گاهي حتي دخالت ديگران با برچسبزني به كودك شما يا تلاش در تربيت فرزندتان به روشهاي نامناسب، خود را نشان ميدهد؛ «چه بچه خسيسي هم هست، اسباببازيهاشو به كسي نميده»، «اگه اينو نخوري، مامانت ديگه دوستت نداره!»، «ئه! هر كسي بدو بدو كنه كچل بالاي پلهها رو صدا ميكنم بياد بخورتش». در مقابل چه رفتارهاي دخالتآميزي بايد مقاومت كرد؟ اين مقاومت بايد به چه صورتي باشد كه منجر به شكسته شدن حرمتها و ايجاد اختلافات خانوادگي نشود؟ تا چه ميزان بايد در مقابل اينگونه رفتارها حساسيت به خرج داد؟ پاسخ اين سؤالات را در اين صفحه بخوانيد.
- خانه، سربازخانه نيست!
اگر شما پدر و مادري باشيد كه اصول تربيتي مشخصي دارد و روي اصولش پافشاري ميكند، نقضشدن برخي جزئيات تربيتي، لطمهاي به تربيت فرزندتان نخواهد زد. گاه ما بهعنوان پدر و مادر، تصوري ايدهآل و آرماني نسبت به تربيت داريم؛ آنقدر كه ناخودآگاه سعي ميكنيم كودك را در محيطي گلخانهاي بزرگ كنيم. ممكن است پدر و مادري سعي در به كنترل در آوردن محيط و تسلط مقتدرانه در محيط تربيتي فرزند خود داشته باشد، اما اين كار نه امكان دارد و نه مطلوب است. لازم است كودك با عوامل ناسازوار با تربيت خود هم مواجه شود. گاهي اين عوامل نقض تربيتي، حكم واكسينهكردن را براي كودك دارد و گاهي كودك را براي ورود به جامعهاي كه در آينده در انتظار او است، آماده ميكند.
از طرف ديگر، درصدد برآمدن براي كنترل همه عوامل محيطي، براي والدين نيز وضعيتي اضطرابآور در برخورد با ديگران ايجاد ميكند كه ميتواند تبعات جبرانناپذيري داشته باشد. خصوصاحفظ احترام والدين(پدربزرگها و مادربزرگها) و بزرگترها كه خود اصلي مهم در تربيت است، با اين رفتار ممكن است خدشه دار شود. پس لازم است گاهي در مورد جزئيات تربيتي با انعطاف بيشتري برخورد كنيم؛ مثلا اگر فرزند شما حق ندارد در خانه بيش از يك ساعت تلويزيون نگاه كند، اجازه دهيد در خانه ديگران اين قانون نقض شود اما تأكيد كنيد كه فقط اين بار اشكالي ندارد.
آنچه اهميت دارد اين است كه خط تربيتي والدين حفظ شود و بچه دچار چندتربيتي نشود. پس با اطمينان به تأثيرگذاري خودمان در تربيت، اجازه دهيم كودكان گاهي از برخي تخلفات جزئي برخوردار شوند، چون ما كودكانمان را در سربازخانه بزرگ نميكنيم؛ مثلا اگر كودك آدامس را قورت ميدهد، تكرار اين اتفاق يكي دوبار در سال اشكالي ندارد و تأثير عميقي بر تربيت و سلامتي او نميگذارد. پس حساسيتهاي «خوداذيتكن» را كنار بگذاريم كه اين حساسيت تربيت را بهتر نميكند. در واقع با حذف رفتارهاي اطرافيان نميتوان پدري يا مادري كرد بلكه بايد در خانه با اقتدار به اصول تربيتي خود پايبند بود و ايمان داشت كه تأثير اين تربيت بيش از هر چيز است.
