فقط زمانی این جادو باطل میشود و دوباره آنها به شکل زیبای خود برمیگردند که کسی عاشق آنها شود و یا خودشان عاشق شوند. این عشق باید خالص و بیحساب و کتاب باشد. عشقی بدون قید و شرط.
«رودخانهي واژگون» رماني فانتزی است. این رمان به لحاظ ساختاری از الگوی افسانههای قدیم بهره میگیرد. پرندهاي جادویی در آن هست که میخواهد بمیرد. پرنده مال «هانا» است. هانا 21سال دارد. پرندهی هانا پرندهاي است كه جادو نشده و قرار نیست تبدیل به موجود دیگری شود.
هانا برای نجات پرنده باید رودخانهی واژگون را پیدا کند و یک قطره از آب آن رودخانه به پرندهاش بدهد. در مسیر سفرش از یک خواروبار فروشی خرید میکند. صاحب خواروبارفروشی پسری به نام «تومک» است. تومک دلبستهی هانا میشود اما نمیتواند به او بگوید.
هانا از او چند آب نبات عصایی و خرت و پرتهای دیگری میخرد و یک سکهي پنج سانتیمی به او میدهد. روز بعد تومک در خواروبارفروشیاش را میبندد. روستای زیبایش را ترک میکند. کیسهاي چرمی به گردنش میاندازد. توی کیسه سکهای را که ازهانا گرفته بود میاندازد. تومک تصمیم گرفته وقتی هانا را دید سکه را به او برگرداند. او مدام خودش را سرزنش میکند که چرا از هانا پول گرفته است.
در این سفر پر خطر و پرماجرا این جادوی عشق است که تومک و هانا را تبدیل به آدمهای دیگری میکند.
در راه سفر برای هر دو قهرمان امکان زندگی با عشق و خوشی در سرزمینهای شگفتانگیز هست، اما یک هدف انسانی آنها را وادار به ادامهي سفر میکند. فقط یک ذهن غیرغریزی میتواند از پیشنهادهاي وسوسهانگیز در راه هدفی بزرگ چشم بپوشد.
رودخانهي واژگون به مخاطب چیزی را یادآوری میکند که در عصر جدید فراموش شده است. ماجرای این عشق و این سفر به ما میگوید که وعدهی عشق بدون خطر و بدون سختی وعدهای دروغین است. عشق همراه سختی و مسئولیت پذیری است. برای رسیدن به محبوب نباید فقط به وصال فکر کنی. اهداف انسانی و ویژگیهای والا، راه را هموارتر و عشق را پایدارتر میکند.
این رمان را نشر محراب قلم (66490879) با ترجمهي زهره ناطقي و نويد اعطارشرقي در سال 94 در دو جلد و به قيمت 19هزار تومان منتشر کرده است.
نظر شما