در این درسگفتار، پس از گزارشی کوتاه از داستان همای و همایون به نقد و تحلیل آن از جهات گوناگون پرداخته شد و درباره ریختشناسی منظومههای عاشقانه فارسی و تطبیق آنها بر همای و همایون، ویژگیهای زبانی و موسیقایی و بلاغی این منظومه و مسائل اجتماعی و اخلاقی آن بحث شد و در ادامه به نقاط ضعف و قوت این مثنوی اشاره شد. همچنین به همانندیهای همای و همایون با خسرو و شیرین نظامی اشاره و برخی از سهلانگاریهای خواجو در سرایش این کتاب بیان شد.
- اشتباه علامه قزوینی در معرفی خواجوی کرمانی
ایرج شهبازی سخنانش را این گونه آغاز کرد: خواجوی کرمانی در سال ۶۸۹ به دنیا آمده و بخش اصلی عمر او در نیمه نخست قرن هشتم گذشته است. تقریباً میتوان گفت دوره جوانی حافظ برابر است با دورهی پیری و پختگی خواجو و از این نظر هیچ بعید نیست که خواجو الگوی شاعری حافظ بوده باشد. خواجو از آن دسته شاعرانی است که جا دارد اصالتاً مورد توجه و بررسی قرار گیرد. در فرهنگ ما این مشکل وجود دارد که آدمهای خیلی بزرگ مثل خورشیدی هستند که ماهها و ستارگان فراوانی را به فراموشی میبرند که مولانا، سعدی و حافظ هم همین کار را کردهاند. در پرتو نور درخشان حافظ در قرن هشتم، تعداد زیادی ماه و ستارهی فروزان از دیدهها پنهان شده که خواجو یکی از آنها است.
مرحوم علامه محمد قزوینی که از مفاخر درجه اول فرهنگ ما و از بنیانگذاران تحقیقات نوین مطالعات زبانی و ادبی است، در مقدمهی تاریخ عصر حافظ دکتر نجفی مینویسند: عمر ما محدود است و ما این عمر محدود را باید صرف خواندن شاهکارها کنیم و از رفتن دنبال شاعران و نویسندگان درجه دو و سه پرهیز کنیم. وی نمونههای آن را گوشزد میکند و میگوید انسان عاقل که قدر وقت را میداند نباید دقایق کوتاه عمر خود را که هیچ عوض و بدلی برای آن وجود ندارد در چیزهایی صرف کند که حائز درجه اول یا فایده یا لطف و زیبایی نباشد، و اگر این امر را مسلم داشت، نباید در جایی که آثار، افکار، اشعار امثال رودکی، عنصری، دقیقی، فردوسی، فرخی، منوچهری، ناصرخسرو، خیام، معزی، سنایی، عنبری، خاقانی، زهیر فاریابی، جلالالدین روحی، سعدی، حافظ و نظایر ایشان از بزرگترین شعرای درجه اول در میان است، اوقات گرانبهای خود را در مطالعه یا بحث و تحقیق و کاوش در اشعار شعرایی مانند ازرقی هروی، رشید وطواط، فردینالدین ابوحامد، نجیبالدین سمرقندی، قوامی گنجهای، مجد همگر، امامی هروی، خواجوی کرمانی، سلمان ساوجی و امثال ایشان که از شعرای درجه دوم و سوم و به پایین هستند بیهوده تلف کند.
