سه‌شنبه ۲۹ فروردین ۱۳۹۶ - ۰۶:۴۳
۰ نفر

همشهری دو - محمدرضا حیدری: ۲۹ فروردین یادآور حماسه دلیرمردانی است که با رشادت‌های خود برگ زرینی در ۸سال دفاع‌مقدس برجای گذاشتند.

رئیس دفتر شهید سپهبد صیادشیرازی

ارتش جمهوري اسلامي ايران باصلابتي استوار در عمليات‌هاي مختلف ضمن شكست دشمن، ضربات مهلكي بر پيكره نيروهاي بعثي وارد كرد و اين واقعيتي بود كه صدام بارها به آن اذعان داشت. شهيد امير سپهبد صياد شيرازي يكي از فرماندهان شجاع و دلاور ارتش جمهوري اسلامي ايران بود كه نام او در عمليات مرصاد و انهدام و به هلاكت رساندن منافقين هنوز هم به‌عنوان سند افتخار مي‌درخشد. دفتر زندگي اين امير سرافراز پر از ناگفته‌هايي است كه خواندن آن مي‌تواند ضمن نشان دادن شجاعت و مديريت او، عملكرد درخشان ارتش جمهوري اسلامي ايران را نيز نشان دهد. در گفت‌وگويي با سرتيپ دوم بازنشسته ستاد احمد آرام كه سال‌ها در كنار شهيد امير سپهبد علي صياد شيرازي به‌عنوان رئيس دفتر او فعاليت مي‌كرد گوشه‌اي از مديريت و درايت او را در جنگ و پس از جنگ بيان مي‌كند. احمد آرام كه 62 بهار را پشت سر گذاشته است سال 1356 از دانشگاه افسري با مدرك كارشناسي ارشد مديريت علوم دفاعي فارغ‌التحصيل شد و 5سال به‌عنوان فرمانده دسته خمپاره120، معاون و فرمانده گروهان و گردان در جبهه‌هاي حق عليه باطل حضور داشت و پس از آن به‌عنوان رئيس دفتر شهيدسپهبد علي صياد‌شيرازي در معاونت بازرسي ستاد كل نيروهاي مسلح و مشاور سردار رياست ستاد كل نيروهاي مسلح در امور بازرسي فعاليت كرد. او از نخستين آشنايي‌اش با شهيد صيادشيرازي تا آخرين روزهايي كه به شهادت او ختم شد سخن مي‌گويد.

  • اولين آشنايي

تا زماني كه او را از نزديك ملاقات نكرده بودم، فقط نام پرآوازه‌اش را كه بر سر زبان‌ها بود مي‌شنيدم. سرگرد جوان و متعهد و انقلابي ارتشي، در منطقه كردستان ايران كه رشادت‌ها و شجاعت‌هاي زيادي در مقابله با دشمنان و برخي از عوامل خود فروخته و منافق و ضدانقلابي از خود نشان داد و بعد از مدتي همين افسر شجاع به سمت فرمانده‌ي نيروي زميني ارتش رسيد.

براي نخستين بار با چهره پرابهت، جدي و مصمم او در خط مقدم جبهه‌هاي حق عليه باطل مواجه شدم؛ جايي در فاصله 300متري از استحكامات دشمن بعثي بعد از مرحله سوم عمليات رمضان در منطقه شلمچه و بعد از يك عمليات ناموفق. خودروي او را ديدم كه بي‌پروا و بدون هيچ‌گونه ترسي در مقابل ديد و تير مستقيم دشمن به سمت خاكريز نيروهاي خودي در حركت بود. تعجب كردم. همه مي‌پرسيدند اين چه‌كسي است كه بي‌پروا و در تيررس دشمن حركت مي‌كند. پيش خودم گفتم يا فرمانده گردان است و يا يكي از برادران سپاهي و جهادي كه به منطقه آشنا نيست و به همين دليل اينگونه بي‌پروا در مقابل ديد دشمن در حركت است. وقتي نزديك‌تر آمد، بعد از پياده شدن از خودرو با ديدن اتيكت او متوجه شدم كه فرمانده نيرو است. من كه فرماندهي گروهان را برعهده داشتم باور نمي‌كردم يك فرمانده نيرو آن هم با يك راننده درخط مقدم بعد از يك عمليات ناموفق بدون اينكه سلسله مراتب فرماندهي(گردان، تيپ و لشكر) مطلع شوند نخستين فردي باشد كه خود را به داخل معركه درگيري رسانده تا شخصاً مسئله را مورد بررسي قرار دهد.

