این نقاش متولد 1324 تبریز، تحصیلات خود را در رشتههای نقاشی و طراحی در دانشکدههای هنرچلسی لندن و هنرهای زیبای بوزار پاریس به انجام رسانده است و در دانشگاههای الزهرا، آزاد اسلامی، هنر و مرکز میراث فرهنگی سالهاست به عنوان مدرس رشته هنر مشغول فعالیت است.
انجام تحقیقاتی در زمینه کاشیهای دوره صفویه در اصفهان و تاثیر نقشهای ساسانی برطرحهای کیمونو از طریق جاده ابریشم، داوری در نمایشگاههای داخلی و خارجی و برگزاری نمایشگاههای متعدد در داخل و خارج از کشور از جمله فعالیتهای دیگر این بانوی هنرمند است.
نمایش آثار اخیر پرییوش گنجی بهانهای شد تا نگاهی دوباره به نقاشیهای این هنرمند داشته باشیم.
من اینجایم، در میان گلها
میشنوم که مردمان خنداناند
در کوهستانهای بهاری (بویی تسو)
اگر مکتبی بود که به آن نقاشی شاعرانه گفته میشد، بیشک آثار پرییوش گنجی یکی از شاعرانهترین نقاشیهایی است که بر دیوار نگارخانههای تهران دیده شدهاند.
دسته گل رز در کنار حصارهای مشبک که تصوری از بوستانی عطرآگین در نزدیکی خانه شاعری طبیعتگرا را تداعی میکند، تا دیروز به رنگ سرخ آتشین بود و امروز به بنفش پرتلألویی تغییر ماهیت دادهاند.
نقاش در برابر این پرسش که چرا سرخها، بنفش شدهاند، میگوید: «... من همواره در حال رفتن هستم. نمیدانم فردا کجا خواهم بود، هنوز در راهم و فکر میکنم نقاش و هنرش را پایانی نیست و همیشه در راه است.»
چنین روحیه تجربهگرایانهای برای کسی که بیش از 40 سال است به طور مستمر نقاشی میکند، بیشتر از آنکه عجیب باشد، غیرممکن مینماید. اما اگر نقاش خود را همچون طبیعت پدیدهای پویا و زنده احساس کند که همیشه در حال نوبه نو شدن است، این تحولهای آنی اما در راستای درک هنری امری عادی است. به عبارت دیگر برای نقاش واقعی تغییر یک روز مرگی است و اینگونه به یکنواختی زندگی روزمره جوابی مناسب میدهد.
پرییوش گنجی مدتها به رنگپردازیهای پرکنتراست علاقه داشت و دورهای تحت تاثیر تفکرذن و هایکوهای ژاپنی به کمالگرایی سادگی گرایش پیدا کرد. اما در شیوه تجربهگرایی، منطقی است که به طور مشخص نمیتوان نقاش را پیرو سبکی خاص محسوب کرد. با این حال به اذعان خود نقاش او علاقمند به نقاشیهای امپرسیونیسم و فوویستها است البته با توجه به نگاه شاعرانه طبیعت.
شاید به همین علت است که طبیعتهای بیجان نقاشیهای گنجی به شکلی نورپردازی شدهاند که درک مشخصی از فضا به مخاطب نمیدهد. بیننده نمیداند دسته گل تحت تاثیر نورطبیعی خارج از مشبک ها ، از زمینه جدا شده و یا نقاش به عمد، اطراف تابلو را به سمت تیرگی کشانده تا توجه تماشاگران تابلو را تنها به نقطه مرکزی و محورهای اصلی آن معطوف کند.
از اینرو آنچه بیش از همه بعد از دیدن نقاشیهای گنجی در ذهن بیننده برجای میماند، تصور یا مفهوم دستهگلهای بنفش نیست، بلکه توده انبوه و تودرتوی رنگی است که در قابهایی به ابعاد مربع و مربع مستطیل در زمینهای سیاه، نورپردازی شدهاند؛ به طوری که به وسیله مشبک ها در پیشزمینه یا پسزمینه شخصیتپردازی شده و به جای آنکه معرف گل باشد، بازگو کننده درون یا روح طبیعت بیجان است و این همان حس شاعرانگی آثار گنجی است.
او به طبیعتهای بیجان آثارش، روحی هنری میدمد؛ روحی که در ظاهر با طبیعت سرخ رنگ گل رز منافات داشته اما با انتخاب رنگ بنفش به همخوانی درونی دست مییابد.
نقاش در این باره میگوید: «.... به یکباره حس به کارگیری از رنگ بنفش برایم پیش آمد...» اگر بپذیریم بنفشهای جدید او همان ماهیت رنگهای گرم و تونالیتههای قرمز تندقدیم را دارند، باید این نکته را نیز به یاد داشته باشیم که نقاش عاشق گل است و درجایی گفته: «... گاه زیبایی گل نفس را در سینه حبس میکند.»
فارغ از موضوع کارهای گنجی باید به اجرای دقیق و ظریف او و به خصوص ضربات محکم قلم اما مطمئناش بر روی بومهای منظم اشاره کرد. آشنایی او با ذن باعث شده تمرکز فوقالعادهای در حین کار داشته و فضاهایی که به وسیله بافت و ساخت و ساز و رنگگذاری در آثارش ایجاد میکند، نوعی حس آرامش و پیوستگی درونی به بیننده انتقال میدهد.
خودش میگوید: «در فضای خاکستری که آدمها این روزها برای خود در اطرافشان ساختهاند، دیدن این آثار، رنگ زندگیشان را تغییر میدهد.»