این سخن استاد علاقه قزوینی که میگوید عمر خیلی کوتاه است و ما بهتر است عمرمان را صرف مطالعه شاهکارها کنیم، واقعاً درست است اما اشتباهی که شادروان قزوینی مرتکب شدهاند، این است که کسی مثل خواجوی کرمانی را در کنار کسانی مثل ازرقی، هروی و امثال آن قرار داده و آثار خواجو را از منوچهری، فرخی و زهیر فاریانی فروتر دانستهاند. با نهایت احترام به جایگاه والای مرحوم قزوینی باید بگویم این سخن نادرستی است، یعنی ما از جهت ایضاح مفهومی با قزوینی موافقیم اما در تعیین مصداقها به خطا رفته و خواجو را به نادرست در این گروه قرار داده است. غزلیات و برخی از مثنویهای خواجو مثل کمالنامه، گوهرنامه، گل و نوروز، روضةالانوار و خود همای و همایون بسیار ارزشمند و دارای فواید تاریخی، لغوی، ادبی و فرهنگی هستند که اگر خواجو را کنار بگذاریم، یک جای خالی در ادبیات فارسی ایجاد میشود که هیچ چیز دیگری این جای خالی را نمیتواند پر کند.
- خواجو یک حلقه از زنجیره خمسهسرایی در ایران
شهبازی افزود: در فرهنگ ما شاعران و نویسندگانی هستند که اگر آنها را کاملاً کنار بگذاریم، شاید هیچگاه جای خالی آنها احساس نشود، اما کسانی هم هستند که حتی به اندازه یک پارهآجر در این بنای شکوهمند، سهم و نقشی دارند؛ اگر آنها را برداریم آنجا خالی میماند که به نظر من خواجو از این گروه است و حیف است که مورد توجه قرار نگیرد. اگر به چاپهای مختلف آثار خواجو مراجعه کنید، متوجه میشوید که چقدر کم روی خواجو مطالعه و کار شده است و میراث ما دربارهی خواجو و اهتمامی که در حق او ورزیدهایم، بسیار اندک است و شایستهی مقام والای وی نیست.
نظامی گنجوی پنج مثنوی به نامهای مخزنالاسرار، لیلی و مجنون، خسرو و شیرین، اسکندرنامه و هفت پیکر دارد که به خمسه نظامی یا پنج گنج معروف هستند. از زمان نظامی تا اواخر دورهی صفویه، شاعران فراوانی از نظامی گنجوی تقلید کردند و نظیرههای فراوانی برای آثار نظامی گنجوی پدید آمد که تا آنجا که مطالعه کردهام، بیش از صد خمسه به تقلید از نظامی سروده شده که این عدد، عدد بزرگی است و با اطمینان میتوان گفت از این حیث، هیچ شاعری به اندازهی نظامی، جریانساز نبوده که بیش از صد مقلد داشته باشد. در بین تمام مقلدان نظامی در طول تاریخ، امیرخسرو دهلوی، خواجوی کرمانی و جامی، سه نفری هستند که فرد اعلا به نظر میرسند و استادان ادبیات هیچ تردیدی ندارند که این سه نفر، بزرگترین نظیرهگویان خمسه نظامیاند و توانستهاند خمسههای زیبایی را پدید بیاورند.
در بین این مقلدان، خواجوی کرمانی یک موقعیت خاص دارد و مقلد صرف نیست. اگر به مجموعهی کسانی که از نظامی تقلید کردهاند، توجه کنیم، متوجه میشویم تعدادی از این شاعران، حتی نام کتابها و روال و اشخاص داستانها، تقلید از نظامی است، اما خواجوی کرمانی انصافاً این کار را نکرده و برای خود شأنی قائل بوده است که در عین حالی که میخواسته نظیره برای آثار نظامی بگوید، استقلال خود را نیز کنار نگذاشته است. مهمترین دلیل برای اینکه خواجو مقلد صرف نظامی نیست، تطبیق آثار خواجو با خمسهی نظامی است. روضةالانوار خواجو کاملاً کپیبرداری از مخزنالاسرار نظامی است، گل و نوروز و همای و همایون، تقلید و شبیه و نظیری برای خسرو و شیرین نظامی است، اما کتاب گوهرنامهی خواجو هیچگونه شبیه و نظیر در بین آثار نظامی ندارد. گوهرنامه تقریباً یک اثر ادبی تاریخی است و خواجو در گوهرنامه هفت وزیر از نسل خواجه نظامالملک طوسی را که در ایران به وزارت رسیدهاند با نسبنامههای آنان معرفی میکند و یک سند ادبی و تاریخی گرانبها را پدید میآورد که در بین آثار نظامی به کلی مفقود است؛ یعنی هیچگونه نظیری برای گوهرنامه خواجو نمیتوان پیدا کرد. کمالنامهی خواجو هم دقیقاً کپیبرداری از نظامی نیست و گذشته از این خواجو به تقلید از هفت پیکر و اسکندرنامه نظامی، هیچ کتابی نسروده است، بنابراین با اطمینان خاطر میتوان گفت، درست است که خواجو یک حلقه از زنجیرهی خمسهسرایی در ایران است، به هیچ وجه نباید او را مقلد صرف آثار نظامی به شمار آورد.
