌كنم. گهگاه هم به سراغش مي‌روم و سعي مي‌كنم مرتبش كنم.

براي مثال همه‌ي اصطلاح‌هايي را كه مي‌خواهم ازشان استفاده كنم در يك صفحه مي‌‌گذارم و همه‌ي ضرب‌المثل‌ها يا ترانه‌ها يا ايده‌هايي براي نوشتن يا چيزهايي شبيه اين را در صفحه‌اي ديگر.

خيلي وقت‌ها مثلاً دارم كارهاي خانه را انجام مي‌دهم و بعد به‌سرعت به طرف دفترچه‌ام مي‌روم و چيزي را در آن يادداشت مي‌كنم كه همان لحظه داشتم به آن فكر مي‌كردم. همان وقتي كه به ذهنم خطور مي‌كنند ثبتشان مي‌كنم، چرا كه متوجه شده‌ام خيلي راحت از يادم مي‌روند.

کد خبر 356619

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha