پس حالا که دستمان براي تصور محالها باز و موضوع ويژهنامه هم سفر است، بياييد در زمان سفر كنيم و در شهرها و مناطق گوناگون ايران بگرديم. چه طوري؟ سوار بر بال سفرنامههاي معروف گردشگران.
دروازهي تبريز/ اثر اوژن فلاندن
- آتش افسانهاي
به هنگام راهپيمايي بر اين خاك كهنهي اسرارآميز، پاي من با تكهچوبي كه نيمي از آن از خاك بيرون آمده است برخورد ميكند و من آن را از خاك بيرون ميآورم. گويا تكهاي است از تير بزرگي كه از چوب محكم و فاسدنشدني درخت سدر كوه لبنان تهيه شده و بيشبهه به چوبدست عمارت داريوش تعلق داشته است.
من آن را از زمين برداشته به سمت ديگر ميگردانم. يك طرف آن سياه شده، مانند زغال خرد ميگردد. لابد در نتيجهي آتش مشعل اسكندر به اينصورت درآمده است. اثر اين آتش افسانهاي هنوز باقي است و اكنون پس از گذشت بيستودو قرن اثر آن در دستهاي من ديده ميشود.
سفرنامهي بهسوي اصفهان - بخش شيراز
نوشتهي پير لوتي (قرن 19 و 20 ميلادي)
ترجمهي بدرالدين کتابي
انتشارات اقبال
- درك آن بارگاه قديس
مشهد، شهر عمدهي زيارتي همهي اين حوالي است و سالانه گروه بيشماري به زيارت آن ميآيند. هرزائري که به آنجا رفته باشد چون بازگردد همسايگانش نزد او ميآيند و لبهي قباي او را ميبوسند. چون دريافتهاند که وي از زيارت چنين محل محترمي بازگشته است.
چون به اين شهر رسيديم ما را براي زيارت اين مکان مقدس و آرامگاه بردند. سپس چون در ايران راه ميپيموديم و بر سر زبانها افتاده بود که ما به زيارت مشهد مشرف شده و آن مکان مقدس را ديدهايم مردم همه ميآمدند و لبه قباي ما را بوسه ميزدند به اين بهانه که ما از گروهي هستيم که فيض زيارت مرقد و بارگاه قديس بزرگ خراسان را درک کردهايم.
سفرنامه كلاويخو (قرن 15 ميلادي)
ترجمهي مسعود رجبنيا
شرکت انتشارات علمي و فرهنگي
شهر كاشان/ اثر سر ژان شاردن
- در پي صداي سماوي
من نميتوانستم در جلوي انظار به اين امامزاده (امامزاده ابراهيم در قزوين) که ورودش براي عيسويان قدغن است پا بگذارم، لذا از يک لحظهي ناگهاني که هيچکس مرا نميديد استفاده کرده خود را به درونش افکندم. امامزاده در وسط حياطي بزرگ که قبور زياد دارد واقع شده. دورش را ديواري احاطه کرده و به بالاي در منارهاي چوبي است که موذن به آنجا رفته اذان ميگويد و با صدايي رسا به بالاي شهر فرياد ميکند:
شهادت ميدهم خداي يکتا و محمد(ص) پيغمبرش را. سپس بعد از اندک توقفي فرياد ميکند: اي مسلمانان بلند شويد نماز بخوانيد و دعا بهجا آوريد که دستور محمد پيغمبر شماست. قرآن بخوانيد که کاملترين کتب است و از آسمان نازل شده.
اين يک نوع تلاوت است که تأثير کلي دارد و نه تنها در محمديها نفوذ ميکند بلکه عيسويان هم به ابهت و جلال آن اذعان دارند. صداي اين موذن که در هوا پخش ميشود به نظر چيزي سماوي ميآيد و از اين تشويق و تحريک که پيوسته تکرار ميشود مسلمانها به نماز و ثنا پرداخته و چنين تصور ميکنند که پيغمبرشان آنها را از آسمان به اين کار وحي ميکند.
سفرنامهي اوژن فلاندن (قرن 19 ميلادي)
ترجمهي حسين نور صادقي
انتشارات اشراقي
سر ژان شاردن سياح و هنرمند فرانسوي
- اژدهايان در آسمان
آن شب به قدر ده ميل راه رفته رسيديم به شهر بزرگي که موسوم است به کاشان. ما به بازاري که در وسط شهر واقع و جاي قشنگي است رفته، ديدم که پادشاه با خدم و حشم خود در آنجا حضور دارد و مشعلهاي زياد روشن کرده و تمام دور ميدان را چراغان نموده بودند. پادشاه ما را به بالاي مناري برده از آنجا به پايين نظر انداختيم و چراغان منتهاي شکوه را داشت.
