خانمها:
کارآگاه شدهاید؟ مثلا منظورتان چیست از اینکه خودکار همسر محترم را برمیدارید بو میکنید؟ میخواهید بگویید خیلی باهوش هستید؛ میتوانید عطر زنانه و مردانه را از هم تشخیص بدهید؟ مبارک است؛ فهمیدهاید که حداقل یکبار خودکار همسرتان دست یک خانم بوده!؟ حالا که چی، چی را میخواهید ثابت کنید؟ یک ذرهبین هم بردارید و سرتا پای کت و شلوار آقا را وارسی کنید، ببینم شواهد دیگری پیدا میکنید یا نه؟ آخر چرا میخواهید زندگی ساده و آرامتان را به جنجال بکشانید؟ شما فکر میکنید اگر همسرتان از شما زده شده باشد و بخواهد یک زن دیگر بگیرد، اینجور کارهای شما میتواند جلویش را بگیرد؟
میخواهید مچش را بگیرید که چه بشود؛ فکر نکند شما ببوگلابی هستید؟! قبول، فکر نمیکند. حتی حاضر است یک گواهی درجه یک کارآگاهی هم به شما بدهد؛ بعدش هم میرود - خدای نکرده - یک زن دیگر هم میگیرد. راحت شدید؟! به جای این کارآگاهبازیها و بالابردن دیوار بیاعتمادی، سعی کنید رابطهتان را با همسرتان اصلاح کنید و عین یک گل نشکفته، بشکفانیدش (اگر توانستید همین کلمه را بخوانید، شاگرد اول مدرسه ما هستید!). این میشود یک واکسن برای پیشگیری از آن مرضی که ازش میترسید. راهش را هم ما داریم یادتان میدهیم؛ فقط تو را به خدا دست از این بوکردن و مچگیریها بردارید.
آقایان:
نابغه شدهاید؟ در زندگی سعی کنید یک کم یک چیزهایی را متوجه بشوید؛ همه چیز را که نباید برایتان توضیح بدهند! البته درک میکنم؛ از این چیزها سر درنمیآورید. باشد، قبول دارم اما یککم سعی و تلاش هم لازم است. وقتی که هر روز جلوی چشمتان رژه میروند که «باید برای این دامنم یک بلوز شیری رنگ بخرم که ....» و تمام خصوصیاتاش را هم توضیح میدهند، باور کنید هرکس بود تا حالا متوجه شده بود شما باید چه کار کنید. اما شما، بلانسبت عین چهارچوب در، نشستهاید و تایید میکنید «آره، موافقم، برو بگیر!». آخر من به شما چه بگویم؟! یکی از مهمترین اصول مهم جادوگری، به دست آوردن اطلاعاتی مانند این است. این خودش یکی از جادوهای دمدستیای است که حتی نیاز به چوبدستی جادوگرانه هم ندارد. چرا باید خانمتان در کنار شما، جلوی ویترین کتابفروشی، 23 بار آه بکشد که کاش فلان کتاب شعر را داشتم؟ شاخکهایتان را یککم تیز کنید. باور کنید خیلی بیشتر از آنچه ذهن شما بتواند تصور کند، این روشها کار میکند. شما که نیستید ببینید جلوی دوست و آشناهایش چه معرکهای میگیرد برای اینکه توضیح بدهد شوهر جانش درست همانچیزهایی را برایش هدیه میخرد که او نیاز داشته؛ «نمیدونم از کجا فهمیده من از رنگ صورتی چرک خوشم مییاد!». گیرم که از 3-2 راهنمایی کوچولوی خودش هم استفاده کرده باشید، مطمئن باشید او آنقدر باهوش هست که به روی خودش نیاورد و جایی لو ندهد.