اصلا شايد همين الان هم كه داريد اين مطلب را ميخوانيد حادثهاي پيش آمده باشد و همه در فضاي مجازي و يا گعدههاي خودماني دارند درباره آن اظهارنظر ميكنند. ما نمونههاي زيادي از حوادث را در طول روز شاهديم كه اقشار مختلف، خود را درباره آن موضوع صاحبنظر ميدانند و اين در حالي است كه اظهارات متفاوت نهتنها باعث روشنتر شدن موضوع نميشود بلكه فضا را گلآلود ميكند و مانع از ديدن حقيقت ميشود. درباره اين اظهارات كه بعضا بسيار سطحي هستند و برخورد مردم با پديدههاي مختلف به سراغ دكتر اكبر نصراللهي، استاد ارتباطات رفته و پاي صحبتهايش نشستهايم.
- چرا اين روزها هر فردي تصور ميكند كه در همه امور كارشناس است و ميتواند درباره مسائل مختلف نظر بدهد؟
بخشي از اين مسئله برميگردد به مسائل روحي و رواني افرادي كه خود را كارشناس ميدانند ولي بخش مهمتر آن برميگردد به رسانهها، سازمانها و بخشهايي كه به اين افراد ميدان ميدهند و به نوعي ناخواسته تبليغ آنها را ميكنند و يا مشتري حرفهاي غيركارشناسي آنها هستند. مشكلي كه در كشور ما وجود دارد و در سالهاي اخير تشديد شده و هر چقدر هم كه زمان جلوتر ميرود خودش را بيشتر نشان ميدهد اين است كه افراد ادعاي كارشناسي در حوزههاي مختلف را دارند، درصورتي كه اين ماجرا نه با عقل و نه با مشاهدات ميداني ما سازگار است. دامنه علوم آنقدر گسترده و وسيع شده است و مسائل آنقدر پيچيده هستند كه اگر فردي در طول عمرش فقط در يك حوزه مطالعاتي علم تمركز پيدا بكند، باز هم شايد در همان زمينه نتواند به عمق آن علم پيببرد و اشراف پيدا كند. از طرف ديگر با مشاهدات ما و با آنچه ما تطبيق ميدهـيـم هم جور درنميآيد؛ مثلا ما ميبينيم كه اندوختههاي تجربي و تئوريك فردي برميگردد به سالهاي خيلي قبل و يا اصلا اندوخته تجربي در آن كار ندارد و فقط در آن رشته تحصيل كرده و مدرك گرفته است ولي خودش را كارشناس ميداند، درحاليكه كار كارشناسي، هم مستلزم اندوختههاي تئوريك و هم مستلزم داشتن تجربه و كار مداوم در آن حوزه است. اين يك بخش ماجراست اما بخش ديگري كه من مهمتر ميدانم و فكر ميكنم كه در آن حوزه بايد مطالعه و تأمل بيشتري شود بحث رسانههاست؛ يعني اينكه روزنامههاي مختلف، خبرگزاريها و نشريات مختلف و بهويژه رسانه ملي به سراغ افرادي ميرود كه آن افراد كارشناس نيستند و يا ممكن است مدرك خاصي در آن زمينه نداشته باشند؛ مثلا بدون اينكه مدرك دكتري داشته باشند فرد را دكتر و مهندس خطاب ميكنند. من در كتاب راهنماي پوشش خبري هم بعضي از مثالها و مصاديقش را آوردهام؛ مثلا فردي را ميآورند و ميگويند كه ايشان كارشناس هستهاي است. دقيقا چند شب بعد همان فرد را ميآورند و ميگويند كارشناس اقتصاد است و بعد دوباره چند شب بعد همان فرد را ميآورند و ميگويند كارشناس مسائل استراتژيك است. اين واقعا با عقل و منطق و مشاهدات جوردرنميآيد. رسانه ملي كه وظيفه راهنمايي و رهبري را برعهده دارد و مسئول است كه انحرافات جامعه را هشدار دهد و مردم را به مسيري درست و منطقي هدايت كند گاهي سراغ كساني ميرود كه اولا كارشناس نيستند، ثانيا اگر هم كارشناس باشند، در حوزه خاصي كارشناس هستند و نه در همه زمينهها. وقتي رسانه ملي سراغ اين افراد ميرود و صحبتهايشان را پخش ميكند، اين امر بر افراد غيركارشناس مشتبه ميشود كه در همه زمينهها تسلط داشته و مشتري دارند و بازارشان گرم است. همين مشكل را ما در زمينه مطبوعات و خبرگزاريها هم كموبيش داريم ولي من فكر ميكنم كه چون مخاطب آن حوزهها كم است، اگر خطايي هم صورت بگيرد پيامد منفي آن خطا كمتر است.
- ما چه وظيفهاي در مقابله با اين مسائل داريم؛ يعني بايد اعتماد كنيم، بيتفاوت رد شويم و يا تذكر بدهيم؟
وظيفه عمده بر عهده رسانههاست. در وهله اول رسانه بايد خودش به سراغ اين افراد نرود و سراغ كارشناسان واقعي برود. ضمن اينكه اگر يك جايي خطا ميكند و افرادي را بهعنوان كارشناس معرفي ميكند، صدا و سيما، خبرگزاريها و مطبوعات نقش نظارتي خودشان را ايفا كنند و هشدار بدهند و اصلاح كنند كه فلان فرد مثلا رشتهاش فيزيك است و كسي كه فيزيك خوانده است نميتواند كارشناس مسائل پزشكي باشد. استثناها را هم بايد كنار گذاشت كه ممكن است فردي در 2 حوزه تخصص داشته باشد، فلذا اگر ميبينيم كه فردي در چند حوزه حرف ميزند معلوم است كه اين خطاست، پس يك وظيفه بر عهده رسانههاست. نكته دوم وظيفه نخبگان است كه طوري در مدارس و دانشگاهها و حوزههاي علميه آموزش بدهند و افراد را حساس كنند كه هر كسي نميتواند در هر زمينهاي كارشناس باشد، واقع بيني را ترويج كنند. نكته سوم اينكه در مجموع همه افراد؛ چه رسانهها، چه نخبگان، چه خانواده و مدارس و دانشگاهها، همگي سعي كنند سواد رسانهاي و سواد كارشناسي مردم را بالا ببرند؛ يعني اينكه به مردم آموزش داده شود كه هر چه ميبينند و ميشنوند اولا با عقلشان انطباق دهند، ثانيا با گروههاي مرجع مطرح كنند و از آنها بپرسند. گروههاي مرجع ممكن است پدر و مادر، افراد خانواده يا تحصيل كرده، استادان دانشگاه و علما و... باشند.از اين افراد بپرسند كه فلان فرد كارشناس است يا نه؟ نكته آخر اينكه در منابع مختلف جستوجو كنند و ببينند آيا منابع معتبر مختلف بر اينكه فلان كس كارشناس است وفاق دارند يا نه. رزومه و اندوختههاي فرد مثل اينكه در زمينه مختلف كتاب دارد يا سخنراني دارد و يا حرف متفاوتي براي گفتن دارد را بررسي كنند و اگر درباره شخص او مطمئن شدند آن را بپذيرند. بنابراين هم ما بهعنوان مخاطب عادي وظيفه داريم نظرات را با عقلمان بسنجيم و هم رسانهها و نخبگان بايد حساس باشند و سواد رسانهاي مردم را بالا ببرند تا هر چه كه ميبينند و ميشنوند باور نكنند.
- آقاي دكتر! بهنظر شما اين اظهارنظرها واقعا به عقدهگشايي اين افراد و كمبودهاي آنها برميگردد يا دليل ديگري هم براي آن وجود دارد؟
بخشي از آن به بحثهاي روحي و رواني و خودشيفتگي و درواقع كمبودهايي كه در طول زندگيشان داشتهاند و ديده نشدهاند برميگردد كه ميخواهند يك جوري ابراز وجود بكنند. نكته دوم برميگردد به اينكه وقتي بازار و عرصه بر آنها تنگ بشود، وقتي رسانهاي سراغشان نرود يا حرفهاي غلطشان را منعكس نكند يا ادعاي كارشناسي اينها را در معرض نقد بگذارد، اگر رسانهها اينها را مطالبه كنند و حساس باشند طبيعتا ديگر اين اتفاق نميافتد. اما واقعيت اين است كه نه رسانههاي ما و نه نخبگان و كارشناسان ما نسبت به اين ادعاها حساس هستند. اگر اين مطالبهگري و حساسيتها نباشد طبيعتا اين افراد بازار خواهند داشت كمااينكه در سالهاي اخير افرادي را تحت عنوان مدعيان انرژيدرماني ديديم كه خودشان را بهعنوان كارشناس معرفي كردند و به موقع نسبت به آن حساسيت نشان داده نشد.
