همشهری آنلاین: بهاءالدین خرمشاهی در مقاله‌ای از تجربه بی واسطه خود نسبت به افسردگی دوقطبی گفته است

بهاءالدین خرمشاهی، حافظ شناس و قرآن پژوه نامی، در مقاله‌ای که در ابتدای کتاب در دست انتشار افسردگی نوشته، از تجربه بی واسطه خود و دچار بودن به  اختلال دو قطبی خبر داده و گفته است که ده سالی است که به بیماری خود پی برده‌ام.

به گزارش همشهری آنلاین دراین مقاله که با عنوان «نگاهی از درون» در ابتدای کتاب در دست انتشار افسردگی، سومین کتاب از مجموعه کتاب‌های روان و زنگی نشر قطره آمده است، خرمشاهی به مورد پژوهی خود پرداخته و ضمن اشاره به بیماری افسردگی نوشته است: من در حدود ده سال است که به بیمارى خود پى برده‏ام. یا درست‏تر بگویم همسرم یک روز که بیش از حد شادى‏زدگى داشتم و مدام به طنز مى‏پرداختم و براى اطرافیان یا دوستان یا مهمانان لطیفه‏هاى پشت سر هم تعریف مى‏کردم و بسیار مى‏خندیدم و مى‏خنداندم و حتى در یک شب که سه مهمان عزیز داشتیم و برایشان صد و پنجاه جوک تعریف کرده بودم، در من نشانه‏هایى از رفتار یا خلق و خو یا احوال غیرعادى تشخیص داد و گفت بدون هیچ چون و چرا باید به روان‏پزشک مراجعه کنى. قبول کردم زیرا در یک رباعى چنین سروده بودم... کس داور کارِ خویش نتواند بود / هر کس بود آنکه دیگران مى‏گویند.

خرمشاهی سپس از مشورت خود با برخی از دوستان پرده بر می‌دارد واذعان می‌کند که با راهنمایی این دوست به نزد پزشک اعصاب و روان رفته و ماجرای شادی زدگی خود را با وی درمیان می‌گذارد: شرح حال شادى‏زدگى خود را که همراه با میل شدید به پرکارى (در زمینه‏هاى کارى خودم) بود گفتم. پرسید که آیا همیشه این حالت را دارید یا نه؟ گفتم خیر، بعضى وقت‏ها خیلى ساکت و اندوهگین و بى‏علاقه به کار و زندگى مى‏شوم. پرسید یعنى بعضى‏وقت‏ها افسرده مى‏شوید؟ گفتم بله. پس از پرس‏وجوهاى دیگر به تشخیص کامل بیمارى‏ام رسید؛ و گفت شما افسردگى دوقطبى (قبض و بسطى) دارید. در آن جلسه فقط یک دارو داد و در جلسه بعدى گفت حتماً به روان‏پزشک مراجعه کنید. (پزشک اول نورولوژیست برجسته‏اى بود، و بحمدالله هنوز هم هست).

خرمشاهی درادامه این مقاله شرح می‌دهد که پس از توصیه پزشک یاد شده  به روان پزشکی با سابقه مراجعه می کند و روان‏پزشک باسابقه و برجسته تشخیص پزشک اول را پس از سفارش دادن و نتیجه گرفتن از چند آزمایش از جمله گرفتن نوار مغزى تأیید کرد و چندین دارو تجویز کرد و گفت داروها را جدى بگیرید، زیرا هدف این است که شما به حالت تعادل برسید. داروها را تهیه کردم و کم کم این احساس در من پدید آمد که ارتباطم با واقعیت بیشتر شده است. هر چند ماهى یک بار به همان پزشک ماهر مراجعه مى‏کردم و داروها را کم یا زیاد مى‏کرد یا تغییر مى‏داد. با مصرف داروها نوبت افسردگى‏ام را نسبتاً آسان‏تر گذراندم. و فاصله و تقابل شدید بین قبض و بسطم کمتر شد.

خرمشاهی ادامه می‌دهد:  به پزشک گفتم در پاییز و زمستان دچار قبض و در بهار و تابستان برخوردار از بسط هستم. نظر ایشان چنانکه گفته شد این بود که نه شاد / شیدا و نه افسرده باشم. اما در پاییز و زمستان گذشته افسردگى بى‏دلیل مانند همیشه به سراغم آمد. از پزشک و در واقع روان‏پزشک حاذق - که دیگر با هم دوست شده بودیم - پرسیدم آیا این بیمارى به خاطر پرکارى در من پدید آمده است؟ ایشان گفت شاید عکس آن درست‏تر باشد که پرکارى به خاطر بیمارى افسردگى دوقطبى، پدید آمده؛ و hyperactivity = بیش‏فعالى، در بعضى موارد، از علائم و لوازم آن است.

خرمشاهی که به زودی قرار است یادگار نامه وی انتشار عمومی یابد، سپس از علاقه خود به مطالعه آثار روانشناسی از دوران کودکی اشاره می‌کند و می نویسد: از دیرباز از عهد نوجوانى تا اکنون که در آستانه پیرى‏ام، به مطالعه آثار روان‏شناسى به معناى عام کلمه، علاقه داشتم. و همین بود که چند سال پیش، پس از آنکه نگاهم به بیماران افسرده و آدم‏هاى‌هاى‏پر -که پرگویى، سرراست‏ترین نشانه آن است- عمیق‏تر شد، نظریه‏اى روان‏شناختى به ذهنم رسید و تدوین کردم و نام آن را «دیددرمانى» گذاشتم. و طبق این نظر یا نظریه، معتقد بودم که بعضى بیمارى‏هاى روانى و به ویژه افسردگى و وسواس‏ها و هراس‏هاى بیمارگونه را با تغییر دادن دید بیمار مى‏توان تغییر داد. و یک مقاله ده - دوازده صفحه‏اى به انگلیسى درباره آن نوشتم و خیال داشتم آن را در مجله روان‏شناسى چاپ کنم. ولى گمش کردم و هنوز روایت فارسى هم براى آن ننوشته‏ام.»

خرمشاهی که در زمینه حافظ پژوهی و قرآن پژوهی چهره ای سرآمد است و آثار درخشانی دراین زمینه دارد درادامه این نوشته به تجربه برخورد با یکی ازدوستان می‌پردازد و درباره نظریه دید درمانی خود  می‌نویسد:  نخستین بارى که نظریه من به موردى از تجربه برخورد کرد، این بود که یکى از دوستان جوان و بسیار بافرهنگم در یکى از ملاقات‏ها به من گفت اگر نتوانم او را قانع کنم، تا یک هفته دیگر خودکشى خواهد کرد. بنده به یاد «دیددرمانى» خود افتادم و گفتم دوست عزیز اگر قانعتان نکردم دست به این کار بزنید، ولى قول بدهید اگر قانع شدید، فکر این کار خانمانسوز را براى همیشه کنار بگذارید. قبول کرد و در حدود 15 دقیقه صحبت کردیم، که ناگهان دستش را با حالت قانع شدن به طرفم دراز کرد و با لحنى استوار و قاطع گفت: قول مى‏دهم که تا زنده هستم هرگز فکر این کار را نکنم.

سپس با یکى از نزدیک‏ترین و بافرهنگ‏ترین دوستانم که مطالعات گسترده‏اى در فلسفه و انواع مکاتب روان‏شناسى دارد، داستان آن دوست و ضمناً نظریه دیددرمانى خود را بیان کردم. خنده‏اى کرد و گفت این نظریه شما، شکل خیلى کامل‏تر و علمى‏ترى دارد که به آن شناخت‏درمانى cognitive therapy مى‏گویند و واضع آن روان‏شناس بزرگ و معاصر آمریکایى ا.تى. بک Aaron T. Beck است، و کتابى به همین نامِ «شناخت‏درمانى» منتشر کرده است [که در سفر بعدى خود نسخه‏اى از آن را به ایران آوردند]. هم ایشان شاید با الهام از «شناخت‏درمانى» بک و افزودن اطلاعات علمى بر آن، سیگار را که اسیرش بودم، با یکى دو بحث روشنگر و دیده‏گشا از دستِ من انداخت.

 نظریه «دیددرمانى» بنده بیشتر از نظریه «معنى‏درمانى» مایکل فرانکل اثر برده است که کتاب در جست‏وجوى معناى او دو ترجمه به فارسى دارد.

وی سپس به تجربه های دیگر خود از این نظریه  اشاره می‌کند و می‌گوید:  من با دیددرمانى به بعضى افسردگان، اعم از یک قطبى، یا دوقطبى، نیز به خودم مددهایى رسانده‏ام.
به یک دوست افسرده گفتم مى‏دانى چرا افسرده‏اى گفت نه، گفتم من هم به طریق اولى‏ نمى‏دانم. اما بیا گپى با هم بزنیم. گفت با آنکه روحیه ندارم، ولى حرف شما را اطاعت مى‏کنم. تشکر کردم و در دل گفتم خدایا مدد برسان تا اندکى دیدش را تغییر دهم تا به تبع آن، افسردگى‏اش لااقل تخفیف پیدا کند.

در نخستین پرسش از او پرسیدم آیا بینایى خودت را دیده‏اى؟

جا خورد و گفت نه. گفتم هم ندیده‏اى و هم نمى‏توانى ببینى؛ زیرا حداکثرش این است که مى‏روى و جلوى آیینه مى‏ایستى و تصویر خودت را در آینه مى‏بینى. گفت خوب، در همان آینه بینایى خودم را هم مى‏بینم. گفتم دوست عزیز دقت کن شما در آیینه تصویر خودت را مى‏بینى و چشم‏هایت را. اما بینایى‏ات را نمى‏بینى و نمى‏توانى ببینى. اما از این گذشته مقصود من این بود که تو را به یک نعمت و دارایى و گنج شایگان و رایگان توجه بدهم. از جمله به بینا بودنت. و ازت مى‏پرسم اگر صدمیلیارد دلار و بلکه دو یا ده چندان ثروت داشته باشى، و بینایى‏ات به خطر بیفتد، و در معرض نابینایى قرار بگیرى، و به فرض فقط یک جراح در جهان بتواند بینایى‏ات را به تو بازگرداند و بگوید براى عمل جراحى‏اش، تمام ثروت تو را به عنوان دستمزد مى‏گیرد، آیا حاضرى این کار را بکنى؟ گفت بدون شک.

در پایان این مقاله خرمشاهی می‌نویسد:مى‏توان نظیر این بحث‏ها را با افسردگان داشت و «داشته‏ها و دستاوردها»ى آنان را به آن‏ها یادآور شد، تا شُکر نعمت و حدیث نعمت لااقل باعث ژرف‏تر دیدن نعمت و نعمت‏هاى فراوانى که دارند و از آن‏ها بر اثر عادت غافل مانده‏اند، بشود.

بعضى از روانکاوان معتقدند که انسان فرهیخته امروز را نمى‏توان روانکاوى کرد. به نظر من بهتر است در چند جمله اصول و اساس دید / شناخت درمانى را با انسان فرهیخته‏اى در میان نهاد که سپس خود، کار خود را دنبال کند. از تفاهم یافتن با آدم‏هاى کمتر فرهیخته یا حتى نا - فرهیخته هم نباید نومید بود. درمان دارویى را هم به هر نحو و تا هر زمان که روان‏پزشک لازم بداند باید ادامه داد.»

گزارش همشهری آنلاین حاکیست که این کتاب در مجموعه کتاب‌های روان وزندگی منتشر شده است که پیش ازاین دو کتاب دیگر از همین مجموعه از سوی نشر قطره به بازار کتاب عرضه شده بود.[مجموعه کتاب های روان و زندگی]
دکتر احمد جلیلی مولف کتاب افسردگی  که خود ریاست انجمن روان پزشکان ایران را برعهده دارد  درمقدمه‌ای که بر کتاب افسردگی نوشته از کار دکتر بهاء‌الدین خرمشاهی تجلیل به عمل آورد و نوشت: جناب آقاى فیاضى نوشته‏اى از استاد بهاءالدین خرمشاهى را که یکى از سرآمدترین نویسندگان و محققین معاصر ایران هستند به اینجانب دادند، که در مورد بیمارى افسردگى دوقطبى به خوبى بحث کرده بودند و در کنار این بحث عالمانه با انتخاب عنوان «نگاهى از درون» شرح داده بودند که خود ایشان نیز به افسردگى دوقطبى مبتلا هستند.
وی در این نوشته کار خرمشاهی را همردیف کار جان نش دانسته وآورده است: دیدن این مقاله مرا بسیار شادمان کرد و در جهت انگ‏زدایى از بیماران آن را اقدامى هم‏ردیف کار پروفسور «جان نش» و بلکه برتر از آن دانستم چون پروفسور «نش» در جامعه امریکا که مسئله انگ نهادن کمتر از ایران مطرح است به آن اقدام دست زد و استاد بهاءالدین خرمشاهى محقق نویسنده، مترجم و شاعر گران‏قدر معاصر در جامعه‏اى که هنوز بسیارى از رودربایستى‏ها مطرح است به این عمل شجاعانه دست زده‏اند. به همین جهت از ایشان خواستم و از استاد اجازه گرفتم که این مقاله که از هر جهت نقطه عطفى در کار انگ‏زدایى است زینت‏بخش این کتاب مختصر گردد. باشد که هرچه زودتر سطح دانش جامعه به اندازه‏اى برسد که مردم نگرش صحیحى از بیمارى‏هاى روانى داشته باشند و بیمارى هیچ کس، به علت تعلل و ملاحظه‏کارى خود و اطرافیانش، در عدم مراجعه به‏موقع به پزشک مزمن نشود.

کد خبر 36720

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز