سه‌شنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۶ - ۰۸:۴۸
۰ نفر

همشهری دو - محمدرضا حیدری: راحله طهماسبی سروستانی در رشته دریانوردی به موفقیت بزرگی دست پیدا کرده است.

راحله طهماسبی سروستانی

 او يكي از معدود بانوان دريانورد ناوگان دريايي جمهوري اسلامي ايران است كه در روز جهاني دريانوردي به‌عنوان دريانورد نمونه انتخاب و معرفي شد. او موفقيتش را مديون حمايت‌هاي خانواده و تلاش و پشتكار و عشق به دريا و دريانوردي مي‌داند. اين بانوي 33ساله با پشتكار و تلاش توانسته افسردوم شناورهاي بالاي 500 و زير 3هزار تن شود. با اين بانوي موفق عرصه دريا از سختي‌ها و دشواري‌هايي كه پشت سر گذاشته و موفقيت‌هاي بزرگي كه در زندگي به آن دست پيدا كرده گفتيم و شنيديم.

  • دوست داشتم نظامي باشم

در سروستان فارس به دنيا آمدم. فرزند آخر خانواده هستم و بالطبع فرزند آخر بودن با شيطنت‌هاي زيادي همراه است. ما 5خواهر و برادر هستيم و خواهر اول من استاد دانشگاه شيراز و برادرم مهندس كشاورزي و دانشجوي ارشد مديريت مالي است. خواهر ديگرم مربي ورزش است و آمنه يكي از خواهرانم در 18سالگي در اثر انفجار گاز در منزلمان از دنيا رفت و داغ بزرگي بر دل همه ما نشاند. برادر ديگرم نيز در مغازه موتورسازي‌اش مشغول به‌كار است. ما 5خواهر و برادر در كنار پدر و مادر فداكاري بزرگ شده‌ايم. پدرم رئيس اداره پست بود و بازنشسته شده است. تأكيد هميشگي پدر به همه ما اين بود كه با تلاش و كوشش سعي كنيد زندگي سالمي داشته باشيد و نان حلال بر سفره‌هاي زندگي‌تان ببريد. با وجود آنكه بچه آخر خانواده بودم و بسياري معتقدند كه بچه‌هاي آخر معمولا لوس مي‌شوند اما من هيچ‌گاه لوس نبودم و شخصيت من از همان دوران كودكي مردانه شكل گرفت. دوستان زمان كودكي من همه پسر بودند و علاقه‌اي به بازي با دخترها و اسباب بازي‌هاي دخترانه نداشتم. آن روزها مثل همه پسرها دنبال تفنگ‌بازي بودم و بيشتر اوقات تعدادي سرباز داشتم و سرهنگي نظامي بودم كه آنها را فرماندهي مي‌كردم. به شغل نظامي علاقه زيادي داشتم و در كوچه و خيابان وقتي فردي نظامي را مي‌ديدم در روياها خودم را در لباس نظامي تصور مي‌كردم. آرزو داشتم كه مثل پسرها به سربازي بروم. هيچ‌گاه عروسك‌بازي نمي‌كردم و اگر هم با دخترهاي هم‌سن و سال خودم دوست مي‌شدم آنها را مجبور مي‌كردم كه با من تفنگ‌بازي كنند. هميشه در مهد كودك با پسرها دعوا مي‌كردم و خيلي شر بودم. از همان كودكي برخلاف بسياري از بچه‌ها از هيچ حيواني نمي‌ترسيدم و حيوان مورد علاقه‌ام ماهي بود. برخلاف دوران كودكي كه از هيچ‌چيزي نمي‌ترسيدم وقتي بزرگ‌تر شدم از 2چيز ترسيدم. اول موجود دوپايي به نام انسان و دوم خون. ترسيدن از خون باعث شد تا در انتخاب‌هايم دچار ترديد شوم.

  • اولين سروستاني دريانورد

دوران ابتدايي را در مدرسه شهيد كامراني سروستاني گذراندم. از سال سوم راهنمايي تصميم گرفتم براي آينده‌ام فكر كنم و با برنامه پيش بروم. همه هدف و آرزوي من اين بود كه رشته‌اي را در دانشگاه براي ادامه تحصيل انتخاب كنم كه در شهر ما قبل از من كسي در آن تحصيل نكرده باشد و يا نفر اول كنكور شوم. براي كسب رتبه برتر كنكور بايد سختي‌هاي زيادي را تحمل مي‌كردم و من هم آنقدر دانش‌آموز زرنگي نبودم كه بخواهم در ميان نفرات برتر كنكور قرار بگيرم اما مي‌خواستم در رشته‌اي فارغ‌التحصيل شوم كه نخستين نفري باشم كه در سروستان در اين رشته تحصيل كرده است. وقتي وارد دبيرستان شدم بايد انتخاب رشته مي‌كردم. علاقه زيادي به رشته گرافيك داشتم اما از آنجايي كه در آن زمان در سروستان به‌تازگي هنرستان راه‌اندازي شده بود، رشته گرافيك هنوز در اين هنرستان تدريس نمي‌شد و براي تحصيل در اين رشته بايد به شيراز مي‌رفتم. آن سال براي نخستين‌بار رشته كامپيوتر وارد سروستان شده بود و خانواده علاقه زيادي داشتند كه من در اين رشته تحصيل كنم. من هم به‌دليل اينكه اين رشته جديد بود آن را انتخاب كردم و از گرافيك دل كندم و در رشته كامپيوتر در هنرستان شهداي كربلاي 4 مشغول تحصيل شدم.

بعد از فارغ‌التحصيلي مستقيما وارد دانشگاه شدم و مدرك كامپيوتر گرفتم. علاقه زيادي داشتم تا در رشته پزشكي تحصيل كنم و مطمئن بودم كه از عهده آن نيز بر مي‌آيم اما از آنجايي كه از خون مي‌ترسيدم از رفتن به رشته پزشكي منصرف شدم. بعد از مدتي احساس كردم كه كامپيوتر بازار كاري ندارد و بايد فكر ديگري مي‌كردم. بايد تغيير رشته مي‌دادم و يا بازار كاري براي خودم راه مي‌انداختم. علاقه زيادي به آموختن حرفه‌هاي مختلف داشتم. سراغ آرايشگري رفتم و دوره‌هاي آن را گذراندم. البته آرايشگري براي من شغل نبود و بيشتر جنبه سرگرمي داشت چون نمي‌توانست روح تشنه مرا سيراب كند. مهمانداري يكي از كارهايي بود كه علاقه زيادي به آن داشتم و براي رسيدن به اين علاقه در شيراز سراغ مؤسساتي كه مهماندار استخدام مي‌كردند رفتم اما از آنجايي كه قد بلند و پارتي نداشتم مرا نپذيرفتند و از اين شغل منصرف شدم. مدتي بعد يكي از دوستان خانوادگي‌مان تماس گرفت و به برادرم پيشنهاد داد تا در دوره‌هاي ملواني شركت كند. برادرم نپذيرفت و من كه هميشه منتظر چنين فرصت‌هايي بودم اصرار كردم كه در اين دوره شركت كنم.

  • رنگ واقعيت به روياهاي كودكي

از كودكي عاشق دريا بودم و با ديدن دريا حس خوبي پيدا مي‌كردم. هربار به شهرهاي ساحلي مي‌رفتيم ساعت‌ها كنار دريا مي‌نشستم و به دوردست‌ها خيره مي‌شدم. هميشه به حال كساني كه روي كشتي در دريا يا سوار بر هواپيما در آسمان بودند غبطه مي‌خوردم. دوست داشتم بيشتر وقتم را كنار دريا باشم و هرچيزي كه مربوط به دريا مي‌شد، ازجمله صدف و سنگ‌هاي كف دريا، صخره و ماهي و كشتي و قايق حس خيلي خوبي به من مي‌دادند ولي آن روزها هيچ‌گاه تصور نمي‌كردم يك روز روي دريا كار كنم. هميشه دنبال آرزوهاي بزرگ بودم و احساس مي‌كردم دريچه‌اي به روي من باز شده و بايد از اين فرصت استفاده كنم. نور اميدي در دلم تابيده بود. تا قبل از اين بارها سوار كشتي‌هاي تفريحي شده بودم و احساس مي‌كردم كار روي كشتي كلاس خاصي براي خودش دارد و پرستيژ بالايي هم دارد. از دوست خانوادگي‌مان پرسيدم بانوان نيز مي‌توانند در دوره‌هاي ملواني شركت كنند؟ او اظهار بي‌اطلاعي كرد و من با آموزشگاه‌هاي زيادي تماس گرفتم و آنقدر پافشاري كردم كه يكي از اين آموزشگاه‌ها پذيرفت در مرحله نخست آموزش حضور داشته باشم و اگر امكان ادامه فراهم شد ادامه دهم. لحظه مهمي در زندگي‌ام بود. سراغ حرفه‌اي رفته بودم كه تا به آن روز هيچ دختري نتوانسته بود به اين حرفه وارد شود. موضوع را با خانواده درميان گذاشتم و گفتم مي‌خواهم در رشته ملواني تحصيل كنم. من هميشه در زندگي به هرچيزي كه مي‌خواستم مي‌رسيدم اگر چه ممكن بود كمي زمان‌بر باشد اما سرانجام به خواسته‌ام مي‌رسيدم زيرا اعتقاد دارم جايگاه خاصي پيش خدا دارم و آنقدر نزد او عزيز هستم كه همه‌‌چيز به من داده است و هميشه در برابر عظمت و بزرگي خداي مهربان شكرگزار بوده و هستم. خدا خيلي بزرگ است و مي‌دانم كه مرا خيلي دوست دارد.

  • 19+ 1

بندر گناوه، آموزشگاه ملواني، 19پسر و تنها دختر حاضر در دوره آموزشي ملواني. تصور اين موضوع برايم بسيار سخت بود كه وارد رشته ملواني شدم. اگر بخواهم از سختي‌هايي كه پشت سرگذاشتم بگويم يك كتاب مي‌شود. پسرها از خوابگاه استفاده مي‌كردند و دغدغه جاي خواب نداشتند ولي من بايد در شهر، خانه‌اي اجاره مي‌كردم. هميشه همه‌‌چيز در خانه خودمان براي من مهيا بود. غذاي من هميشه حاضر و لباس هايم هميشه شسته و مرتب‌شده در كمدم قرار داشتند. آن روزها كه مادرم در خانه همه اين كارها را انجام مي‌داد هيچ‌گاه تصور نمي‌كردم كه يك روز در شرايطي قرار بگيرم كه خودم به‌تنهايي همه اين كارها را انجام بدهم. از سفره و آب تا كپسول گاز را بايد خودم تهيه مي‌كردم و گرماي شهر گناوه با وضعيت آب و هوايي سروستان كه در آنجا بزرگ شده بودم بسيار متفاوت بود. همه اين سختي‌ها را تنها به‌خاطر اينكه با عشق، ملواني را انتخاب كرده بودم تحمل مي‌كردم.

در دوره آموزشي كاپيتان حميدرضا فرجي كه بسيار از من حمايت مي‌كرد به من مي‌گفت: طهماسبي تو مي‌تواني. هيچ‌گاه احساس ضعف و ناتواني نكن، با پشتيباني خدا مي‌تواني اين راه را ادامه بدهي. حرف‌هاي كاپيتان خيلي به من انرژي مثبت مي‌داد و هميشه با خودم مي‌گفتم به احترام شخصيت كاپيتان هم كه شده بايد اين راه را ادامه بدهم. هر بار وقتي به شهرمان بازمي‌گشتم اطرافيان سؤالات زيادي از من مي‌پرسيدند. اينكه آيا مي‌توانم اين راه را ادامه بدهم و اينكه رشته ملواني چطور رشته‌اي است و گاهي نيز با طعنه مي‌گفتند تو نمي‌تواني ادامه بدهي. اما در اين ميان خانواده‌ام مثل هميشه از من حمايت مي‌كردند و مي‌گفتند تو مي‌تواني اين راه را ادامه بدهي. گاهي دوگانگي‌هايي براي من پيش مي‌آمد اما آنقدر انرژي‌هاي مثبت به من مي‌رسيد كه همه سختي‌ها را تحمل مي‌كردم. از 8صبح تا 3بعدازظهر در كلاس درس بودم و دوره‌هاي عملي را دور از خانواده و در شرايط سخت و دشوار پشت سر مي‌گذاشتم.