- همای و همایون تصویرگر یک دوره از تاریخ ایران
وی خاطرنشان کرد: خواجو علاقهی فروانی به تاریخ دارد، مثلاً در گل و نوروز، روز و ماه و سال تولد خود را به صراحت گفته یا در آثار خود با دقت و صراحت تمام، سال و ماه سرودن آثار را ذکر کرده است که این عمل، کار محققان را بسیار راحت کرده و ما میتوانیم ترتیب تاریخی سروده شدن آثار او را به دقت تمام، تعیین کنیم که ای کاش حافظ یا سعدی یا مولوی هم این کار را میکردند. خواجوی کرمانی پنج مثنوی به نامهای روضةالانوار، کمالنامه، گوهرنامه، گل و نوروز و همای همایون دارد که اولین مثنوی خواجو یعنی همای و همایون در سیسالگی خواجو شروع شده و سرودن آن سیزده سال طول کشیده، مثنوی بعدی گل و نوروز است که با فاصلهی ۱۰ سال از همای و همایون سروده شده است و مثنویهای بعدی یعنی روضةالانوار، کمالنامه و در آخر گوهرنامه هرکدام به فاصلهی یک سال سروده شدهاند. همای و همایون در بین مثنویهای خواجو وضعیت خاصی دارد، چون سرودن چهار مثنوی بعدی هرکدام تقریباً یک سال طول کشیده است و فقط سرودن همای و همایون سیزده سال طول کشیده که علت طول کشیدن آن مسئلهی مهمی است. به نظر من مطالعه تاریخ سروده شدن همای و همایون به تنهایی سندی است که یک دوره از تاریخ ایران را نشان میدهد.
مثنوی همای و همایون مثل همهی کتابهای فرهنگ ما با ستایش و مناجات با خدا شروع میشود و بعد در ادامه به نعت پیامبر گرامی اسلام و وصف مقربان درگاه الهی کشیده میشود که این توحیدیه و نعت پیامبر، نه صفحه از کتاب را به خود اختصاص داده است. بعد شاعر در دو صفحه به مدح ابوسعید بهادر و سه صفحه به مدح وزیر او، غیاثالدین محمد رشیدی پرداخته است. در ادامه یک فصل مفصل در نکوهش روزگار و طلب شراب از ساقی آورده که چهار صفحهونیم است. بعد از این مقدمات حدود شش صفحهونیم دربارهی سابقهی نظم کتاب و احوال خود صحبت میکند و در ادامه داستان همای و همایون و آشنایی آنها، چگونگی به هم رسیدن دو عاشق را میآورد.
- تمام قصههای پریان تکرار خویشکاری یا کارکرد
شهبازی تصریح کرد: ولادیمیر پراپ کتابی دارد به نام ریختشناسی قصههای پریان. تئوری بنیادین او این بود که قصههای پریان و افسانهها ظاهراً متنوع و متعدند، اما اگر با دقت بیشتری به آن توجه کنیم متوجه خواهیم شد که علیرغم تنوع ظاهری قصهها، یک سری فانکشن یا خویشکاری محدود در این قصهها وجود دارد که در تمام این قصهها تکرار میشود؛ یعنی به نظر پراپ، همهی قصههای پریان یک قصه بیشتر نیستند، فقط افراد و بعضی از فضاها عوض میشوند. در واقع تمام قصههای پریان تکرار سیویک خویشکاری یا کارکرد یا نقش ویژه هستند که یکی از این خویشکاریها نهی، دیگری نقض نهی و... است. محققان بعدی تعداد این خویشکاریها را کم کردند که دکتر پگاه خدیش زیرنظر استاد مارزلف همین طرح را روی افسانههای جادویی ایران اجرا کرد و متوجه شد که طرح پراپ روی افسانههای جادویی ایران هم جواب میدهد. قصههای عاشقانهای که در زبان فارسی به شعر درآمدهاند، منشأهای مختلفی دارند که دکتر حسن ذوالفقاری در مقدمه وامق و عذرای خواجه شعیب جوشقانی چهار منشأ برای این قصهها ذکر کرده است. بعضی از قصهها منشاء ایرانی دارند؛ مثل خسرو و شیرین نظامی، برخی منشأ عربی دارند که در صدر آنها، لیلی و مجنون و ورقه و گلشاه عیوقی است. منشأ سوم، منشاء هندی است. مثل نل و دمن و بعضیها هم ریشههای یونانی و امثال آنها را دارند، مثل وامق و عذرا.
- تفاوت اصلی قصههای عربی با قصههای عاشقانه فارسی
شهبازی گفت: قصههای عربی دو یا سه تفاوت اصلی با قصههای عاشقانهی فارسی دارند، یکی اینکه در قصههای عاشقانهی عربی، معمولاً عشق از زمان کودکی بر اثر یک مجالست و همنشینی طولانیمدت ایجاد میشود، یعنی ورقه و گلشاه از کودکی همبازیاند و این عشق در طی زمان بین آنها ایجاد میشود. لیلی و مجنون، یوسف و زلیخا هم همینطور ولی در قصههای عاشقانه فارسی نوعاً عشق در یک نگاه و یک لحظه ایجاد میشود، نه بر اثر همنشینی طولانیمدت. تفاوت دوم اینکه عموماً آخر قصههای عاشقانه عربی به فراق و مرگ منتهی میشود ولی قصههای عاشقانه ایرانی عموماً ختم به خیر میشوند و آخر آنها به ازدواج و بچهدار شدن منتهی میشود. آنچه که مورد نظر من است قصههای عاشقانه فارسی که منشأ فارسی دارند است و یک فهرست از آنها تهیه کردهام.
در قصههای عاشقانهی فارسی که منشاء فارسی دارند در صدر همهی آنها بدون شک ویس و رامین قرار دارد که به نظر شخصی من برترین منظومهی عاشقانه ادبیات فارسی است که حتی بر خسرو و شیرین نظامی برتریهای قاطع دارد. واقعگرایی که در ویس و رامین وجود دارد و توجهی که به روانشناسی زن و مرد میشود و انواع اتفاقهایی که در آن میافتد، واقعاً بر خسرو شیرین نظامی برتری دارد و بهجز در یک سری تصویرسازیها و یک سری ارزشهای زمانی که نظامی برتر از فخرالدین اسعد گرگانی است، از حیث عشق و داستان عاشقانه گفتن ویس و رامین برتری قاطع دارد. دوم داستانهای عاشقانه که در ضمن شاهنامهی فردوسی آمده که به نظر من بیژن و منیژه و زال و رودابه از همه عالیترند که این دو در ریختشناسی منظومههای عاشقانه جای تحقیق فراوان دارند. داستانهای دیگر به ترتیب خسرو و شیرین نظامی، همای و همایون و گل و نوروز خواجو و داستان جمشید و خورشید سلیمان ساوجی است که این مجموعه فعلاً مورد توجه من است.