- «كچل بالاي پلهها» را ضربه فني كنيد
برخي رفتارها هرچند اندك ممكن است باعث ترس بچه شود يا در ياد او بهعنوان يك عامل ضدتربيتي بماند. در اين مواقع مادر يا پدري كه در صحنه حضور دارد ميتواند با خنثيسازي، آن موقعيت را تغيير دهد؛ مثلا اگر دست بچه لاي در كمد مانده است و شخصي به كودك ميگويد: «كمد بد! بزنيمش». مادر با خنده بگويد: «نه، تقصير كمد كه نيست، پسرم خودش حواسش نبود». يا مثلا اگر كسي بگويد: «الان آقاي پليس رو صدا ميزنم ببرتت يا كچل بالاي پلهها بياد آمپول بزندت»، مادر با خونسردي و خنده بگويد: «نه آقاي پليس مهربونه. ماهم دخترمون رو كه نميديم ببره، يا كچل رو خيلي با نمك ميگين!!!». بايد مطمئن بود تأثير مادر و پدر از حرفي كه يكي، دوبار به بچه گفته ميشود بيشتر است، اما والدين بايد حتما در صحنه حضور داشته باشند و گوش به زنگ باشند تا اين جملات را خنثي كنند. پس با اين شيوه ميتوانيم اينگونه دخالتها را نه كم يا حذف بلكه خنثي كنيم.
- دو دو تا چهار تا كنيد
خيلي از اوقات بداخلاقي با والدين، بزرگترها و اطرافيان به ناراحتياش نميارزد. در اين موارد بهتر است هزينه و فايده را برآورد كنيم؛ مثلا اگر شما موقع زمين خوردن كودكتان، با او با آرامش برخورد ميكنيد، ولي مادربزرگش بند دلش پاره ميشود، به سمتش ميرود و ميگويد اووف، بعد بچه شما هم بعد از آن، موقع زمين خوردن بگويد اووف، ميارزد به اينكه با تذكر و اصرار بخواهيد احساسات مادربزرگ را سركوب كنيد. در واقع شايد بتوان گفت در مورد والدين خود و همسرتان وارد تذكر شدن و از موضع بالا برخورد كردن چندان كار درستي نيست و به تيرهشدن رابطه شما و آنها نميارزد. از طرف ديگر چيزي كه شايد از چشم بعضي از والدين پنهان بماند محبت كردن است. كودك در سالهاي اوليه زندگي نياز دارد كه تا ميشود به او محبت شود. حالا اگر اين محبت به جز والدين از طرف اقوام خوني و دوستان باشد، به غني شدن تجربه عاطفي كودك كمك ميكند. خيلي وقتها خيلي از كارهاي پدربزرگها و مادربزرگها به محبتي كه به بچه ميكنند، ميارزد؛ مثلا محبتي كه از دادن شكلات پدربزرگ به نوه منتقل ميشود، تأثير مثبت بيشتري از تأثير منفي شكلات خوردن دارد. پس زياد سختگيري نكنيد و بگذاريد فرزندتان از اينگونه محبتها لبريز شود.
- آينه گرفتن روبهروي رفتار غيرتربيتي
گاهي اوقات ميشود بدون تذكر فقط با نشان دادن نتيجه عمل ديگران در مواجهه با كودك، آنها را متوجه رفتار اشتباهشان كرد؛ مثلا اگر به بچه كوچكي كه هنوز توانايي تكلم ندارد و جيغ ميكشد بگويند:« ساكت! جيغ نزن» و او بهدليل اين برخورد بيشتر جيغ بزند، مادر بايد خيلي خونسرد و عادي بگويد: «وقتي بهش بگين جيغ نزن، بيشتر جيغ ميزنه» و بعد با پرت كردن حواس كودك يا برآوردن نيازش، به ديگران در عمل نشان دهد كه واكنش درست چيست. چون در عمل افراد نتيجه رفتار خود را ميبينند و آن را اصلاح ميكنند. البته ممكن است نتيجه عمل بعدا بروز كند؛ مثلا كسي با بچه كوچك شما بازياي كند كه در آن ،كودك او را بزند و او آخ و آه كند و كودك هم غش كند از خنده. شايد مانع شدن در آن لحظه، سختگيري بهنظر برسد اما فردا كه كودك با خوشحالي سيلي محكمي در گوش همان شخص زد مادر يا پدر بايد بگويد:«طفلي متوجه كه نميشه ديروز داشتيد باهاش بازي زدن ميكرديد، الان فكر ميكنه بازيه و كار خوبيه». اما اين گفتنها بايد در نهايت آرامش و حتي با خنده باشد و لازمه اين كار ناراحت و عصباني نشدن و حرص نخوردن است.
- روانشناس تربيتي ميگفت...
گاهي افرادي مدل تربيتي شما را به چالش ميگيرند و شروع به بحث درباره اشتباهات تربيتي شما ميكنند. در اين مواقع ارجاع به مرجعيت علمي و ديني بهشدت جواب ميدهد! وقتي در شرايطي قرار گرفتهايم كه وارد بحث مستقيم تربيتي شدهايم بهتر است از واژههاي «من اعتقاد دارم يا من فكر ميكنم» استفاده نكنيم بلكه بگوييم: «تو كتاب تربيتي خوندم يا فلان روانشناس اعتقاد داره، يا دكتر فلاني تو يه سخنراني ميگفت، يا مثلا حاج آقا فلاني ميگه، يا يك روايت هست كه تأكيد داره...». استفاده از اين استدلال تأثيرات مثبتي دارد ازجمله اينكه چون بهخودمان ارجاع نميدهيم حالت تدافعي افراد را خنثي ميكنيم. وقتي بگوييم من اعتقاد دارم... آنها هم براي اعمال قدرت وارد بازي ما ميشوند و ميگويند خب من هم اعتقاد دارم فلان. اما وقتي ارجاع به شخص سومي باشد، اساسا وارد بازي قدرت نميشوند. خصوصا كه اين شخص سوم يك مرجع مورد قبول طرف مقابلمان و از كتاب تربيتي و صاحبنظر علمي تا روايت و مرجع ديني است.
- بالا بردن قدرت چانهزني با ادبيات علمي
در مواقع مناسب، علت يك عمل تربيتي و پيامد آن را در خلال يك وضعيت عادي توضيح دهيد؛ مثلا در مورد مستقل غذا خوردن كودك يك سال به بالا، بگوييد در فلان كتاب تربيتي خواندهام كه اين كار اين تبعات تربيتي را براي كودك دارد. اينگونه، قبل از بروز مشكل، جلوي آن را ميگيريد. بهطور كلي هم اگر كتاب تربيتي زياد خوانده باشيد و آگاهي و شناخت علمي از مسائل تربيتي داشته باشيد، با ادبياتي صحبت ميكنيد كه ديگران را قانع ميكند؛ مثلا اگر شخصي به بچه شما برچسب ميزند كه «نيگا چقدر خسيسه، اسباببازيشو نميده» شما ميگوييد: «آره ديگه، ويژگي سنيش هست، بهش ميگن احساس مالكيت. از فلان سن تا فلان سن دارن. بايد در مقابلش فلان كار رو كرد». اينگونه چون شما اساسا از ادبيات ديگري استفاده ميكنيد كه محل ارجاع است، كمتر كسي شما را به چالش ميكشد. يكي از مواقعي كه بايد بهصورت جدي با دخالت ديگران برخورد كرد وقتي است كه اين دخالت منجر به از مرجعيت افتادن والدين ميشود. در اين مواقع لازم است در خلوت و با حفظ احترام، در مورد اصول تربيتي خود توضيح دهيد و تبعات عمل آنها را روشن كنيد. براي بهبود وضعيت گاهي سعي كنيد برخي اصول تربيتي را به شكل غير مستقيم به مادربزرگها و پدربزرگها و اطرافيان آموزش دهيد؛ مثلا با ارسال يك پيام تلگرامي يا هديه كردن يا قرض دادن يك كتاب تربيتي.
نظر شما