شهيد صياد شيرازي با اندامي متوسط، بسيار مرتب و منظم، ورزيده و چالاك و پر جاذبه اما در عين حال خيلي رئوف و مهربان با چهره‌اي شاداب، با برخوردي بسيار صميمي بود. دشمنان حتي از شنيدن نامش در هراس بودند، به‌طوري كه از همان ابتداي انتصاب او به سمت فرمانده نيروي زميني ارتش، وحشت در دل دشمنان بعثي افكنده بود و دشمن نمي‌توانست آن را كتمان كند و دائما از راديو عراق عليه او تبليغ مي‌كرد.

آشنايي من با اين شهيد در مشاغل مختلف خدمتي به‌ويژه در بازرسي نيروي زميني ادامه يافت تا اينكه در تير‌ماه سال 1374پس از طي دوره دافوس با دستور ايشان به‌عنوان رئيس دفتر وي تا زمان شهادت در معاونت بازرسي ستاد كل نيرو‌هاي مسلح خدمت كردم. اين دوران يكي از پرافتخارترين دوران خدمتي من بود.

  • مؤمن، متعهد و باتقوا

شهيد صياد شيرازي همواره يك فرد متدين الهي باقي ماند و ارتباطش با خدا هيچ‌گاه و در هيچ شرايطي قطع نشد. همه را به نماز اول وقت سفارش مي‌كرد و هميشه و درتمام ساعات روز با وضو بود. يك ستوان وظيفه كه رابط تلفني ايشان بود، در ساعات غيراداري مسئوليت داشت اطلاعات مورد نياز اين شهيد را از وضعيت محل خدمتي تأمين كند. اين سرباز بعد از پايان خدمت سربازي به من گفت: «در مدت 18‌ماه خدمت وظيفه كه در دفتر شهيد صياد بودم يك وظيفه جانبي به من محول شده بود و آن اين بود كه هميشه حداقل 5دقيقه قبل از اذان صبح يك تك زنگ به تلفن ايشان بزنم. ولي در طول خدمت يك‌بار هم موفق به اين كار نشدم زيرا هميشه قبل از اذان صبح شهيدصياد تماس مي‌گرفتند و ضمن احوالپرسي، از وضعيت موجود مطلع مي‌شدند». او در طول سال روزهاي دوشنبه و پنجشنبه روزه بود و در ماه‌هاي رجب، شعبان و رمضان تمام اين 3‌ماه را روزه مي‌گرفت. نمازهاي خود را 3 دوره تكرار مي‌كرد و نماز شب او حتي يك‌بار هم ترك نشد.

  • سختكوش و پرتحرك

14تا 18ساعت كار طاقت‌فرسا انجام مي‌داد. واقعا از نظر تحرك و خستگي‌ناپذيري شگفت‌انگيز بود. در 55سالگي مثل يك جوان ورزيده ورزشكار و چابك بود. او همه‌‌چيزش را براي رضاي خدا و نظام مقدس جمهوري اسلامي گذاشت و هيچ‌گاه با اين همه تلاش خود، از ديگران انتظار نداشت همپاي او كار كنند. زماني كه قرار شد به‌عنوان رئيس دفتر ايشان خدمت كنم برخي از همكاران مي‌گفتند خدا به فريادت برسد! اما اصلا اينطور نبود. در كنار او هيچ‌گاه احساس خستگي نكردم. هميشه به من تأكيد مي‌كرد بايد بخشي از اوقات روزانه را نيز در كنار خانواده باشيد و سعي كنيد كارهايتان را طوري انجام دهيد كه بتوانيد بموقع به خانواده برسيد.

