بپذیریم و باور کنیم که فرزند ما هم به پرواز میاندیشد و مانند خود ما که روزی از والدینمان جدا شدیم، باید از خانواده جدا شود. زندگی ما با وجود ما 2 نفر هم زیبا، کامل و دوست داشتنی است. میتوانیم مانند روزهای نخست زندگی به برنامهها و زندگی 2 نفری فکر کنیم.
«فقط یک هفته دیگر به جشن عروسی دخترمان مانده است. من و پدرش خوشحال هستیم اما از همین حالا جای او خالی است. با اینکه صبح ها دخترم سر کار است و عصرها هم اغلب با کارهای خودش سرگرم است اما همین که او هست، من و پدرش شاد هستیم. او شادی خانه ماست. نمیدانیم بعد از رفتن او چه کنیم...»
همه ما بارها شبیه این حرفها را از زن و شوهرهایی که فرزند شان ازدواج کرده یا به دلیلی مثل کار یا ادامه تحصیل، خانه را ترک کرده یا در حال ترک خانه است، شنیدهایم. با وجود اینکه همه والدین از همان لحظه تولد فرزندشان از این جدایی آگاه هستند اما با نزدیک شدن به زمان وقوع این اتفاق، به حالتهای روحی- روانی متناقض و سختی دچار میشوند. افسردگی، حالت تدافعی یا تلاش برای تغییر تصمیم فرزند، از مهمترین واکنشهای والدین نسبت به جدایی فرزند از خانواده است. هر چند اغلب این واکنشها ناخودآگاه است اما هیچ کدام قابل قبول نیست. مهمتر اینکه زن و شوهر با جدا شدن فرزندشان باز هم در کنار هم هستند و مانند روزهای اول ازدواجشان میتوانند بار دیگر 2 نفری برنامهریزی کنند و از زندگی لذت ببرند. با برنامهریزی و راههای کنترل احساسهایمان پس از جدایی فرزندمان از خانواده بیشتر آشنا بشویم.
این غم از کجا می آید
افزایش سن ازدواج جوانان و در نتیجه حضور بیشتر آنها در کنار والدین، افزایش ارتباط صمیمی فرزندان با والدین نسبت به گذشته، وابستگی والدین به فرزندان و به عکس به دلایل مختلف در مقایسه با قبل (شکل وابستگی نیز تغییر کرده است) و... همگی دلایلی است که والدین هنگام جدا شدن فرزندشان از آنها به اضطراب و افسردگی دچار میشوند اما شاید یکی از مهمترین دلایل این غم وابستگی و افسردگی، «فراموشی» باشد؛ به این معنا که در حال حاضر، اغلب زن و شوهرها به جای اینکه با هم برنامهریزی کنند، وجود یکدیگر را فراموش کردهاند و تمام برنامههای زندگیشان را با فرزندانشان هماهنگ میکنند و وجود همسرشان را نادیده میگیرند. این مسئله اولا باعث فراموشکردن یکدیگر و سردشدن روابط زناشویی میشود و ثانیا باعث وابستگی بیش از حد مادر و پدر به فرزند خواهد شد. بنابراین با وجود اینکه والدین نباید فرزندشان را در هر سنی که هست تنها بگذارند نباید همدیگر را فراموش کنند و فرزند، جایگزین روابط آنها بشود؛ بنابراین میتوان «وابستگی بیش از حد والدین به فرزند» و «فراموش کردن رابطه زناشویی» را مهمترین دلیل غم و اندوه ناشی از جدا شدن فرزند از خانواده دانست.
هجوم احساسها
شاخصترین حسی که والدین پس از جدا شدن فرزندشان آن را احساس میکنند، «احساس خلأ و تنهایی» است. برخی از والدین هم احساسهایشان را اینطور بیان میکنند که با جدا شدن فرزندشان احساس کلافگی، سردرگمی و کسلی کرده و فکر می کنند موجود با ارزشی را از دست دادهاند که دیگر هیچ چیز نمیتواند جای خالی آن را پرکند. آمارهای مرکز مطالعات روانشناسی آمریکا نشان میدهد 40درصد از والدین پس از جدا شدن فرزندشان
- حداقل برای یک ماه- نظم زندگیشان به هم میریزد و به افسردگی خفیف تا شدید دچار میشوند. این حالتها در زن و شوهرهایی که رابطه زناشویی خوبی ندارند، بیشتر دیده میشود. ترس از وارد شدن آسیب های روحی- روانی به فرزند پس از جدا شدن از خانواده به هر دلیل مانند ازدواج، کار یا ادامه تحصیل، طلاق فرزند پس از ازدواج، مشکلات اقتصادی، ناتوانی دختر برای بارداری یا عقیم بودن پسر، مهاجرت فرزند پس از ازدواج به شهر یا کشوری دیگر و... از دیگر دلایل افسردگی و اضطراب والدین هنگام جدا شدن از فرزندشان است.
چگونه واکنش نشان می دهیم
تردید نکنیم که رفتارهای ما بر تصمیمگیری فرزندمان تاثیر میگذارد و او را از ادامه راه باز میدارد. روانشناسان مشخصترین واکنشهای والدین به جدایی فرزند را این موارد ذکر میکنند:
افسردگی: این حالت اغلب با کلافگی، گریه کردن و اظهار نگرانی بیان میشود. گاهی هم والدین با سکوت کردن نگرانیشان را نشان میدهند. این حالت بهطور مشخص در والدینی دیده میشود که رابطه زناشویی خوبی ندارند و با جدا شدن فرزند، احساس تنهایی شدیدی میکنند. در واقع حضور زن یا شوهر در زندگی آنها معنایی ندارد و فقط وجود فرزندشان آنها را شاد می کند.