  • اگر عاشق نبودم، نمي‌توانستم

دريانوردي شغل راحتي نيست. دريا همانقدر كه آرام و زيباست، خشونت هم دارد. موج‌هاي بلندي دارد كه مي‌تواند از روي كشتي عبور كند. شغل راحتي نيست اما دوست‌داشتني است. كار كردن در حوزه دريانوردي و ملواني كارساده‌اي نيست و بايد باهوش باشيد و از همه حواس خود استفاده كنيد. خستگي در آن معنايي ندارد و بايد بي‌خوابي‌هاي زيادي را تحمل كنيد. شغل دريانوردي و ملواني متأسفانه مظلوم واقع شده است و حمايت زيادي از آن نمي‌شود. البته همه شغل‌ها سختي‌هاي خاص خودش را دارد اما در دريانوردي، شما با موج و صخره و طوفان‌هاي سهمگين و دوري از خانواده روبه‌رو هستيد و تنها كساني مي‌توانند وارد اين عرصه شوند كه عاشق باشند و اگر عشق نباشد نمي‌توانيد ادامه بدهيد. دريانوردي از همان اوايل نيز سخت بود. در مصر باستان هم مردم از دريانوردشدن مي‌ترسيدند و خانواده دريانوردها زمان سوارشدن آنها به كشتي شيون و زاري مي‌كردند و به سروصورت خودشان چنگ مي‌انداختند چون خيلي از آنها هرگز به خانه‌هايشان بازنمي‌گشتند و به همين دليل كمتر كسي حاضر مي‌شد به دريا برود و يا با كشتي سفر كند. كمبود دريانورد باعث شد تا قضات مصر باستان به دستور فرعون اكثر افرادي را كه تبهكار شناخته مي‌شدند، براي گذراندن دوران محكوميت، بالاجبار به دريا بفرستند تا با كشتي‌ها سفر كنند.

احساس موفقيت، عظيم‌ترين و عجيب‌ترين حسي است كه يك انسان مي‌تواند در زندگي‌اش آن را تجربه كند. اين حس با هيچ عبارتي قابل توصيف نيست. اين حس هديه‌اي ملكوتي از طرف خداي بزرگ براي تمام انسان‌هايي است كه توانسته‌اند سختي‌ها و مشكلات را تحمل كنند و به قله افتخار برسند. من افسردوم هستم و وظايفي مانند تعيين مسير روي نقشه و امور پزشكي كشتي بر عهده من است. من يك سال و نيم روي كشتي تجاري ساغر و بعد از آن در كشتي ستاره آريايي كار كرده‌ام. البته نمي‌توانم روي كشتي‌هاي اقيانوس‌پيما كار كنم چون بايد شب‌ها به خانه برگردم.

  • دلگرم به حمايت‌هاي خانواده

پدر و مادر و خواهرم مشوق من در اين راه بودند و با حمايت‌هاي آنها بود كه امروز در اين جايگاه قرار دارم و هميشه مرا تشويق مي‌كردند. پدر و مادرم مثل همه پدر و مادرها از اتفاق‌هايي كه در دريا مي‌افتاد و به گوش آنها مي‌رسيد نگران مي‌شدند و با تلفن‌هاي متعدد جوياي حال من بودند. اگر يك سرماخوردگي ساده هم پيدا كنم آنها مسافت طولاني را طي مي‌كنند تا در كنارم باشند. از آنجا كه فرزند آخر خانواده هستم و سال‌ها كنارشان بوده‌ام پدر و مادرم وابستگي خاصي نسبت به من دارند. متأسفانه مردم شهرم تصور مي‌كنند دريانورد بايد هميشه روي دريا باشد و اگر بعد از انجام ماموريت مدتي به خانه پدري‌ام بازگردم آنها تصور مي‌كنند از محل كارم اخراج شده‌ام و بارها از من مي‌پرسند چرا سركار نمي‌روي، آيا از اين شغل پشيمان شده‌اي و هزاران سؤال ديگر. وقتي به‌عنوان دريانورد نمونه انتخاب شدم همه دوستانم از سراسر ايران تماس گرفتند و تبريك گفتند. برخي هم باور نمي‌كردند كه يك زن بتواند به‌عنوان دريانورد نمونه انتخاب شود. به‌خودم مي‌بالم و فكر مي‌كنم لياقت كسب چنين مقامي را داشته‌ام و تلاش مي‌كنم در سال‌هاي آينده با گرفتن مدارك علمي بالاتر به موفقيت‌هاي بيشتري دست پيدا كنم. لباس‌هايم را خودم طراحي مي‌كنم و مي‌دوزم. گاهي اوقات وقتي مردم در كوچه و خيابان مرا با اين لباس مي‌بينند تصور مي‌كنند مهماندار هواپيما هستم و وقتي متوجه مي‌شوند دريانورد هستم و در كشتيراني كار مي‌كنم با تعجب مي‌پرسند مگر بانوي دريانورد هم داريم؟ آنها سؤال‌هاي زيادي درباره شغلم از من مي‌پرسند. امسال هم در كارشناسي ارشد در 2 رشته مديريت حمل‌ونقل دريايي بين قاره‌اي و كامپيوتر پذيرفته شدم.