- ۱۴ خویشکاری یا کارکرد در قصههای عاشقانه فارسی
وی افزود: من معتقدم قصههای عاشقانه فارسی از ۱۴ خویشکاری یا کارکرد تشکیل شدهاند. اولین خویشکاری، تولد خارقالعاده عاشق و گاهی معشوق است. تقریباً در بیشتر داستانهای عاشقانه اینگونه است که پادشاهی، وزیری با بزرگان هیچ مشکلی جز بچهنداشتن، ندارد. با نذر و نیاز و صدقه و دعا خداوند به او فرزندی میدهد که از روز تولد در نهایت زیبایی است و معمولاً از هنگام تولد او یک نشانههایی وجود دارد که نشان میدهد این شخص در آینده شخص بزرگی خواهد شد. خویشکاری دوم، کودکی خارقالعاده قهرمان داستان است. قهرمان داستان زیبا به دنیا میآید و از همان دوران کودکی که او را به مکتب و مدرسه میسپارند، در یادگیری هنر، حرفه و دانش، چیرگی، مهارت، شوق و ذوق فراوانی از خود نشان میدهد، طوریکه معمولاً تا قبل از ۱۰ سالگی به اوج دانش زمانهی خود دسترسی پیدا میکند. از ۱۰ سالگی به بعد قهرمان داستان در رزم و شکار هم مهارتآموزی میکند و تا قبل از پانزده سالگی به بلوغ میرسد.
سومین و مهمترین خویشکاری قصههای عاشقانه، عاشق شدن ناگهانی است. تا آنجا که تحقیق کردهام، در منظومههای عاشقانهی فارسی، عاشقشدن به شکل ناگهانی اتفاق میافتد و چند نکتهی جالب و قابل بررسی نحوهی عاشق شدن است. در برخی از قصههای فارسی دو طرف یکدیگر را میبینند و عشق اتفاق میافتد، اما تا آنجا که تحقیق کردهام در بیش از نود درصد قصههای عاشقانهی فارسی، عشق از طریق دیدار مستقیم اتفاق نمیافتد یا از طریق شنیدن اوصاف معشوق یا از طریق دیدن تصویر معشوق اتفاق میافتد. در اینجا هم همایون، اصلاً همای را ندیده، ولی از طریق توصیفهایی که خواهرش میکند عاشق همای میشود. رودابه و زال هم همینطور. بنابراین در غالب اوقات، عشق در ادبیات فارسی یا از طریق گوش یا از طریق دیدن تصویر اتفاق میافتد و هرچه از قرن پنجم به طرف حال میآییم یک بنمایهی دیگر هم اضافه میشود و آن هم این است که عشق از طریق خواب دیدن اتفاق میافتد.
چهارمین خویشکاری داستانهای عاشقانه فارسی که البته عمومیت ندارد، شروع عشق از سوی زن است که عمومیت ندارد و همهجا نمیتوان آن را دید که نمونهی آن منیژه در بیژن و منیژه است و در همای و همایون این خویشکاری وجود ندارد. پنجمین خویشکاری، عشق دو طرفه است. تقریباً در همهی داستانهای عاشقانهی فارسی عشق دو طرفه است و عشق یکطرفه نداریم، به جز استثناهایی که مهمترین و معروفترین آن عشق فرهاد به شیرین است. ششمین خویشکاری موانعی است که بر سر راه وصال عاشق و معشوق پیش میآید که این موانع گرههایی در داستان ایجاد میکنند و این گرهها باعث میشوند خواننده در حالت بلاتکلیفی قرار میگیرد و هیجان بسیار زیبا و خوشایندی را تجربه کند و میتواند برای ادامهی داستان تلاش کند. مهمترین این موانع، رقیب است که دو معنای مراقب و حریف میدهد که در داستانهای عاشقانه هر دو معنا میتواند وجود داشته باشد. در همای و همایون مانع پدر همایون است که همای را به دلیل کشتن نگهبان باغ خود قبول نمیکند.