رفتار تدافعی: بیتوجهی به فرزند و همسر، طعنهزدنها و ایراد گرفتن های بیدلیل، ترککردن منزل به هر بهانه، بیتفاوتی به همسر و نیازهای او، تلاش برای منصرف کردن فرزند به تصمیمی که گرفته و... همگی رفتارهای تدافعی والدین به جدا شدن فرزند از آنهاست. در واقع زن یا مرد با این رفتارها نشان میدهد که فرزند برای او مهمتر از همسر است و با جدا شدن فرزند از خانواده، دیگر هیچ چیز مانند گذشته نخواهد بود!
کار شکنی: اگر با ادامه تحصیل یا کار فرزندمان در شهر یا کشوری دیگر مخالف هستیم یا به دلایلی (البته منطقی) مخالف ازدواج فرزندمان هستیم، باید به جای کارشکنی، قهر و دعوا یا مطرح کردن مسئله در جمع اقوام و آشنایان- به قصد منصرف کردن فرزندمان- منطقی، جدی و با دلایل کافی با او صحبت کنیم. کار شکنی فقط ما را بیحرمت میکند.
ارتباط بیدلیل: فرزند ما فقط از نظر «مسافت» با ما فاصله گرفته است، نه از نظر «عاطفی» بنابراین با تلفنها یا سرزدنهای مکرر و ابراز نگرانیهای بیدلیل او را آشفته نکنیم. بگذاریم کمکم با شرایط جدیدش آشنا بشود.
احساس پیری و فرسودگی: بسیاری از زن و شوهرها پس از ازدواج یا جدا شدن فرزندشان از آنها- به هر دلیل- احساس فرسودگی و پیری میکنند. با این احساس یا تلاش میکنند که مانع از جدا شدن فرزندشان بشوند یا به زندگی زناشویی و روابط شان بیتوجه میشوند. در واقع زندگی فقط با حضور فرزندشان معنی دارد و با رفتن او از منزل نه تنها رسیدگی به امور منزل را ضروری نمیدانند بلکه به نیازهای همسرشان هم پاسخ نمی دهند. اغلب آنها پیری و فرسودگی را بهانه میکنند. روانشناسان معتقدند واکنشهای نادرست زن و مرد پس از جدا شدن فرزند شان به شدت بر روابط زناشویی آنها تاثیر میگذارد. این بیتفاوتیها و واکنشهای نادرست مقدمه «طلاق عاطفی» زن و مرد است.
از این دام بگریزیم
به عقیده روانشناسان زن و شوهری میتوانند
به راحتی خلأ، ترس و اضطراب ناشی از جدایی فرزندشان را از بین ببرند که اولا برای این زمان خاص برنامهریزی کنند و در ثانی مسائلی را باور داشته و به آن ایمان داشته باشند.
- باور کنیم و بپذیریم که فرزند ما هم مانند خود ما که زمانی از آشیانه پدری پرواز کردیم باید پرواز کند؛ پس او را برای پروازی بلند و موفقیت آمیز همراهی کنیم.
- فرزندمان پس از جدایی از خانواده با ما قطع رابطه نمیکند؛ فقط کمی با ما فاصله میگیرد. شاید حتی این فاصله، ارتباط او را با ما بیشتر کند.
- ما همیشه نیستیم. والدین چه از نظر سنی و چه از نظر توان مالی، نمی توانند همواره کنار فرزندشان باشند. بنابراین برای اینکه فرزندمان تنها نماند یا از نظر اقتصادی همیشه به ما وابسته نباشد، باید ازدواج کند یا برای ادامه تحصیل یا کار از ما جدا شود؛ پس سد راه او نشویم.
- به او فکر کنیم، نه تنهایی خودمان. ازدواج، ادامه تحصیل یا کار فرزندمان- حتی اگر به بهای دور شدن او از ما باشد- باعث ورود او به دنیای جدیدی میشود. به جای افسردگی یا هر واکنش منفی دیگری او را برای شروع مرحله جدیدی از زندگی یاری کنیم.
- حداقل یک یا 2ماه مانده به زمان جدا شدن او از ما، برنامه زندگی را تغییر بدهیم؛ مثلا اگر برای صرف ناهار یا شام حتما منتظر فرزندمان میشدهایم، کمکم این وضعیت را تغییر بدهیم و به بهانه دیرآمدن او یا گرسنگی اعضای خانواده ناهار یا شام را بدون حضور او صرف کنیم. هر چند این تغییرات در ابتدا برای او و ما سخت است اما به نفع همه است. در واقع با وجود اینکه نباید حضور فرزندمان را تا زمانی که در کنار ماست نادیده بگیریم اما باید این حضور را کمرنگ کنیم.
- هر چند توصیه می شود زن و شوهر حداقل یک روز در هفته را به برنامههای 2 نفری
- بدون حضور فرزند- اختصاص بدهند اما با نزدیک شدن به زمان جدا شدن فرزند از خانواده این برنامههای 2 نفری باید بیشتر شود. در افرادی که همسرانشان را از دست دادهاند حضور در برنامههای تفریحی مثل مسافرتهای گروهی، ورزش و تفریحهای دسته جمعی- به ویژه با همسالان- ضرورت بیشتری دارد.
و در نهایت اینکه بپذیریم و باور کنیم فرزند ما نیز به پرواز میاندیشد و مانند خود ما که روزی از والدینمان جدا شدیم، باید از ما جدا شود. زندگی بدون حضور فرزند و با وجود ما 2نفر نیز زیبا و کامل است. میتوانیم مانند روزهای نخست زندگی، به زندگی و برنامه های 2نفری فکر کنیم