فتنه بزرگي بهپا شد. بزرگان قوم از حضرتموسي(ع) خواستند واقعيت اين قتل را روشن كند. او براساس دستور خدا، خواست گاوي برايش بياورند تا بهوسيله آن مقتول را زنده كند. اما قوم، بيادبي كرده و گفتند ميخواهي ما را مسخره كني!
گفتهاند اگر بنياسرائيل از ميان همه گاوها، هر گاوي را آورده بود، براي وقوع اين معجزه كافي بود، اما بهانهجويي كرده و كار را بر خودشان سخت گرفتند و آنقدر از خصوصيات آن گاو پرسيدند كه دايره انتخاب را بر خود تنگ كردند، پس خدا هم، مرحله به مرحله بر آنان سختگيري بيشتري كرد.
آنها با گستاخي تمام، در چندين نوبت، از پيامبر خدا درباره خصوصيات گاو از جثه و رنگ و وضعيت او پرسيده و به موسي(ع) ميگفتند از خدايت بخواه تا ويژگيهاي بيشتري از آن گاو براي ما بيان كند! هربار كه پيامبر، خصوصيات دقيقتري ذكر ميكرد، دوباره بهانهجويي كرده و خواستار توضيحات بيشتر ميشدند. عاقبت وقتي راه فرار ديگري پيدا نكردند، به اكراه تسليم شده و گفتند حالا حق مطلب را ادا كردي! اما چون به جستوجوي چنين گاوي برخاستند، در همه سرزمينها، غيراز يك رأس با آن شرايط نيافتند، آن هم از آن جواني از بنياسرائيل بود كه به اندازه وزن گاو، طلا ميخواست و آنها چارهاي نداشتند كه اين قيمت گزاف را بپردازند. حضرت موسي(ع) دستور داد آن گاو را ذبح كرده و دم آن را به جسد مرد كشته زدند. مقتول به معجزه الهي زنده شد و گواهي داد پسرعمويم مرا كشته، نه آن كساني كه متهم بهقتل من شدهاند!
اين بخشي از آيات سوره بقره است. داستانهاي بنياسرائيل، بيشتر از همه اقوام در قرآن گزارش شده است و اين تكرار، پيام ويژهاي براي خواننده معاصر دارد.
بنياسرائيل قومي بود كه ميخواست هميشه جاهل بماند. آنها خيلي وقتها سخن حق را از طرف مقابل نميپذيرفتند و اين ناشي از روحيه تكبر و نخوت آنها بود. هميشه دنبال بهانهجويي بوده و براي همين در رفتارهايشان بهنوعي از مسخرگي دچار شده بودند. اما هماكنون نيز بهانهجويي و عدمانقياد در برابر حرف حق، در وجود خيليها مشاهده ميشود، آنچنانكه زندگيهاي زيادي را به مشقت كشانده و راه هدايت را مسدود كرده است. مرور اين داستان، ميتواند دل ما را از اين آفت كشنده، ايمن كند.
نظر شما