  • مرگ در دريا

هر كسي به زندگي نگرش خاصي دارد. از ديدگاه من اگر زندگي معنايي براي انسان نداشته باشد زنده‌ماندن براي او معنايي ندارد؛ حتي اگر همه امكانات براي او فراهم باشد، زماني كه هدف و ايده نداشته باشد در زندگي انسان موفقي نخواهد بود. در زندگي خودم را انسان موفقي مي‌دانم و زندگي را دوست دارم. رسيدن به موفقيت نيز مثل دوچرخه‌سواري در ابتداي كار دشواري‌هاي خاص خود را دارد. نخستين پله‌هاي موفقيت آنقدر بلند است كه وقتي مي‌خواهيم بالا برويم بايد چيزي را زير پاهايمان قرار دهيم يا اينكه حتي به كمك دست‌هايمان در و ديوار را بگيريم و از آن بالا برويم. فقط رسيدن به نخستين پله سخت است. كسي كه بتواند خود را به نخستين پله برساند، به‌راحتي مي‌تواند از بقيه پله‌ها بالا برود. اگر هزاران بارديگر به عقب بازگردم بازهم دريانوردي را انتخاب خواهم كرد چون عاشق اين كار هستم و با جان و دل آن را دوست دارم. دوست دارم مرگم در دريا باشد و زمان مرگ در دريا غرق شوم. خوشبختانه تاكنون با حادثه‌اي مواجه نشده‌ام. يك‌بار در جزيره كيش وقتي قرار شد شناوري را به بندرلنگه انتقال بدهم به‌دليل از كارافتادن سيستم كشتي مسير 2‌ساعته را در 12ساعت طي كرديم و به بندرلنگه رسيديم. در اين مسير دريازده شدم ولي خوشحال بودم كه شناور را سالم به مقصد رسانده‌ام.

  • شاگرد اول كلاس

حميدرضا فرجي، كاپيتان بازنشسته كشتي‌هاي جمهوري اسلامي كه سال‌هاست دوره‌هاي دريانوردي را تدريس مي‌كند، از تلاش و پشتكار راحله طهماسبي مي‌گويد: چند سال قبل وقتي راحله طهماسبي شاگرد من در دروه‌هاي آموزشي دريانوردي بود، از علاقه و پشتكار او به وجد آمده بودم. با وجود اينكه كمتر بانويي وارد اين رشته مي‌شود اما او با عشق اين كار را انتخاب كرده بود و بسيار از نظر درسي موفق و در دروس بسيار مسلط بود. هميشه از من مي‌خواست تا او را به كشتي‌هاي جمهوري اسلامي و يا نفتكش‌ها ببرم ولي عملا امكان‌پذير نبود و هنوز هم اين امكان وجود ندارد زيرا اين كشتي‌ها سفرهاي طولاني‌مدت دارند و اين سفرهاي طولاني و كار سخت و طاقت‌فرساي آن براي يك زن مناسب نيست. من هميشه به دانشجويانم توصيه مي‌كردم كه دوره‌هاي عملي خودشان را در كشتي‌هاي شركت‌هاي خصوصي سپري كنند. وقتي خبر موفقيت خانم طهماسبي را شنيدم خيلي خوشحال شدم. سختي كار دريانوردي براي زنان و مردان تفاوتي ندارد اما زنان بايد چندبرابر بيشتر تلاش كنند و راحله طهماسبي ازجمله كساني بود كه براي رسيدن به موفقيت چند برابر ديگران تلاش مي‌كرد. روزهاي اول تصور مي‌كردم كه او از روي احساس دريانوردي را انتخاب كرده است و وقتي با سختي‌هاي كار مواجه شود حتما كنار خواهد كشيد اما با گذشت زمان متوجه شدم او با عشق وارد اين كار شده است.