هفتمین خویشکاری، اثبات وفاداری و شایستگی عاشق است. معمولاً عاشق باید به طریقی اثبات کند که آدم شجاع و وفاداری است و لیاقت رسیدن به معشوق را دارد. مثلاً کشور معشوق یک دشمن دارد که عاشق برای خود باید آن کشور را شکست دهد. هشتمین خویشکاری که جالب هم است، عشق فرعی است که در اینجا عاشق در این ماجرای طولانی که بین عاشق و معشوق است برای مدتی سراغ یکی دیگر میرود که معروفترین آن در داستان خسرو و شیرین است که خسرو مدتی با شکر اصفهانی است که معمولاً عاشق، توانایی ادامهی این رابطه را ندارد و بعد از مدتی پشیمان میشود و سراغ معشوق اصلی خود میرود و نقش معشوق فرعی این است که معمولاً عاشق برای فرار کردن از دلتنگی و دردهای دوران فراق سعی میکند به این رابطه پناه ببرد که در داستان همای و همایون هم این داستان اتفاق میافتد.
نهمین خویشکاری گفتوگو است که ملالآورترین بخش قصههای عاشقانهاند که در ویس و رامین واقعاً خواننده را کلافه میکنند. در خسرو و شیرین هم همینطور، در همای و همایون این گفتگوها خیلی طولانی هستند که یکی از این گفتوگوها دوازده صفحه و نیم کش پیدا کرده است. مهمترین محتوای گفتوگوهای عاشقانه گلهگذاری بین عاشق و معشوق است که این خویشکاری هم در همای و همایون دهمین خویشکاری نامهنگاریهای عاشقانه است. این نامهها اگر شفاهی باشد با باد انتقال مییافته و اگر مکتوب بوده توسط نامه و بهصورت معمول فرستاده شده است که این خویشکاری در همای و همایون کاربردی ندارد.
یازدهمین خویشکاری غلبه عاشق و معشوق بر موانع و رسیدن وصال است که تقریباً در غالب قصههای عاشقانهی فارسی این بنمایه وجود دارد. دوازدهمین خویشکاری عشقهای قهرمانان فرعی داستان است. همراهان قهرمانان اصلی در داستان وجود دارند که در همای همایون دو نوع از آن هست. سیزدهمین خویشکاری تولد فرزندان عاشق و معشوق است که در مثنوی همای و همایون تولد جهانگیر فرزند همای و همایون از این نوع است و آخرین بنمایه هم مرگ عاشق و معشوق و به پادشاهی رسیدن فرزند ارشد آنهاست که این بنمایه در همای و همایون وجود دارد. این چهارده خویشکاری، یک داستان ایدهآل و جامع و کامل را میسازند که داستان همای و همایون دوازده تا از این چهارده خویشکاری را دارد، یعنی پیرنگ یک داستان کامل عاشقانه را در خود دارد.
- وجود نه شخصیت ثابت در قصههای عاشقانه
وی در پایان گفت: نه شخصیت ثابت در قصههای عاشقانه وجود دارد. اول، عاشق و معشوق که قوام و رکن قصه با آنها است، دوم یاور عاشق است، یاور معشوق سومین شخصیت است که مهمترین یاور معشوق در قصههای عاشقانه فارسی دایهی معشوق است که هم نقش مشاور و هم نقش واسط و دلال را بازی میکند. چهارمین شخصیت واسط و دلال است که رابطه را جوش میدهد، شخصیت پنجم، رقیب است. شخصیت ششم معشوق فرعی است مثل شکر اصفهانی. شخصیت هفتم عاشق فرعی است مثل فرهاد. شخصیت هشتم ملامتگر است که همیشه وجود دارد و معمولاً عاشق و معشوق را ملامت میکند و نهمین شخصیت هم ناصح است، یعنی نصیحتکننده که معمولاً در قصههای عاشقانه یک یا دو ناصح وجود دارد که از عاشق و معشوق میخواهد دست از عشق بردارند.
نظر شما