و همچنين در بالاي همهي خانهها بيشتر از ستارههاي آسمان چراغ چيده بودند و تماشاي باشکوهي فراهم آمده بود. بعد آتشبازي باشکوهي کردند. بهقدري باشکوه بود که سِرآنتوان متعجب ماند. مثل اين بود که اژدهاها در هوا با هم ميجنگيدند.
سفرنامهي برادران شرلي (قرن 16 و 17 ميلادي)
بهکوشش علي دهباشي
انتشارات نگاه
مسجد شيخ لطفالله در اصفهان/ اثر سر ژان شاردن
- خوب و خوبتر
در فارس قديم، شوش بهمعني خوب است و اين صفحات شهر را چون در مکان خوبي بنا نمودهاند شوش مينامند. ولي شهر شوشتر را به آن جهت شوشتر ميگويند که[در جايي] بهتر از محل شوش واقع است.
در باب خرمآباد ذکر مينمايند که اين شهر را شخصي موسوم به خرمشاه باني شده، در زمان خيلي بعيدي درياچهاي بوده و وقتي که درياچه مفقود گرديد، در آن زمين درهي خرمي نمودار شد.
سياحتنامهي موسيو چريکف (قرن 19 ميلادي)
ترجمهي آبکار مسيحي
شرکت سهامي کتابهاي جيبي
- حاجتي كه در دل داري...
روز دوم هنگام پسين به کازرون رسيديم و من به زاويهي شيخ ابواسحاق رفتم و شب را در آنجا بهسر بردم. در اينجا معمولاً براي مسافر هرکس که باشد، هريسه ميدهند. هريسه خوراکي است مرکب از گوشت و گندم و روغن و آن را با نان نازک ميخورند.
مسافري را که به زاويهي شيخ وارد شود نميگذارند به سفر خود ادامه دهد، مگر آن که دست کم سه روز در ضيافت آن بماند. هر مسافر که حاجتي به دل دارد آن را با شيخي که متصدي زاويه است در ميان ميگذارد و شيخ به دراويشي که در آنجا معتکفاند اطلاع ميدهد.
دراويش براي برآوردهشدن حاجت آن مسافر ختم قرآن ميگذارند و اوراق و اذکار ميخوانند و در کنار ضريح شيخ ابواسحاق به دعا ميپردازند. اين شيخ ابواسحاق پيش اهالي هندوستان و چين منزلت و احترام زياد دارد. اشخاصي که در درياي چين به مسافرت ميروند هنگام بروز طوفان يا ناامني نذرهايي به اسم شيخ ميکنند.
سفرنامهي ابنبطوطه (قرن 14 ميلادي)
ترجمهي محمدعلي موحد
نشر ني
شهر سلطانيه / اثر سر ژان شاردن
- ماهيهاي چشمهي ابراهيم (ع)
در شهر اورفه بقعهاي ست که در آنجا پدر ما ابراهيم ميخواست پسر خود اسحاق را در راه خدا قرباني کند. ميگويند که در اين محل در آن زمان چشمهاي ميجوشيد با آبي زلال و چندان پر آب بود که ميتوانست هفت آسيا را بگرداند و روستاهاي پيرامون را آبياري کند و در جايي که آب ميجوشيد مسيحيان کليسايي به نام حضرت ابراهيم(ع) ساختند و چون قدرت نصارا رو به زوال نهاد مسلمانان اين کليسا را مبدل به مسجد کردند و تا امروز آن چشمه را چشمهي ابراهيم ميخوانند.
حتي امروز نيز مسيحيان و مسلمانان آن را حرمت ميگذارند زيرا به اين فضيلت ممتاز است که هربيمار تبداري را که از سر ايمان در آن قدم نهد شفا ميبخشد. در اين چشمه ماهيان بسياري ست که آنها را نميگيرند و مقدس ميشمارند.