  • خاصع و خاشع بود

در برابر مؤمنين تواضع داشت اما در كار و مسئوليت انضباط مطلق مي‌خواست. نمونه بارز «اشداء علي الكفار ورحما ئبينهم» بود و در خارج از محيط كار با همه؛ برادر و رفيق و دوست صميمي بود. چهره‌اي شاداب و لبي خندان داشت. در سخت‌ترين شرايط او را عصبي و ناراحت نديدم. هر جا براي سخنراني دعوت مي‌شد با وجود مشغله كاري كه داشت قبول مي‌كرد. براي او فرقي نداشت كه دعوت‌كننده وزارتخانه، نمازجمعه، حوزه، دانشگاه، دبيرستان، مدرسه، پادگان يا يك اُرگان كوچك باشد، آن را برنامه‌ريزي و شركت مي‌كرد چون آن را نعمتي‌ الهي مي‌دانست.

در تمامي مجالس همكاران، شادي يا عزا شركت مي‌كرد و اگر در ماموريت بود حتما براي آن همكار پيام شادباش يا تسليت ارسال مي‌كرد. در ارتباط با روحانيون و ائمه جمعه و جماعت بسيار صميمي بود. همين ارتباط خوب و صميمي و نزديكي كه با مردم داشت باعث شد همه در تشييع باشكوه پيكرش عظمت شركت كنند.

  • تابع ولايت

هميشه به ائمه اطهار به‌ويژه امام‌زمان(عج) توسل مي‌كرد و در تمامي تصميم‌گيري‌ها به‌ويژه در شرايط سخت و دشوار با همين توسلات از خداوند متعال كمك مي‌گرفت. در تبعيت از ولايت همين بس كه اطاعت حضرت امام خميني رضوان‌الله تعالي و مقام معظم رهبري را واجب مي‌دانست و ارادت ويژه و قلبي به آن بزرگواران داشت. در قنوت نماز‌هاي يوميه خود همواره براي سلامتي و طول عمر امام زمان(عج) و مقام معظم رهبري دعا مي‌كرد و اين ارادت قلبي نيز دوطرفه بود. بوسه مقام عظماي ولايت بر تابوت شهيد، نشانه اوج علاقه، حضرت آقا به اين شهيد والامقام بود. اين علاقه، به ايمان و نيت قلبي صياد شيرازي برمي‌گردد و من شخصا اين نيت قلبي را از زبان اين شهيد عزيز شنيدم.

طبق روال و برنامه روزانه براي ارائه گزارش به‌مدت 15دقيقه در خدمت ايشان بودم و وضعيت و اتفاقات روزانه را گزارش مي‌دادم و دستورات و اقدامات روز بعد را دريافت مي‌كردم. آخرين ملاقات ما 27اسفند‌ماه 77روز پنجشنبه بود. نزد ايشان رفتم. به لحاظ مشكلاتي كه در محيط كار داشتم آن روز اين ناملايمات كاري بر من غلبه كرده و قدرت تحمل را از من گرفته بود. وقتي راس ساعت مقرر وارد دفتر شدم، مثل هميشه نگاهي به ساعت ديواري خود انداخت و از پشت ميز بلند شد. بعد از احوالپرسي و تعارف به نشستن روي صندلي، روبه‌روي من نشست. با نخستين نگاه به چهره من مثل يك روانشناس متوجه خستگي و ناراحتي من شد و گفت: «به‌نظر مي‌رسد كار زياد شما را خسته و ناراحت كرده است؟» من تعارف كردم و گفتم:« نه مشكلي نيست». آن روز مطالب و اتفاقات روزانه را برابر زمانبندي هميشگي گزارش كردم و سپس به ساعت مچي‌ام نگاه كردم؛ يعني اينكه زمان را رعايت كردم و وقت 15دقيقه من به اتمام رسيده است. اين شهيد عزيز مثل همه كارهاي ديگرش به زمانبندي جلسات خيلي اهميت مي‌داد ولي برعكس روزهاي ديگر گفت: «امروز من برنامه ديگري ندارم. بنابراين وقت دارم وكار عقب افتاده نيز ندارم». شهيدصياد ادامه داد: «مي‌دانم شما مطالب زيادي براي گفتن داريد، چهره شما از همان ابتدا به من يادآوري كرد». آن روز اين ملاقات 2ساعت و 10دقيقه طول كشيد. من هم از فرصت پيش آمده استفاده كردم و همه مشكلات موجود را گزارش دادم و در هر مرحله كه سكوت مي‌كردم خود ايشان كمك مي‌كرد و با طرح سؤالي باعث مي‌شد تا صحبت‌ها ادامه پيدا كند و مطالب، خوب شكافته شده و بيان شود و ابهامي باقي نماند. در پايان گفت: «تمامي اين مسائل و مشكلات را كه امروز شما مطرح كرديد من از قبل همه را مي‌دانستم و از آن اطلاع داشتم. من در مقابل اين مسائل و مشكلات بي‌تفاوت نبوده‌ام، تمامي اين موارد را به استحضار ولي امر خودم مقام عظماي ولايت و فرماندهي معظم كل قوا رسانده‌ام چون اطاعت از رهبري را قلبا امري واجب مي‌دانم. به من امر به صبر و تحمل كرده‌اند. از زمان ابلاغ اوامر آقا تاكنون اگر شما مي‌بينيد تمامي اين مشكلات و مسائل را به راحتي تحمل مي‌كنم به‌خاطر بي‌تفاوتي نيست بلكه به‌خاطر اين است كه ولي امرمسلمين به من امر به صبر و تحمل كرده‌اند و من هم از صابرينم».

  • داستان يك مجاهد

صيادشيرازي چگونه توانست در اوج موفقيت، راه سعادتش را پيدا كند و سرانجام به فيض شهادت نايل شود؟

امير شهيد صياد شيرازي سال 1346 از دانشگاه افسري فارغ‌التحصيل شد و پس از طي دوره تكاوري، رنجري، چتربازي و دوره تخصصي توپخانه به لشكر 3تبريز رفت و با توجه به نبوغ نظامي، ابتكار و خلاقيت عالي و دانش نظامي‌اي كه داشت از همان ابتداي ورود به ارتش در همه مراحل خدمتي، نمونه و سرمشق ديگر فرماندهان شد.

او تمامي موقعيت و محبوبيت و عزت خود را در طول خدمت از انجام فرايض ديني مي‌دانست. وقتي در دوران ستواني تا سرواني در سال 1351جهت طي دوره كوتاه‌مدت هواسنجي بالستيك به كشور آمريكا اعزام شده بود بين همكلاسي‌هاي خود كه از حدود 13كشور مختلف و به‌ويژه آمريكايي‌ها بودند به‌عنوان فردي مذهبي معروف شد و استادان هم او را با اين عنوان مي‌شناختند. شهيد صياد بين دانشجويان هم دوره‌اش با كسب معدل 96نفر اول شد و وقتي به ايران بازگشت فرمانده نيروي زميني وقت ضمن قدرداني اعلام كرد: شما باعث افتخار ارتش و ملت بزرگ ايران بين 13كشور بزرگ دنيا هستيد و از اين تاريخ به بعد به سمت استاد در مركز آموزش توپخانه به اصفهان منصوب مي‌شويد. او در كوتاه‌ترين زمان با گروه‌هاي مذهبي داخل ارتش و همچنين خارج از پادگان اصفهان آشنا شد و در جلسات محرمانه اين گروه‌ها شركت مي‌كرد و در نامه‌اي كه به يكي از افسران توپخانه كه در كازرون خدمت مي‌كرد نوشت به اين نكته اشاره كرد كه «بحمدالله جلسات در اينجا به خوبي پيش مي‌رود؛ مخصوصا در آن مورد كه مي‌دانيد!»

صياد شديدا تحت مراقبت ضداطلاعات ارتش بود و اين نامه به‌دست ضد‌اطلاعات افتاد و بعد از آن مراقبت شديدتر شد. اما صياد شيرازي بدون توجه به اين مراقبت‌ها به‌كار خود ادامه داد تا اينكه سرانجام در بهمن‌ماه 57دستگير و بازداشت و بعد از پيروزي انقلاب اسلامي در 22بهمن‌ماه از بازداشتگاه آزاد شد. شهيد صياد پس از پيروزي شكوهمند انقلاب اسلامي نيروهاي انقلابي را در مساجد تعليم مي‌داد. در مهر‌ماه سال 58 از قتل عام نيرو‌هاي مردمي توسط افراد ضد‌انقلاب داخلي در كردستان از طريق روزنامه كثيرالانتشار مطلع و از طريق امام جمعه وقت اصفهان، به همراه برادر رحيم صفوي به غرب كشور اعزام شد و خود را به مهندس چمران (وزير دفاع و معاون نخست‌وزير دولت موقت) معرفي كرد. آنها بلافاصله همراه تعدادي از نيرو‌هاي رزمنده نظامي و بسيجي به روستايي به نام «شنيدرا» اعزام شدند تا انبار مهمات ضد‌انقلاب را در آن منطقه منهدم كنند. صيادشيرازي با توجه به دانش بالاي نظامي و تبحر لازم در مورد تاكتيك و تكنيك‌هاي نظامي خود موفق مي‌شود نخستين عمليات خود را در اين منطقه با موفقيت انجام داده و نيروهاي تحت فرماندهي خود را از محاصره ضد‌انقلاب نجات دهد و با اين عمليات توجه شهيد چمران را به‌خود جلب مي‌كند و طي مدت كوتاهي به‌عنوان مشاور و معاون مهندس چمران منصوب مي‌شود و در مدت 6‌ماه با انجام 13عمليات موفقيت‌آميز محورهاي مختلف منطقه سردشت به بانه و نقده را پاكسازي مي‌كند. بعد از 6ماه طرحي را جهت پاكسازي كل منطقه كردستان از وجود عوامل ضد‌انقلاب تهيه و به فرمانده وقت نزاجا، سرلشكر شهيد فلاحي ارائه مي‌كند و شهيد فلاحي آن را به تصويب رياست‌جمهور وقت (بني صدر) مي‌رساند.

در مرحله اول اين طرح، منطقه سنندج با كمك نيروهاي ارتش و نيروهاي مردمي بسيج پاكسازي مي‌شود، سپس شهرهايي مانند ديواندره، مريوان، سقز و بانه ظرف مدت 3ماه از حضور ضد‌انقلاب پاكسازي مي‌شوند. ارديبهشت‌ماه 59جهت پاكسازي كل منطقه كردستان 2درجه موقت به وي اعطا شد و با به كنترل گرفتن لشكرهاي 28، 81، 16و تي23و واحد‌هايي از لشكر‌هاي يك و2مركز و لشكر 77خراسان و تي 84 خرم‌آباد به ماموريت پاكسازي ادامه داد كه متأسفانه حين اجراي عمليات چون موفقيت‌هاي اين فرمانده خستگي‌ناپذير، مبتكر، خلاق، صادق و درستكار براي برخي خوشايند نبود عليه صيادشيرازي توطئه مي‌شود و 2درجه اعطايي توسط رياست‌جمهور وقت پس گرفته و در نهايت از ارتش عزل مي‌شود. او در مدت 4ماهي كه از خدمت در ارتش خارج شده بود توسط شهيد كلاهدوز به سپاه پاسداران دعوت و به‌صورت افتخاري در ستاد مركزي سپاه مشغول مي‌شود. پس از عزل بني‌صدر و انتخاب رئيس‌جمهور جديد (شهيدرجايي) مجددا صياد شيرازي به ارتش فراخوانده شده و با اعطاي 2درجه (سرهنگي) مأمور تشكيل قرارگاه عملياتي غرب مي‌شود و با در اختيار گرفتن لشكر‌هاي 28، 64، 30و 23 ارتش و نيروهايي از سپاه، آزادسازي اشنويه و بوكان را در مدت 44روز با موفقيت به پايان مي‌رساند. عمليات پاكسازي ساير مناطق كردستان ادامه داشت تا اينكه مهر‌ماه سال 1360پس از شهادت سرلشكر فلاحي به همراه جمعي از فرماندهان ارتش و سپاه، سرهنگ علي صيادشيرازي به سمت فرمانده نيروي زميني ارتش منصوب شد. شهيد صيادشيرازي با شناختي كه از روحيه ايثارگري برادران سپاهي و بسيجي در منطقه كردستان به‌دست آورده بود پيشتاز وحدت و هماهنگي بين ارتش و سپاه و مجموع نيروهاي مسلح شد.

با توجه به اينكه هدف اصلي دشمن بعثي در منطقه خوزستان متمركز شده بود، عناصر ستادي با بررسي منطقه، خوزستان را به 3جبهه شمالي، مركزي و جنوبي تقسيم و با دلايل مستند نخستين عمليات را در جبهه مركزي در منطقه بستان پيشنهاد كردند. صيادشيرازي با برخورداري از انديشه نظامي محكم و با پشتوانه قوي فكري و وحدت و هماهنگي بسيار خوبي كه بين فرماندهان ارتش و سپاه به‌وجود آورده بود سلسله عمليات‌هاي بزرگ طريق‌القدس، فتح‌المبين و بيت‌المقدس را در فاصله نسبتا كوتاهي به اجرا درآورد كه موفق شدند بخش عظيمي از مناطق اشغالي را از وجود دشمن پاكسازي كنند. او در عمليات‌هاي ديگري همچون رمضان، محرم، خيبر، بدر، والفجر8 و عمليات قادر و ده‌ها عمليات بزرگ و كوچك شركت داشت. شهيد صياد شيرازي سال 1365از مسئوليت خطير فرماندهي نيروي زميني استعفا كرد و سرانجام استعفا ي او در 23تير‌ماه 1365مورد موافقت حضرت امام(ره) قرار گرفت و از همان تاريخ به سمت نماينده امام در شوراي‌عالي دفاع منصوب شد و تا پايان جنگ در اين سمت انجام وظيفه كرد. در مردادماه سال67به‌عنوان فرمانده نيروهاي عمل‌كننده در عمليات مرصاد، شجاعانه و مدبرانه عمليات را هدايت و به وسيله خلبانان هوايي و هوانيروز با به هلاكت رساندن منافقين، آنان را از منطقه بيرون راند.

منافقين در طول جنگ تحميلي وبه‌ويژه در عمليات مرصاد از وي كينه به دل داشتند. در ساعت 6و45دقيقه بامداد روز شنبه 21فروردين‌ماه 1378هنگامي كه امير سپهبد صياد شيرازي از منزل عازم محل كارش بود هدف حمله مسلحانه يك ناشناس قرار گرفت. مهاجم ناشناس در پوشش كارگر رفتگر به محض خروج امير صياد شيرازي از منزل و در حال سوار شدن به اتومبيل خود، به وي نزديك شد. صياد شيرازي وقتي متوجه آن مرد رفتگرنما شد، منتظر ماند تا او خواسته‌اش را بيان كند. مرد مهاجم پاكت نامه‌اي را به امير صياد شيرازي داد تا آن را بخواند. امير در حال باز كردن در پاكت بود كه ناگهان مرد ناشناس با سلاح خودكاري كه پنهان كرده بود وي را با چند گلوله از ناحيه سر، سينه و شكم هدف قرار داد و از محل حادثه گريخت.

کد خبر 367377

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha