شرق نوشت: اصلا انگار این نوع برخورد یک راه مواجهه با مسائل و بحرانهای روزانه است. عدهای میگویند ایرانیها به درز دیوار هم میخندند، اما عدهای دیگر میگویند این خاصیت و طبیعت ایرانیهاست که برای روحیهدادن به خود و کماهمیت جلوه دادن مصائب و مشکلات، خنده را دوای درد بیدرمان میکنند.
ما از شرایطی صحبت میکنیم که بحث از یک ماجرای شخصی و خانوادگی فرامیرود و تبدیل به ماجرای ملی میشود؛ مثل وقتی که دکل نفتی گم میشود؛ مثل وقتی که ساختمان پلاسکو فرو میریزد یا آن زمانی که آنفلوآنزا در گوشهای از شهر همهگیر میشود. در این شرایط فقط کافی است سری به فضای مجازی بزنید، جوکها و لطیفهها مسلسلوار بر سرمان فرود میآیند، خودمان هم میخندیم، گزارشها و تحلیلهای رسانهها حتی با گوشهزدن به همین لطیفهها رنگ و لعاب میگیرند و کارتونیستها برای کشیدن طرح فاجعه بهبارآمده متوسل به همین لطیفهها میشوند. این مسئله چقدر ناشی از خوشذوقی و روحیه بالای ماست؟ این در حالی است که مطابق بررسیهای جهانی، مردم ایران شاد نیستند و خنداندن آنها هم کار سادهای نیست.
رضا روحی، روانکاو و طنزنویسی است که صاحب یکی از کانالهای پرمخاطب طنز در ایران است، او درباره خندهها و ساخت لطیفههای لحظهای میگوید: «مردم ایران از روحیه طنز بالایی برخوردارند؛ یعنی حالا چه با توجه به شرایط و اقتضائات اجتماعی باشد و چه به دلیل ژنتیک، مردم ما در طنز موقعیت كارشان درخشان است، برای همین در حرفه طنز، خنداندن مردم ایران نسبت به دیگر نقاط جهان کار سادهای نيست. مردمان اروپایی به دلیل خصلت سردشان که بسته به آبوهوای کشورشان نیز هست، کمتر روحیه طنز دارند و به طنز فکر میکنند، همین باعث میشود در یک برنامه ساده کمدی بهسادگی به خنده دربیایند، اما این درباره مردم کشور ما کاملا برعکس است، آنها روحیه طنزشان قوی است و در ایجاد موقعیتهای طنز بینظیرند، همین باعث میشود کلکهای یک کمدین بهسادگی برایشان باز شود. آنها کمتر گول میخورند و البته به دلیل مسائل اجتماعی و سختیهای زندگی و قرارگرفتن در موقعیتهایی که واقعی است، اما در سطح جهان کمدی به نظر میرسد روحیه طنزشان تقویت میشود».
او در پاسخ به این سؤال که این لطیفهها کجا و از سوی چه کسانی ساخته میشوند گفت: «اصلا مافیای ساختن جوك وجود ندارد. لطیفهها دهانبهدهان میچرخند. زمانی تلگرام و اینترنت نبود، یک آدم خوشقریحه چیزی به ذهنش میرسید و مثل حکایت تعریف میکرد، من شنونده برای همکارانم در یک اداره تعریف میکردم و شب هرکس به خانهاش میرفت، جوك را به خانهاش میبرد و در مدت کوتاهی همه جای کشور پخش میشد. هیچکس هم اعلام نمیکرد اولین سازنده لطیفه بوده است، انگار نقلکردن لطایف از زبان دیگران هیجانانگیزتر بود. حالا اوضاع فرق میکند. در ایران دکل نفتی گم شود، یک ایرانی مستقر در گینه بیسائو در لحظه به اینترنت وصل میشود و خوشمزگیاش را در صفحه توییتر و فیسبوک مینویسد، در کمتر از یک ساعت، کمتر ایرانیای وجود دارد که وقتی میگویی آقا دکل را بردند! جوك مرتبطش را برایت تعریف نکند...».
مسئله به همینجا ختم نمیشود، عدهای اما این طنز همهگیر را برنمیتابند، در شرایطی که یک بلای طبیعی نازل شده یا ساختمانی آتش گرفته و عزیزان مردم در آن سوختهاند، مواجهه طنز با این اتفاق قلب عده زیادی را به درد میآورد، بااینحال چرا مردم در مواجهه با اتفاقات حتی تلخ، برای بیان احساسشان به زبان طنز متوسل میشوند؟
این سؤالی بود که از دکتر سعید معیدفر، جامعهشناس نیز پرسیدیم، او دراینباره میگوید: «نمیشود این واکنش را به همه مردم تعمیم داد. شما میگویید مردم، من از شما میپرسم که منظور شما از مردم یعنی چه کسانی؟ آیا مردمی که شما از آنها صحبت میکنید صرفا همان عدهای هستند که حالا به فضای مجازی دسترسی دارند؟ در مواجهه با نام بزرگی مثل مردم، باید به مسائل مختلفی نگاه کرد، وقتی شما از مردم نام میبرید صرفا درباره آنهایی که دسترسی نامحدود به فضای مجازی دارند، صحبت نمیکنید، از طرفی شما نمیتوانید حتی بگویید همه مردمی که دسترسی نامحدود به فضای مجازی دارند، در مواجهه با بلایا جمعی جوك میسازند. عده محدودی از همین افراد متصل به فضای مجازی قصهسازی میکنند، بعد قصههایشان در فضای نامحدود مجازی دستبهدست میچرخد و من و شما میخوانیم».
وی افزود: «از طرفی گاهی به قدری تکرار اتفاقات و حوادث پشت سر هم میشود، که وضعیت خودبهخود کمدی میشود؛ یعنی آدم به همان نقطهای میرسد که میگویند آب از سرمان گذشته. در چنین شرایطی، شما تصور کن آدمی که چیزی برای ازدستدادن ندارد، به از دست رفتههایش هم میخندد، یعنی چاره دیگری برایش باقی نمیماند».
معیدفر گفت: «در شرایطی که راهی برای حل مسئله باقی نمیماند. در شرایطی که گره هر اتفاقی با جناحهای سیاسی محکم شده و هرکسی برای پیداکردن یک بلای نازلشده، باید مراقب باشد که جناحش آسیب نبیند، آدمها چارهای جز خندیدن پیدا نمیکنند. در واقع این روش بیشتر برای تخلیه روانی است؛ یعنی طنز به عنوان فضایی مورد استفاده مردم جامعه قرار گرفته تا خود را تخلیه روانی کنند. اتفاقی که ما حتی در طنز افرادی شبیه به عبید زاکانی هم میبینیم. او اتفاقات و مصائب اجتماعی را در قالب طنز بیان میکند، کمی جلوتر نوبت به سیاهبازها میرسد، آنها هم از زبان طنز برای بیان مشکلات استفاده میکردند و داستانهایشان را با سیاهبازی به گوش مسئولان وقت میرساندند».
معیدفر همچنین در پاسخ به این سؤال که آیا میشود با این واکنشها به این نتیجه رسید که ایرانیها مردم شادی هستند؟ خاطرنشان کرد: «سرانه شادی در کشور ما بالا نیست و مسئله مطرح شده از سوي شما را نمیتوان دال بر شادبودن مردم دانست. از طرفی تفاوتهاي فرهنگي هر منطقه و استانبهاستان را درباره این مقوله بسیار مهم باید به صورت جداگانه در نظر بگيريم، اما اتفاقا با توجه به آمارهای بالای افسردگی نیز میتوان به این سؤال جواب منفی داد. از طرفی به نظر بنده همین واکنش طنز به اتفاقات و الزامات اجتماعی دال بر افسردگی ما مردم است».
اسفندماه سال جاری بود که یک مؤسسه معتبر زیر نظر سازمان ملل گزارش داد مردم ایران در میان ۱۵۵ کشور جهان، از نظر شادبودن در رتبه ۱۰۸ قرار دارند و رتبه اول نیز به نروژ رسید. قرارگیری در رتبههای پایانی شادبودن، آنهم در متر و معیارهای جهانی روی این مسئله که چون ایرانیها آدمهای شادی هستند، به زبان طنز با مشکلات مواجه میشوند خط بطلان میکشد.
دکتر صادق صدر، روانپزشک و عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد، دراینباره میگوید: «اینکه ایرانیها مردم شادی نیستند، نمیتواند به دلیل بدبختی آنها باشد، آنها به صورت ژنتیکی افرادی احساساتی و علاقهمند به فضاهای رمانتیک هستند. ایرانیها نوستالژی را دوست دارند و همین میل غوطهوربودن در گذشتههاست که آنها را غمگین میکند. از طرفی ایرانیها هیچوقت راضی نیستند؛ به نظرشان هندوانههای قدیم و توتفرنگیها و کلا میوههای قدیم خوشطعمتر بودند، به نظرشان با ماشیندودی رفتوآمدکردن هیجانانگیزتر از رفتوآمد با متروست. من مطمئنم که دو هزار سال دیگر اگر زمینی وجود داشته باشد، ایرانیها دلشان میخواهد با مترو رفتوآمد کنند تا با فضاپیما. به نظر ميرسد مردم ما کلا راضی نیستند...».
شايد بتوان گفت در شرایطی که آدمها آنقدر با مشکلات شخصی دستوپنجه نرم میکنند، ترجیح میدهند در مشکلاتی که به صورت شخصی در آن وارد نیستند با طنز روبهرو شوند تا درد مشکلات شخصیترشان را کمتر کنند. در چنین شرایطی است كه هرکسی به دنبال منافع فردی و شخصی خویش است. حالا این خواستههای شخصی میتواند یک خنده ساده بر یک بحران جمعی باشد و وقتی خاک آوار یک مجتمع مسکونی را در میان ضجههای خانوادههای داغدار برمیدارند، اولین صدایی که از تلفن همراه برمیخیزد لزوما و فقط همدردی جمعی نیست، بلکه لطیفهای است که میخواهد کمی، فقط کمی از تلخی فضایی بکاهد که فراری از آن نیست... .
نظر شما