سفرنامهي بازرگانان ونيزي در ايران
ترجمهي منوچهر اميري
انتشارات خوارزمي
- احترامي برخاسته از سنت كورش
هوا نامساعد بود که از قرهچمن حرکت نموديم. ابري ضخيم هويدا شد که در راه باريدن کرد و ما را سخت خيس کرد. در راه به چاپاري برخورديم که به ما اطلاع داد شاه پايتخت را ترک گفته و به سمت جنوب حرکت کرده است. همين که قدمي پيشتر گذاشتيم جمعيتي ديديم که به سوي ما با ساز پيش ميآمدند و در جلويشان مردي بود که با خود گوسفندي داشت.
اين مرد گوسفند را پيش سفير آورده از او انعام گرفت و فوري ذبحش کرد. اظهار داشتند اين عادتي قديمي و از زمان کورش است. وقتي بخواهند کسي را منتهاي احترام گذارند به چنين کاري مبادرت ميکنند و تقريباً يک احترام و جاننثاري ست.
سفرنامهي اوژن فلاندن
ميدان سلطنتي تهران/ اثر اوژن فلاندن
- طيب خاطر و حظ وافر
شهر تبريز مزاياي بسياري دارد. از همه مهمتر آنکه با وضع و موقعي بسيار نيکو در دشتي پهناور در جهت مشرق قرار دارد، در محلي که گويي مانند روزني کوچک در دامنهي کوهي بلند پديد آمده است. هواي تبريز چنان سازگار است که مردم را برميانگيزد که با طيب خاطر در آنجا رحل اقامت افکنند و حظ وافر بردند. من در آنجا کسي را نديدم که مزاجش از اعتدال منحرف شده باشد.
دربارهي مردم تبريز چيزهاي شگفتانگيزي خواهي شنيد. مردان آن ديار بلند قامتتر از مردان کشور ما هستند. بسيار جسوراند؛ تندرست و نيرومند و دلير و مغرور.
سفرنامهي بازرگانان ونيزي در ايران
- ويرانهي آباد
روز هجدهم از زنجان به سلطانيه که بيش از پنج فرسخ فاصله دارد عزيمت کرديم، با وجود ويرانيهايي که در اطراف شهرهاي ايران ميديديم در اينجا يکي بيش از همه توجه ما را جلب کرد. اين بنا معبدي است به شکل مربع که در وسط خرابهها مانند ملکهاي که بر روي تختي نشيند برپا ميباشد.
پيدايش سلطانيه معلوم نيست و مصنفين نيز دربارهاش عقايد مختلف دارند. بعضي از زمان پارتها و برخي مغولان در قرن چهارده ميدانند و ميگويند سلطان محمدخدابنده نوهي چنگيز آن را ساخته است.[اين دسته] بر اين عقيدهاند که اين پادشاه اين شهر را پايتخت خود قرار داد و به اين دليل سلطانيه ناميده شده است.
سفرنامهي اوژن فلاندن
اوژن فلاندن/ نقاش و خاور شناس فرانسوي
- گشادهدستي اصفهانيها
اهالي اصفهان مردمي خوشقيافهاند. رنگ چهرهي آنان سفيد و روشن و متمايل به سرخي است. شجاعت و نترسي از صفات بارز ايشان ميباشد. اصفهانيها مردماني گشادهدستاند. آنچه در ميان آنان در مورد اطعام و مهماننوازي وجود دارد منشأ حکايات غريبي شده است.
مثلاً اتفاق ميافتد که يک اصفهاني رفيق خود را دعوت ميکند و ميگويد: «بيا برويم نان و ماست با هم بخوريم» ولي وقتي او را به خانه ميبرد انواع غذاهاي گوناگون پيش او ميآورد و اصفهانيها به اين رويهي خود مباهات زياد ميکنند.
سفرنامهي ابنبطوطه
- پارچههاي يزد را برگزينند...
از آنجا راه خود را دنبال کرديم و به يزد رفتيم و آن شهر صنعتگراني است که پارچههاي ابريشمي و نخي و پشمي و مانند اينها ميبافند. شايد کساني چنين پندارند که در پارهاي از موارد من در نقل وقايع از حد راستي تجاوز ميکنم.
با اين همه کساني که يزد را ديدهاند ميدانند که آنچه دربارهي آن ميگويم سراپا راست و درست است. کساني که پارچههاي ابريشمين و خوشبافت سوريه را ميخرند گو بروند و پارچههاي ابريشمي يزد را برگزينند.
سفرنامهي بازرگانان ونيزي در ايران
نظر شما