  • دنيايي به اندازه يك كشتي

محمدمهدي حيدري يكي از دريانورداني است كه مدت‌ها در كنار بانوي دريانورد در شناور مسافربري در مسير كيش به بندرلنگه همكار بوده. او مي‌گويد: من با ايشان در آموزشگاه دريانوردي همدوره بودم و پس از آن نيز در يك شناور مسافربري همكار بوديم. او از همان روزهاي اول سعي مي‌كرد با سختي‌ها مقابله كند و از آنجايي كه لباس فرم دريانوردي براي بانوان وجود نداشت خود او اين لباس را طراحي كرد. نخستين روزي كه مي‌خواست وارد شناور مسافربري شود به او اجازه ورود نمي‌دادند چون تا به آن روز دريانورد زن وجود نداشت و ايشان با نشان دادن مدارك شناسايي توانست وارد شنارو شود. حضور يك زن در شناور مسافربري باعث تعجب همه شده بود. هميشه دركارها سعي مي‌كرد از مردها جلوتر باشد. حتي وقتي به او پيشنهاد دادند تا در آشپزخانه فعاليت كند قبول نكرد و هميشه در اتاق سكان و ناوبري بود. روزهاي آموزش ما 19پسر بوديم و او تنها دختري بود كه در اين دوره حضور داشت و بيشتر از همه ما سختي‌ها و غربت را تحمل مي‌كرد. سختي‌هاي كاري دريانوردي بسيار است. زماني كه وارد يك كشتي مي‌شويد همه دنياي شما به اندازه يك كشتي مي‌شود و تعداد همه آدم‌هاي دنيا به همان 10نفري كه در كشتي حضور دارند محدود مي‌شود. بايد خودت را با آنها و روحيات متفاوت آنها وفق بدهي. غروب و دلتنگي در واقع روي دريا معنا پيدا مي‌كند و اين براي يك بانوي دريانورد بسيار سخت‌تر از يك مرد است.

  • كشتي‌هاي ايراني را دست ايراني‌ها بدهيد

خوشبختانه هيچ محدوديتي براي حضور بانوان در شغل دريانوردي وجود ندارد و فقط بايد از ته دل بخواهند. خواستن توانستن است و هيچ‌چيزي نمي‌تواند مانع موفقيت انسان شود فقط كافي است با جان و دل كاري را انجام بدهيم. به بانوان اجازه نمي‌دهند كه در كشتي‌هاي تجاري و باري فعاليت كنند زيرا كاري بسيار سخت است و در مسافت‌هاي طولاني بايد شبانه‌روز در كابين حضور داشته باشيد. علاوه بر اين فرماندهي همه كشتي‌هاي متعلق به ايران را ناخداهاي ايراني برعهده ندارند و اگر يك زن بخواهد شب را در كشتي سپري كند با مشكل مواجه مي‌شد و امنيت اين زن به‌عهده خودش است. در كشتي‌هايي كه كاپيتان آن ايراني است به هر حال به‌خاطر غيرت مردان ايراني آنها امنيت يك زن را تأمين مي‌كنند اما كاپيتان‌هاي غيرايراني اين كار را انجام نمي‌دهند.هميشه در راهي كه انتخاب كرده‌ام مصمم هستم و حرف‌هايي كه گاهي اوقات در مخالفت با كار من زده مي‌شود، عزم مرا بيشتر مي‌كند. برخي منتظر بودند كه من در اين كار شكست بخورم يا كم بياورم اما همه اين نگاه‌ها و حرف‌ها پله‌اي براي ترقي من شدند و خوشحالم كه كم نياوردم و تاجايي كه توان داشته باشم ادامه خواهم داد. آرزويم اين است كه فرماندهي شناوري را برعهده بگيرم و با آن به استراليا و برزيل سفر كنم. صاحبان شناورها از اينكه تازه‌واردها كار بلد نيستند نترسند و به آنها كار بدهند و اين موقعيت را در اختيارشان قرار بدهند كه تجربه كسب كنند. هيچ يك از انسان‌ها با سابقه كار به دنيا نيامده‌اند. شهريه كلاس‌هايي كه برگزار مي‌شود بسيار گران است و دير به دير برگزار مي‌شود. پيشنهاد مي‌كنم ابتدا به فكر فراهم‌كردن محيط كار باشند و سپس دانشجو بگيرند و فارغ‌التحصيل تحويل بدهند. از نيروهاي ايراني استفاده كنند و موقعيت كار را ‌روي نيروهاي خارجي ببندند تا مشكل كار دريانوردان ايراني برطرف شود.

کد خبر 378030

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha