قرآن خواندن خوب است اما كافي نيست. بايد جوري قرآن خواند كه در حوزه عمل به ميوهچيني بينجامد و شيريني آن در كام انسان ماندگار شود؛ يعني بايد قرآن را چشيد، فهميد و آن را مبناي حركت قرار داد؛ مثل سليمان (ع) به قدرت نگاه كردن بهتر از نگاه به قدرت سليمان (ع) است؛ مثل ايوب (ع) صبركردن مهمتر از ديدن صبر ايوب (ع) است. فهميدن نگاه ابراهيم (ع) مهمتر از مرور داستان ابراهيم (ع) است و ايستادگي در برابر بتها و طاغوتها مهمتر از روايت تبر بهدوشي خليلالله است.
گروهي از مردم روزگار، قرآن را به گوشه انزوا رانده و سال تا سال از آن سراغي نميگيرند، مجلدهاي قرآن در گوشه كتابخانه و سجاده و طاقچه، پر از گرد و خاك فراموشي است. و انسان وامانده حيران اين دوران، كماكان اصرار ميورزد كه بدون راهنمايي خدا راه را پيدا كند. اما گروهي ديگر يك قدم جلوترند؛ قرآن ميخوانند ولي به همان قرائت اكتفا كرده و از آن براي زندگي خود توشه نميچينند.
وقتي قرآن ميخوانيم يادمان باشد كه انگار وحي خدا درست مثل پيامبر(ص)، آيهآيه بر قلب ما هم نازل ميشود تا بر انگيخته شويم، خود را به بعثت برسانيم و براي اقامه حق قيام كنيم. ابراهيم(ع) را ميخوانيم تا مانند او بتشكن باشيم، موسي(ع) را ميخوانيم كه با تقليد از او هنگام دعوت به حق از تنهايي نترسيم. طالوت را ميخوانيم كه هنگام مصاف با جالوت، با قدرت و توكل، حمله كنيم. نوح (ع) را ميخوانيم كه از فرزند ناخلف اعلام برائت كنيم و در ميان خنده مسخرهكنندگان، براي نجات مردم كشتي بسازيم.
اما گاه ميشود كه عمري از سليمان (ع) حرف بزنيم و مثل قارون نگاه كنيم! داستان موسي(ع) را بخوانيم اما در مصر وجود، فرعوني كنيم! ميشود با خواندن هر بار آيه «انالله و ملائكته...» بر پيامبر(ص) 3 بار صلوات بفرستيم اما حمالهالحطب باشيم و از جهالت خود نكاهيم.
پس خواندن به تنهايي مهم نيست، آنچيز كه مهم است «صاحب نگاه» شدن است. و قرآن آمده است كه ما را صاحب ديدگاه كند: اين كتاب براي مردم بينش بخش و براي اهل يقين، رحمت است (جاثيه/ 20).
نظر شما