او به‌خاطر بدهي 300ميليون توماني‌اش، دست به جنايت زد و جسد قرباني را پس از مثله كردن داخل سطل زباله انداخت.
تحقيقات در اين پرونده از عصر شنبه 25دي‌ماه و همزمان با ناپديد شدن مرد 56ساله‌اي شروع شد. خانواده اين مرد به كلانتري 121سليمانيه رفتند و اعلام كردند كه پدرشان در بلوار ابوذر مغازه طلافروشي دارد و معمولا ظهر براي صرف ناهار به خانه مي‌آمد اما آن روز خبري از وي نشده است.
آنها گفتند كه وقتي به مغازه پدرشان رفته‌اند متوجه باز بودن در مغازه و سرقت تمامي طلاهاي داخل گاوصندوق و ويترين شده‌اند. با اعلام اين شكايت، تيمي از مأموران اداره يازدهم پليس آگاهي راهي مغازه طلافروشي شدند و پي بردند كه سارق يا سارقان با دزديدن دوربين‌هاي مداربسته داخل مغازه سعي داشتند سرنخي از خود به جا نگذارند.
- جسدي در سطل زباله
هنوز ردي از مرد طلافروش به‌دست نيامده بود تا اينكه 2روز بعد(سحرگاه 27دي ماه) يكي از كارگران شهرداري هنگام جمع‌آوري زباله‌ها متوجه جسدي در سطل زباله شد. جسد متعلق به مردي بود كه هر دو پايش قطع شده بود. كارگر جوان با ديدن اين صحنه وحشت‌زده با پليس تماس گرفت و طولي نكشيد كه قاضي مرشدلو بازپرس جنايي پايتخت به همراه تيمي از مأموران اداره 10پليس آگاهي در محل حادثه حاضر شدند.
در همان بررسي‌هاي اوليه معلوم شد كه مقتول همان مرد طلافروشي است كه ناپديد شده بود. جسد او در نزديكي مغازه وي كشف شده بود و همين باعث شد كه مأموران به تحقيق در آن حوالي بپردازند. در اين تحقيقات يك كارگر شهرداري سرنخ اصلي را در اختيار مأموران گذاشت. وي گفت: ساعت 4صبح در حال جارو زدن خيابان بودم كه مرد جواني صدايم زد و از من درخواست كمك كرد.
اين مرد كه بنگاه املاك داشت، ادعا كرد كه يكسري وسايل داخل مغازه‌اش است و نمي‌تواند آنها را به تنهايي داخل سطل زباله بريزد. او سپس به سمت خودرويي كه كنار خيابان پارك شده بود رفت و با برداشتن چادر ماشين به داخل مغازه‌اش برگشت و پس از دقايقي مرا صدا كرد تا داخل مغازه شوم.
او ادامه داد: داخل مغازه تاريك بود و من مورد مشكوكي نديدم و با هم چادر خودرو را كه داخلش يكسري وسيله ريخته بود بيرون آورديم و داخل سطل زباله انداختيم. هنگام انداختن آن متوجه شدم كه كنار چادر خوني است و وقتي علتش را از صاحب بنگاه پرسيدم مدعي شد كه موضوع مهمي نيست. پس از آن به من انعام داد و رفت.
- دستگيري عامل جنايت
كارآگاهان بلافاصله راهي بنگاهي شدند كه كارگر جوان نشاني‌اش را داده بود. در مغازه بسته بود اما مأموران با ورود به آنجا، آثاري يافتند كه نشان مي‌داد جنايت در داخل مغازه رخ داده است. با افشاي اين حقيقت كارآگاهان راهي محل سكونت مرد بنگاهدارشدند اما وي فراري شده بود.
در ادامه مشخص شد كه مرد بنگاهدار مقداري از طلاهاي به سرقت رفته از مغازه مقتول را با فاكتورهايي كه از آنجا دزديده بود در يك طلافروشي در افسريه فروخته و پس از آن يك دستگاه خودروي پرشيا خريده است. مشخصات خودروي پرشياي متهم 40ساله در اختيار تمام واحدهاي گشتي قرار گرفت تا اينكه در نهايت وي به دام افتاد. اگرچه مقداري از طلاهاي مسروقه در صندوق عقب خودروي متهم كشف شد اما او همچنان اصرار به بي‌گناهي داشت.
در نهايت، مواجهه حضوري با كارگر شهرداري كه روز حادثه به اين مرد در انتقال جسد كمك كرده بود، دست متهم را رو كرد و مرد بنگاهدار به قتل طلافروش اعتراف كرد. او گفت: از حدود 3ماه پيش، 300ميليون تومان بدهي بالا آوردم و براي همين نقشه سرقت از طلافروشي مقتول را كشيدم.
در اين مدت مرد طلافروش را زيرنظر گرفتم تا اينكه 25دي‌ماه روزاجراي نقشه سرقت رسيد. آن روز وقتي مقتول سوار ماشينش شد تا به خانه برود وي را تعقيب كردم. در خيابان مسيل جاجرود با ماشين به ماشين او كوبيدم. پس از ايجاد تصادف ساختگي، به بهانه پرداخت خسارت از مقتول دعوت كردم تا 2نفري به مغازه من برويم.
با خودروي مقتول به سمت بنگاه املاك حركت كرديم و به محض ورود به داخل بنگاه، با ريموت كركره مغازه‌ام را پايين آوردم و به سمت مرد طلافروش حمله ور شدم. مقتول شوكه شده بود و قادر به انجام هيچ كاري نبود. او را روي صندلي فلزي داخل مغازه بستم و خواستم تا رمزگاوصندوقش را در اختيارم قرار دهد. مرد طلافروش مدعي شد كه گاوصندوقش رمز ندارد و وقتي اين را شنيدم دهان و بيني او را بستم و با سرقت كليد مغازه به طلافروشي وي رفتم و تمامي طلاهاي مغازه را سرقت كردم.
وي ادامه داد: روز بعد به سراغ مقتول رفتم و متوجه شدم كه جان باخته است، جسد او را مثله كردم تا راحت‌تر بتوانم به بيرون از مغازه‌ام انتقال دهم اما بازهم مجبور به كمك گرفتن از كارگر شهرداري شدم و او رازم را فاش كرد. سرهنگ كارآگاه حميد مكرم، معاون مبارزه با جرايم جنايي تهران گفت: عامل اين جنايت با دستور قاضي براي انجام تحقيقات تكميلي در اختيار مأموران اداره دهم پليس آگاهي تهران قرار گرفت.جست و جو براي شناسايي همدست احتمالي وي ادامه دارد.
نظر شما