- چقدر فضاي مجازي ميتواند به اين مسئله دامن بزند و آن را تشديد بكند؟
فضاي مجازي در زمينه شايعات و انتشار مسائل غلط و بعضا نادرست ميتواند نقشي اساسي داشته باشد و برعكس هم ميتواند مصداق داشته باشد؛ يعني فضاي مجازي ميتواند نقش مهمي در جلوگيري از سانسور و حذف اطلاعات و تحريف در اطلاعات داشته باشد. بنابراين هم ميتواند كاركردهاي خوب داشته باشد و هم كاركردهاي منفي. اما نظر من اين است كه بيشترين نقش را در اين زمينه رسانههاي رسمي و نخبگان دارند. ما ميبينيم كه وقتي اتفاقي ميافتد تا رسانه ملي و نخبگان آن را تأييد نكنند مردم هم آن را قبول نميكنند. اگر رسانه ملي، روزنامهها و نخبگان ما به اين افراد ميدان ندهند و حساس باشند هيچ وقت اين اتفاق نميافتد.
- خيلي از اين اظهارنظرها را از سمت كساني ميبينيم كه بهاصطلاح سلبريتي هستند! واقعا حرف اين افراد معتبر است؟
ببينيد اينكه مثلا نمايندهاي براي تبليغات خودش و جلب نظر مردم و بهدست آوردن رأي بيشتري به سراغ افرادي چون بازيگران، ورزشكاران يا خوانندههايي برود كه در حالت عادي مخالف آن فرد مشهور هستند، تا حدي عادي است. در كشورهاي ديگر هم شاهد اين امر هستيم. اما بعد از انتخابات، حداقل رسانهها و نخبگان بايد جلسات نقد و بررسي برگزار و نقد كنند كه چهكسي گفته است كه مثلا يك ورزشكار ميتواند در شوراي شهر مؤثر واقع بشود يا اينكه ميتواند نماينده مجلس خوبي باشد؟ فلذا رسانهها بايد بيايند و اين عمل كنشگران سياسي را نقد كنند. فرض كنيد ما سراغ كسي برويم كه فقط نان صدايش را ميخورد و به واسطه صدايش مشهور است. اين فرد حق ندارد كه در زمينه راهبردي و استراتژيك براي مردم اظهارنظر بكند و بگويد به چهكسي رأي بدهيد يا به چهكسي رأي ندهيد. در سطوح عالي بايد به اين مسائل حساس باشند. اگر حساس نباشند بچههاي ما عادت ميكنند و به جاي اينكه حرفهاي منطقي را بپذيرند، سراغ افرادي ميروند كه به واسطه چهرهشان حرفهاي غيرمنطقي و بعضا مضحك و برخي مواقع مغاير با عقل يا شرع ممكن است بزنند.
- ما خيلي وقتها ميبينيم افراد به هر صورت ميخواهند پاسخ سؤالي را بدهند. چرا افراد فكر ميكنند اگر در مسئلهاي بگويند «نميدانم» چيزي از شخصيتشان كم ميشود؟
بهنظر من اين اعتبار، تواضع و دانايي فرد است كه وقتي اطلاعي ندارد، بگويد نميدانم. جامعه ما بايد عادت كند و اين فرهنگ را ترويج بكنند كه اگر كسي عذرخواهي كرد، اگر كسي گفت من نميدانم يا ميپرسم، اين نهتنها اعتبارش را زير سؤال نميبرد بلكه بايد به او اعتبار هم ببخشد. در سخنرانيها و خطبههاي نمازجمعه، وقتي مقام معظم رهبري ميآيد، يك يادداشتي دارد و از روي آن يادداشت ميخواند؛ يعني فكر كرده است، وقت گذاشته و براي مخاطبش احترام قائل است. كسي نبايد بگويد كه ايشان بلد نيست يا تسلط ندارد؛ همه ميدانيم كه ايشان سخنور بسيار خوبي است. ولي متأسفانه بسياري از سخنرانان حرفهاي مفيد زيادي نميزنند و هيچ يادداشتي نميخوانند و هيچ وقتي براي مطالعه نميگذارند. برجستهترين دانشمندها هم از حفظ حرف نميزنند بلكه از روي مطلب ميخوانند. خود خبرنگار بايد براي هر مصاحبهاش مطالعه كند.
- ما دچار جهل مسلح هستيم!
محمدرضا شعبانعلي، بهعنوان يك نويسنده و مدرس قديمي، دغدغههاي بسياري در مورد جريان توليد محتوا در وب دارد؛ جرياني كه به اعتقاد او سوغات شبكههاي اجتماعي است؛ فضايي كه به همه، تريبوني براي سخن گفتن داده و رسانهاي براي انتشار؛ فضايي كه تشخيص محتواي اصولي از مطالب نامعتبر را سخت كرده است. چكيده صحبتهاي او را ميخوانيد.
حدود 4يا 5سال پيش بحثي با عنوان شوك محتوا مطرح بود. آن زمان همه نگران بودند كه با اين حجم زيادي از محتوا كه هر روز توليد ميشود، عملا توليدكنندگان حرفهاي در اين فضا گم خواهند شد. امروز بهنظر ميرسد اين فرض غلط بوده؛ چرا كه موتورهاي جستوجو ادعا ميكنند در فضاي وب به كمك ما آمدهاند؛ يعني محتواي زيادي توليد ميشود اما پيدا كردن محتواي مورد نظر سخت نيست و نبايد نگران شوك محتوا در فضاي وب بود. هرچند اين موضوع هنوز در شبكههاي اجتماعي از بين نرفته و بهدليل نويزهاي زياد در اين فضا، امكان گمشدن توليدكننده واقعي محتوا وجود دارد. تا به حال هم هيچكدام از شبكههاي اجتماعي نتوانستهاند اين مشكل را بهطور كامل حل كنند. از طرفي، مخاطبين در عصر حاضر، عاشق محتوايي هستند كه بهصورت فشرده و سريع، لذتي را به آنها منتقل كند. در واقع جملات كوتاه در صفحات شبكههاي اجتماعي بهنوعي اين نقش را بازي ميكنند. اين صفحهها انگار به مخاطبينشان ميگويند حالا كه تو كتاب يا مقاله نميخواني، من به تو جملات كوتاهي را از اين محتواي طولاني ميدهم كه بتواني از آنها استفاده كني. در چنين فضايي كسي كه سالها در اين حوزه كار كرده، گزارش نوشته و تحليل كرده، دارد كتابي چندصد صفحهاي را به مردمي كه تنها خواهان جملات كوتاهشدهاند عرضه ميكند. درواقع، براي مخاطب امروز، اولويت سرگرمكننده بودن محتواست و ظاهرا در دنياي جديد، اعتبار محتوا خيلي مهم نيست. فرض كنيد در يك مقاله بنويسيد كه شكلات تا 0/5درصد كارايي مغز را افزايش ميدهد، ممكن است كسي اصلا اين مقاله را نخواند اما اگر يك عكس در اينستاگرام به اشتراك گذاشته و زير آن بنويسيم طبق گفته دانشگاه هاروارد شكلات باعث بالا رفتن توانمندي مغز ميشود، اين سرگرمكننده است. علاوه بر اينها مخاطب امروز ما دچار توهم فهميدن است. بهنظر ميرسد در هيچ مقطعي انسانها به اين اندازه فكر نميكردند كه همهچيز را ميفهمند. حالا همه انگار ميتوانند راجع به هر موضوعي ساعتها صحبت كنند بدون آنكه حتي در آن تخصصي داشتهباشند. امروز انسانها دچار جهل مسلح هستند؛ ممكن است چند جمله درباره يك كتاب شنيده باشند و درباره نويسنده و كل كتاب اظهارنظر كنند. صنعت محتوا درباره چنين توهمي ميگويد حالا كه مخاطب ما فكر ميكند كه ميفهمد، حالا كه دلش ميخواهد درباره آن چيزها صحبت كند، ما با تيزهوشي مطلب و مقالهاي بنويسيم كه احساس فهميدن در او ايجاد كند. اما در واقع حرفهاي خودمان را ميزنيم.
نظر شما